شنبه 10 آذر 1403 - 03:20

کد خبر 615959

سه‌شنبه 13 شهریور 1403 - 12:30:00


خواننده نابغه‌ای که جلوتر از زمان خود بود و ناپدید شد


فرادید/ در ماه ژانویه ۱۹۶۱، باب دیلن که آن زمان هیچ‌کس کانی کانورس را نمی‌شناخت، با گیتاری در دست و ۱۲ دلار در جیب، وارد روستای گرینیچ می‌شود تا با ترانه‌های شاعرانه و بی‌همتایش موسیقی آن زمان را دگرگون کند.
 
شاید باب دیلن جایی درست از کنار کانی کانورس گذشته باشد چون در همان ماه کانی پس از یک دهه تلاش و بی‌توجهی عمومی به ترانه‌های ژرف و زیبا و صمیمانه‌اش، از محل زندگی‌ خود در نیویورک نقل مکان ‌کرد.
 
جهانی موازی و فرضی وجود دارد که در آن کانورس به موفقیت عظیمی می‌رسد و نام او ورد زبان‌ها می‌شود.
 
این فرضیه حداقل در کتابی به نام «چگونه مشهور شویم» که به تازگی منتشر شده آمده است. البته کتاب راهنمای عملی نیست، اما توضیح می‌دهد چرا برخی افراد توانا و ماهر به موفقیت می‌رسند و برخی در سایه می‌مانند و نادیده گرفته می‌شوند.
 
جهانی را تصور کنید که در آن کانورس به عنوان «یکی از اصیل‌ترین و شاید بهترین خوانندگان موسیقی فولک دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به شهرت گسترده‌ای رسیده است و بر همه خوانندگان دیگر، از باب‌دیلن تا تیلور سوئیفت اثر گذاشته است. فردی که بی‌تردید جایزه نوبل را هم می‌توانست از آن خود کند».
 
هوارد فیشمن، موسیقی‌دان و نویسنده که سال گذشته زندگینامه کانورس را به نام «برای هرکس که می‌خواهد بداند»، منتشر کرده است هم از جمله افرادی است که باور دارد کانورس می‌توانست به شهرت برسد.
 
فیشمن می‌گوید: «دوست دارم به واقعیت موازی بیندیشم که در آن موسیقی کانورس در همان زمان خودش شناخته و قدر دانسته می‌شد، و بر صدر می‌نشست و نبوغ موسیقایی او چنان که بود دریافت و پذیرفته می‌شد».
 
«من فکر می‌کنم اگر چنین رویدادی رخ داده بود، تاریخ فرهنگی بهتری برای آمریکا رقم می‌خورد».
 
اما کاس سانشتاین، نویسنده کتاب «چگونه مشهور شویم» معتقد است کانورس بهتر از دیلن نبود. کانورس به دلیل زن بودن هم با موانعی رو‌به‌رو بود. شاید ترانه‌های هوشمندانه، خوش‌آهنگ و حزن‌آلود او هرگز نمی‌توانست با استقبال عمومی مواجه شود.
 
موضوع ترانه‌های او تنهایی، رهایی و بی‌قیدی، جرّ‌و‌بحث‌های عاشقان و دیدارهای مکرر عصر‌گاهی در نوشگاه‌هاست. تردیدی نیست که نمی‌توان تصور کرد چنین ترانه‌هایی اوایل دهه ۱۹۵۰ افراد را جذب کند. نسلی که در آن زمان مجذوب خوانندگان مرد احساساتی دل‌شکسته و پیوریست‌های موسیقی فولک و شو‌های نمایشی بودند.
 
فیشمن می‌گوید: « موسیقی او مانند هیچ‌ یک از اهالی موسیقی هم‌‌عصرش نبود، و از نظر من موسیقی او شبیه هیچ‌ یک از اهالی موسیقی امروز هم نیست».
 
وشتی بانیان، خواننده بریتانیایی پس از پیشنهاد دیوید گارلند، دی‌جی آمریکایی، اولین خواننده‌ای بود که در سال ۲۰۰۴ ترانه‌های کانی کانورس را باز‌خوانی کرد.
 
بایان می‌گوید: «باورم نمی‌شد که این ترانه‌ها در دهه ۱۹۵۰ ضبط شده باشند. وقتی گفته‌های او را شنیدم انگار حرف‌ دل مرا می‌زد و این برای من بسیار هیجان‌انگیز بود».
 
«او کاملاً جلوتر از زمان خود بوده است و باید دوران سختی را گذرانده باشد. فکر کنم احساس تنهایی می‌کرده است».
 
«اگر فقط کمی بلند‌پروازی داشت باید می‌دانست چقدر کارهایش خوب وهوشمندانه و دلنشین وعالی و شاعرانه هستند. اما به نظر می‌رسد مردم آن زمان از قدرت تشخیص چنین خلاقیت و نوآوری در ترانه‌سرایی بی‌بهره بودند».
 
 
برای انتشار ترانه‌های کانورس از نسخه‌های ضبط‌ خانگی او استفاده شد
 
بایان به خوبی می‌داند «کشف دوباره» پس از چند دهه چه معنایی دارد. او خودش در سال ۱۹۷۰ آلبومی منتشر کرد که تازه در سال‌های اخیر توانست در موسیقی فولک جای خود را باز کند و محبوب شود. او می‌گوید ماجرای من و کانورس با هم تفاوت دارد اما قبول دارم که «کشف دوباره چیزی از زمان‌های دور» چه کشش و گیرایی شگرفی دارد.
 
او می‌گوید: «چه خوش اقبال بوده است که کارهایش ضبط شده است. دوستان کانی کارهایش را ضبط کرده‌اند وهیچ‌کدام از آن اجرا‌های خانگی قرار نبوده است که برای فروش در بازار موسیقی عرضه شود».
 
«چه عالی که این ترانه‌ها باقی مانده و پیدا شده است. این مرا به فکر کارهای همه افرادی می‌اندازد که ممکن است هرگز کشف نشوند».
 
ترانه‌های کانورس در خانه یکی از دوستان و استادانش به نام جین دایچ ضبط شده، اما هرگز در دوران زندگی‌اش آنها را عرضه نکرد. او برای گروهی از طرفدارانش برنامه‌های موسیقی اجرا می‌کرد اما هرگز کنسرت عمومی برگزار نکرد. یک بار در برنامه تلویزیونی حاضر شد که راه به جایی نبرد.
 
الن استکرت، تاریخ‌نگار موسیقی فولک که خود در دهه ۱۹۵۰ به این موسیقی می‌پرداخت، باور دارد که کانورس چنان «متفاوت» با زمانه خود بود که نمی‌توانست محبوب و مشهور آن دوران شود.
 
الن می‌گوید: «من فکر می‌کنم او بی‌نظیر بود. او فراتر از همه رده‌بندی‌ها و رتبه‌‌بندی‌های فرهنگی بود».
 
«او خود‌ساخته بود و تنهایی خود‌خواسته‌ای را برگزیده بود. مشکل این بود که هیچ‌کس را به این تنهایی خود‌خواسته راه نمی‌داد».
 
کانورس در سال ۱۹۵۴ در برنامه تلویزیونی صبحگاهی سی‌بی‌اس حضور پیدا کرد اما آن موفقیتی که انتظار داشت را به دست نیاورد
 
الن در ادامه می‌گوید: «کانورس هم طرفدارانی داشت اما هر زن خواننده‌ای را در آن زمان باید مردی با روابط قدرتمند و گسترده حمایت می‌کرد. کانورس اجتماع‌گریز و کم‌رو بود و هیچ نمی‌توانست توانایی‌های خود را به خوبی عرضه کند و نشان دهد».
 
«متأسفانه او چندان از ساز‌و‌کار‌های اجتماعی سردرنمی‌آورد. فکر کنم او توانایی سازگاری و تفاهم چندانی با مردم نداشت».
 
«گویا دندان‌های بد شکلی داشت و بوی بدنش تند و آزارنده بوده است. این دو عامل در طبقه متوسط آمریکا باعث می‌شود که نتوانی هیچ موقعیتی به دست بیاوری».
 
کانورس ابتدا در شرکت چاپ کار می‌کرد و سپس در مؤسسه روابط اقیانوس آرام مشغول کار شد. پس از ترک نیویورک در سال ۱۹۶۱ ویراستار مجله کانفلیکت رزولوشن در میشیگان شد. فعالیت‌های روشنفکرانه و تلاش‌های او برای صلح و مقابله با تبعیض نژادی مورد توجه و احترام بود.
 
تا اینکه به نظر می‌رسد زندگی او هدف و مسیر خود را گم می‌کند. ۱۰ ماه اوت ۱۹۷۴، یک هفته پس از تولد پنجاه‌سالگی نامه‌هایی به خانواده و دوستانش می‌نویسد و به برخی می‌گوید می‌خواهد به نیویورک بازگردد.
 
او از ان‌آربر، شهری در میشیگان با اتومبیل خارج شد و از آن زمان هیچ‌کس دیگر خبری از او ندارد. نه پیکر و نه خودرو او هرگز پیدا نشد.
 
زندگی جدید؟
 
فیشمن می‌گوید: «تا جایی که می‌دانیم او هرگز به نیویورک نرسید. تا جایی که می‌دانیم او به هیچ‌جا نرسید».
 
«دوست دارم فکر کنم که جایی زندگی جدیدی را شروع کرده است و سال‌های بیشتری عمر کرده است اما از کجا معلوم که چنین باشد»؟
 
روز شنبه ۳ اوت، فیشمن دقیقاً ۱۰۰ سال پس از زادروز کانورس، به شهر زادگاه او، کنکورد در نیوهمپشایر رفته است تا اولین مراسم بزرگداشت رسمی برای این خواننده را برگزار کند.
 
در ۲۰ سال گذشته موسیقی او به تدریج پخش و منتشر شده است. ماجرای زندگی او و ناپدید شدن اسرار‌آمیز او شاید اولین چیزی باشد که توجه مردم را جلب می‌کند.
 
فیشمن می‌گوید: «نکته تلخ و غم‌انگیز و همچنین شاعرانه این ماجرا این است که او باید ناپدید می‌شد تا در دیدگان ما پدیدار شود و بتوانیم او را ببینیم. این دقیقا نکته‌ای است که برای توجه ما به او ضروری بود».
 
«من همیشه می‌گویم به جای تمرکز بر چگونگی ناپدید شدن او به چگونه زیستن او بیندیشید چون زندگی او شگرف‌تر و پر‌معنا‌تر و آموزنده‌تر از تصمیم به ناپدید شدن در سن ۵۰ سالگی است».


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط