یک‌شنبه 11 آذر 1403 - 01:07

کد خبر 642032

چهارشنبه 04 مهر 1403 - 21:45:00


تاریخ‌گذاری تحولات جنگ ایران و عراق


اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

محمد درودیان| رخدادهای بزرگ و تاثیرگذار جنگ، بر اثر تحولات و کنش‌های عمیق و گسترده انسانی- اجتماعی، همراه با نتایج راهبردی و ساختاری، منجر به شکل‌گیری «روایت‌های بنیانگذار» و پایدار شده است. چنانکه در باور عمومی جامعه، این‎ تحولات تاریخی و هویت‌ساز، به عنوان تمایز آینده با گذشته، مورد شناسایی و پذیرش قرار گرفته است. در این فرآیند رویدادهای تحقق ‎یافته در زمان و مکان، از سوی راویان و مورخین «تاریخ‌گذاری» شده و   رخدادهای بزرگ و تاثیرگذار جنگ، بر اثر تحولات و کنش‌های عمیق و گسترده انسانی-  اجتماعی، همراه با نتایج راهبردی و ساختاری، منجر به شکل‌گیری «روایت‌های بنیانگذار» و پایدار شده است. چنانکه در باور عمومی جامعه، این‎ تحولات تاریخی و هویت‌ساز، به عنوان تمایز آینده با گذشته، مورد شناسایی و پذیرش قرار گرفته است. در این فرآیند رویدادهای تحقق ‎یافته در زمان و مکان، از سوی راویان و مورخان «تاریخ‌گذاری» شده و از این طریق، تحولات تاریخی به وسیله «تقویم تاریخی» از زمانمندی برخوردار شده و امکان شناسایی رخدادهای تاریخی را برای برگزاری یادمان‌ها فراهم کرده است. به عنوان مثال روند رویارویی‌ها میان ایران و عراق که پس از پیروزی انقلاب آغاز شد، پس از 20ماه سرانجام منجر به تصمیم‌گیری عراق برای استفاده از قدرت نظامی در برابر ایران و در نتیجه حمله نظامی و جنگ شد. این تحول نظامی و راهبردی در مناسبات ایران و عراق، از سوی ایران در 31 شهریور 1359 تاریخ‌گذاری شده، در حالی که عراقی‌ها بر تاریخ چهارم سپتامبر (17 شهریور) تاکید می‌کنند. هم‌اکنون واقعه تاریخی جنگ با زمان تقویمی 31 شهریور مورد شناسایی قرار  می‌گیرد. 


 همان‌گونه که روایت‌ها بر اثر وقوع رخدادها و کنش انسانی و در بستر زمان شکل می‌گیرد و تاریخ‎گذاری می‌شود، بازبینی روایت‌های غالب و «تغییر» در موضوع و مضمون روایت‌ها نیز با تغییر در شرایط و عبور از دوره‌های تاریخی و گفتمان غالب، امکان‌پذیر می‌شود. بنابراین نسبتِ میان واقعه با روایت و به عبارتی امکان‌پذیری روایت از واقعه، بر مفهوم «تجربه و زبان مشترک» استوار است و از این طریق تداوم، گسترش و تغییر در روایت‌های تاریخی، امکان‌پذیر خواهد شد، زیرا واقعه در زمان و مکان تجربه و با آگاهی و زبان مشترک به امر تاریخی و هویت‎ساز تبدیل می‌شود. در این فرآیند، روایتِ راویان و مورخان از واقعه و کنش‌های انسانی، در چارچوب مفاهیم و زبان مشترک، تکوین یافته یا تغییر می‌کند. در این فرآیند تکثر روایت‌ها به دلیل تفاوت در تجربه زیسته و ادراک از زمان و مکان، در ذیل امر تاریخی و مورد اجماع جریان پیدا می‌کند. به عنوان مثال زمان تاریخی برای شروع جنگ در شهریورماه 1359 با حمله عراق به ایران، در جامعه ایران به باور عمومی تبدیل شده است، ولی تجربه افراد از وقوع جنگ و ابعاد آن و در نتیجه روایت‌های متکثر، تابع ادراک از قرار گرفتن در موقعیت‌های زمانی و تجربیات متفاوت است که کنش‌های متفاوتی را به دنبال داشته و موجب روایت‌های متکثر  از  وقوع جنگ  شده  است.
 مساله اساسی در تکوین روایت‌های اولیه از رخدادهای تاریخی، استفاده از مفاهیم (1) است، زیرا بدون پیش‌فرض‌های مفهومی که تاریخمند است، نمی‌توان وقایع پراکنده را به صورت تسلسل علّی و به هم‌پیوسته و منسجم در زمان، از آغاز تا پایان ترسیم و معنا بخش کرد. در این زمینه سیدجواد طباطبایی می‌گوید: هر تاریخ‎نویسی مبتنی بر نظامی از مفاهیم و مقولات است و تاریخ نویس نمی‌تواند تنها به آوردن توصیف رخدادها و شرح احوال شاهان بسنده کند ... تاریخ زمانی معنایی پیدا می‌کند که رخدادها در تحت نظامی از مفاهیم و مقولات، فهمیده و توضیح داده شود و حاصلِ چنین بحث علمی نیز دانشی است که پرتوی بر فهم گذشته می‌افکند و ابزارهایی برای فهم زمان حال به دست می‌دهد. (2) بنابراین مورخان و راویان با برخورداری از پیش‌فرض‌های ذهنی که بر اثر گفتمان غالب در دوره‌های تاریخی ایجاد می‌شود، تفسیر و یکپارچه‌سازی وقایع را انجام می‌دهند. با این توضیح، تاریخ‌گذاری و زماندار کردن وقایع جنگ، با مفاهیم و پیش‌فرض‌های ذهنی صورت می‎گیرد و با گذشت زمان، رویدادها از طریق تاریخ‌گذاری و زمان تقویمی مورد شناسایی قرار خواهند گرفت. در واقع رخدادها در چارچوب پیش‌فرض‌های مفهومی و در روایت راویان و مورخین، به زمان «تقویمی» برای برگزاری یادمان‌ها و مناسبت‌ها، هویت و معنای تاریخی می‌دهد و از این طریق رخدادها زمانمند و قابل فهم و شناسایی می‌شود. در عین حال ماهیت جنگ و پیامدهای آن، به عنوان یک مساله استراتژیک و تاریخ‌ساز، منجر به استفاده از «تاریخ‌گذاری متکثر» برای صورت‌بندی وقایع پراکنده  شده  است. 


 تاریخ‌گذاری رویدادها با تاثیرپذیری از گفتمان غالب، به اعتبار زمان وقوع و پس از آن، به دو دوره کلی در زمان جنگ و پس از آن قابل تقسیم است: گفتمان غالب در دوره جنگ تابع مساله جنگ و الزامات دفاعی-  تهاجمی در برابر دشمن بود که بیشتر با نگرش سیاسی-  عملیاتی ارزیابی می‌شد، اما گفتمان پس از جنگ، تحت تاثیر الزامات گذار از پیامدهای جنگ طولانی، ضرورت بازسازی و توسعه اقتصادی، همچنین مقابله با تهدیدات نظامی-  امنیتی پس از حمله امریکا به عراق و افغانستان و برخی مسائل دیگر گرفته است. این احتمال وجود دارد که دوره سوم روایت از جنگ، با تغییر نسل جنگ و ظهور نسل جدیدی از مدیران و نخبگان و با گفتمان متفاوت یا در صورت وقوع جنگ مجدد، با شکل‌گیری پرسش از گذشته و بازبینی روایت‌های غالب همراه شود. بنابراین بر اثر ایجاد فاصله زمانی با رخدادهای جنگ، تغییر رهبران و مدیران، تغییر شرایط و ظهور گفتمان‌های جدید برای پاسخ به مسائل و نیازهای پیش رو، همراه با برخی عوامل دیگر، روایت‌های اولیه دستخوش بازبینی  خواهد  شد.
 ایجاد پیوستگی و تسلسل میان رخدادهای پراکنده در زمان جنگ، در حالی که جنگ ادامه داشت و نتایج کلی آن روشن نشده بود، از منطق «توجیه شرایط و تحلیل تاریخی» با رویکرد سیاسی-  نظامی تبعیت می‌کرد. در این وضعیت «انسجام روایی» در ذیل گفتمان غالب در زمان جنگ ایجاد و مورد پذیرش قرار ‌گرفته بود. پس از پایان جنگ، با نظر به آشکار شدنِ نتایج جنگ و تاثیرپذیری از الزامات دوره پس از جنگ، ادراک از مفهوم و کلیت جنگ و پیش فرض‌های اولیه، با مناقشات منتقدانه مواجه و در نتیجه، جزییات وقایع تاریخی و مناسبات آن، در درون نظام معنایی جدید و به عنوان «گفتمان انتقادی» از جنگ، در مناسبت‌های سیاسی مانند انتخابات ریاست‌جمهوری، دستخوش «بازتفسیر» و «بازروایی» قرار گرفته است. به این معنا که «تجربه زیسته» در زمان جنگ، به مناقشه گفتمانی پس از اتمام جنگ تبدیل شد و روایت از تجربه زیسته، تحت تاثیر موقعیت‌ها و تجربیات جدید، در برابر بازتفسیرهای مناقشه‌آمیز  قرار گرفت. 


 پس از پایان جنگ، منطق پیوستگی روایی و معنابخش که متاثر از غلبه گفتمان و شرایط غالب در زمان جنگ بود، دچار «گسستگی» شد. به این شکل که با آشکارشدن نتایج جنگ طولانی و خاتمه آن با پذیرش قطعنامه 598، به جای پیروزی نظامی بر عراق «گفتمان انتقادی» بر پایه آشکار شدن نتایج جنگ طولانی و فرسایشی شکل گرفت. فرضا وقتی عملیات بدر در سال 1363 بر پایه بررسی سایر مناطق و تجربه عملیات خیبر در سال 1362 انجام شد. این تصمیم‌گیری در زمان جنگ با منطق تاریخی و عملیاتی، توجیه‌پذیر بود و موجب انسجام روایی از وقایع و روند جنگ می‌شد، اما با پایان جنگ و آشکار شدن نتیجه کلی آن، عملیات بدر فراتر از زمان وقوع و در چارچوب روند جنگ، موجب شکل‌گیری این پرسش منتقدانه شد که چرا باتوجه به نتیجه عملیات خیبر در هور، عملیات بدر با تکرار عملیات در هور انجام شد؟ پیدایش پرسش یاد شده در واقع با تغییر زمان و شرایط ایجاد شد و منطق حاکم بر چگونگی «انسجام و گسست روایی» را برای توجیه در زمان وقوع یا نقد آن پس از خاتمه جنگ آشکار کرد. این توضیح ناظر بر این معناست که فرآیند شکل‌گیری و تغییر در روایت‌ها، با ایجاد پیوستگی یا گسست در روایت‌ها، تدریجی است و در ذیل گفتمان و رویکردهای غالب مورد «بازروایی» و «بازتفسیر»   قرار گرفته و  تغییر  می‌کند. 


 گفتمان غالب در روایت‌های جنگ، در زمان جنگ و تداوم آن پس از جنگ، با وجود تفاوت‌ها و گسست‌های مفهومی، بر پایه مفهوم مشترک «پیوستگی جنگ با  انقلاب» استوار شده است. از جمله موضوعاتی که در روایت از جنگ قابل مشاهده است، شامل ریشه‌ها و زمینه‌های علل وقوع جنگ است. اهداف و زمینه‎سازی عراق برای حمله به ایران در چارچوب منافع امریکا روایت می‌شود. علاوه بر این، برخی موضوعات دیگر مانند مناقشات سیاسی درباره تصمیم‌گیری و مدیریت جنگ در شروع و ادامه و پایان آن، تشریح و ارزیابی نتایج عملیات‌های نظامی، امکان استفاده از مذاکرات سیاسی برای پایان دادن به جنگ، بررسی میزان تخصیص منابع برای پیروزی نظامی بر عراق، پرسش از علت ادامه جنگ فرسایشی در خاک عراق، مناقشات ارتش و سپاه درباره فرماندهی و نقش سازمانی در عملیات‌ها نیز در درون روایت‌های جنگ قابل مشاهده و صورت‌بندی است. 
 ساختار روایت‌های جنگ به اعتبار موضوع، حاصل مشاهدات و تجربه فردی رزمندگان و فرماندهان است که در ادبیات جنگ و زندگینامه‌های خودنوشت و دیگرنوشت، رزمندگان و فرماندهان بازتاب یافته است. آنچه درباره تاریخ‌گذاری رویدادهای جنگ، مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت، با نظر به روایت‌های تاریخی از رویدادهای سیاسی-  نظامی در آثار و منابع منتشر شده است. با این توضیح، منطق حاکم بر مفهوم‎بندی و تاریخ‌گذاری رویدادهای جنگ که در روایت‌های جنگ بازتاب یافته است، به اعتبار موضوع و رخدادها و دیگری به اعتبار زماندار شدن و برخورداری از صورتِ تاریخی،  نیاز  به  بررسی دارد. 


 روایت از جنگ چنانکه اشاره شد، متاثر از یک «تجربه و زبان مشترک» و بر مفهوم «تجاوز و دفاع» استوار شده و تداوم یافته است. مشروعیت دفاع و ضرورت آن متاثر از ماهیت تجاوز دشمن برای براندازی، تصرف سرزمین و اخلال در استقلال کشور بود. پس از پیروزی در دفاع مردمی و همه‌جانبه در برابر تجاوز و زمین‌گیر شدن ارتش عراق، زبان مشترک، از مفهوم ضرورت دفاع در برابر تجاوز، به ضرورت آزادسازی مناطق اشغال شده، جابه‌جا شد. در واقع پیامدهای سیاسی-  اجتماعی و نظامی اشغال سرزمین، موجب شکل‌گیری منطق ضرورت آزادسازی بر پایه «قدرت نظامی» شد. عملیات مشترک ارتش و سپاه برای آزادسازی مناطق اشغال شده، مهم‌ترین نماد تکیه بر آگاهی و زبان مشترک، برای به‌کارگیری کلیه مولفه‌های قدرت نظامی در جنگ بود. پس از فتح خرمشهر با وجود ضرورت تامین خواسته‌های ایران به عنوان لازمه پایان دادن به جنگ، به تدریج با جنگ طولانی و فرسایشی در خاک عراق، کارکرد قدرت نظامی برای پایان دادن به جنگ و امکان پیروزی نظامی بر ارتش عراق مورد پرسش و تردید قرار گرفت. به همین دلیل ضرورت مقاومت در جنگ، جای خود را به ضرورت پایان دادن به جنگ، با استفاده از ابزار نظامی و دیپلماتیک داد که سفر مک فارلین به ایران بخشی از نتایج آن بود. همچنین تصمیم‌گیری برای پایان دان به جنگ، با پذیرش قطعنامه 598 که پس از بازپس‌گیری مناطق تصرف شده توسط ارتش عراق صورت گرفت، در تشدید مناقشات درباره انتخاب زمان مناسب برای پایان ‎دادن به جنگ طولانی و علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، نقش اساسی داشت. متاثر از همین مناقشات و ابهاماتی که وجود دارد، با وجود ضرورت پاسخ به پرسش‌ها و رفع ابهامات، هنوز آثار درخور توجهی از دوره شش ساله جنگ و نحوه پایان دادن به آن، تهیه  و منتشر  نشده  است.
 با فرض اینکه روایت از جنگ تابع نظامِ مفهومی و تاریخ‌گذاری از جنگ است، مفهوم جنگ بر اساس دفاع در برابر تجاوز دشمن و تنبیه متجاوز، در سه دوره زمانی، شامل وقوع تجاوز در 31 شهریور 59، ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و پایان جنگ با پذیرش قطعنامه، بر سه پایه شامل «تجاوز دشمن-  دفاع مردمی»، «اشغال سرزمین- آزادسازی» و «جنگ تعاقبی و طولانی در خاک دشمن» صورت‌بندی و روایت شده است. در عین حال موضوعات و مفاهیم دیگری در روایت‌های جنگ قابل مشاهده است که در ادامه به  آن اشاره خواهد  شد.


 جنگ در 31 شهریور 1359 با وقوع مجموعه‌ای از وقایع و کنش‌های انسانی و درگیری‌ها در زمان و مکان، به عنوان الزامات دفاع در برابر تجاوز دشمن آغاز و موجب شکل‌گیری مفهوم ضرورت «دفاع مردمی و همه‎جانبه» در برابر متجاوز شد. مفهوم جنگ بر اساس «تجاوز دشمن» و ثبت آن در تقویم تاریخی 31 شهریور 59، با مفهوم «دفاع مردمی» و «شکست ارتش عراق» در پیوند قرار گرفته است. بر اساس تحولات سرنوشت‌ساز در 6 روز اول جنگ و تقاضای عراق برای برقراری آتش‌بس، این دوره زمانی به عنوان هفته جنگ و بعدها هفته دفاع مقدس، تاریخ‌گذاری‌ شده است. قرار گرفتن مفهوم کلی جنگ در ذیل مفهوم دفاع مقدس، با این هدف صورت می‎گیرد که مشروعیت عملکرد دفاعی جامعه ایران در زمان جنگ و امتداد آن در برابر تهدیدات و جنگ آینده، توضیح داده شود. چنانکه استفاده از مفهوم «جنگ دفاعی» در برابر دشمن، به تدریج فراتر از زمان جنگ و برای تبیین رخدادها و روایت از وقایع، به گفتمان غالب برای صورت‌بندی جنگ با عراق تبدیل شده است. در حالی که مفهوم جنگ، به مثابه یک «امر استراتژیک» بر مناسبات ایران و عراق و تحولات داخلی و منطقه‎ای سایه انداخته بود، این مفهوم نقش چندانی در نگرش به رخدادها و روایت از جنگ ندارد. به همین دلیل در صورت توجه به مفهوم جنگ به عنوان یک امر استراتژیک، در پیوستگی سیاست با استراتژی، روایت‎های کنونی از جنگ تغییر خواهد کرد.


 نظر به اینکه شاکله مفهومی و موضوعی در روایت‌های جنگ، بر اثر وقوع جنگ و در ذیل الزامات جنگ با دشمن و گفتمان دفاعی در برابر تجاوز دشمن شکل گرفته، بنابراین ادراک از «علت وقوع جنگ»، نقش مهمی در شکل‌گیری و ترسیم تسلسل علّی از رخدادهای جنگ، در روایت از ریشه‌ها و زمینه‌های علل وقوع، ادامه و پایان جنگ داشته است. روایت‌ها از آغاز جنگ از دو نقطه عزیمت متفاوت طرح می‌شود؛ نخست «ریشه‌های تاریخی و حقوقی» است که از دوره عثمانی شروع و به تشکیل کشور عراق و انعقاد قرارداد 1975 الجزایر به پایان می‌رسد و دیگری، نقطه اتصال جنگ به انقلاب است. به این شکل که با پیروزی انقلاب و تغییر در مناسبات ایران و عراق و معادلات منطقه‌ای، همچنین تشدید مناقشات ایران و امریکا، با سفر شاه به امریکا و تصرف سفارت امریکا در تهران، «زمینه‌سازی» حمله عراق به ایران فراهم شد. بنابراین ریشه‌ها و عوامل موثر در آغاز جنگ، با تاکید بر مناسبات ایران و عراق در یک روند تاریخی از زمان عثمانی و زمینه‌های سیاسی و امنیتی با پیروزی انقلاب و همسویی عراق با امریکا، همچنین سر دادن شعارهای انقلابی و تحریک عراق بر اثر شعارهای انقلابی، به عنوان بنیاد و شالوده روایت‌های سیاسی-  تاریخی و امنیتی-  نظامی از  وقوع  جنگ، ترسیم  شده  است. 
 معاهده مرزی 1975 که در یک دوره تاریخی به درگیری‌های نظامی میان ایران و عراق پایان داده بود، پس از پیروزی انقلاب و تغییر ساختار سیاسی در ایران، مورد اعتراض عراق قرار گرفت و با هدف لغو این قرارداد و برخی اهداف دیگر، ارتش عراق به ایران حمله کرد. بنابراین در روایت‌های کنونی، بخشی از «ریشه‌های جنگ» در سوابق تاریخی و حقوقی، به ویژه قرارداد 1975 الجزایر جست‌وجو شده است. با وجود اهمیت این قرارداد در مناسبات دو کشور و بهانه‎جویی عراق برای استفاده از فرصت و لغو آن، با استناد به موضوعاتی مانند «تغییر در شرایط» موضوع و مساله قرارداد 1975، از نظر تاریخی و سیاسی-  حقوقی، چندان برای استفاده در اقدامات دیپلماتیک با عراق یا در مجامع بین‌المللی، همچنین در پژوهش‌های تاریخی- حقوقی استفاده نشده است. تاخیر در واکنش وزارت خارجه ایران به نامه وزارت خارجه عراق در مورد قرارداد 1975 همچنین به تجاوزات مرزی عراق و مهم‌تر از آن، تعیین شرایط برقراری آتش‌بس و تسریع در خاتمه‌ دادن به جنگ در واکنش به پیشنهادهای هیات‌های صلح و برخی موضوعات دیگر، بیانگر همین ملاحظه است و لذا توجه به قرارداد 1975 الجزایر در روایت از جنگ، در مقایسه با روایت‌های گسترده‌ای که تحت عنوان «ریشه‌های تاریخی» و «زمینه‌سازی جنگ» انجام شده، کمتر مورد توجه  قرار  گرفته   است.


 مفهوم «زمینه‌سازی جنگ» و روایت از رویداهای سیاسی-  نظامی در این دوره که به زمان 20ماهه از پیروزی انقلاب تا حمله عراق اختصاص دارد، در واکنش به مطرح شدن مفهوم «غافلگیری» در برابر حمله عراق شکل گرفت و از این طریق و تاکید بر اینکه دست امریکا از آستین صدام بیرون آمده، مساله جنگ با انقلاب و سایر رخدادهای حدفاصل پیروزی انقلاب تا جنگ، در پیوند قرار گرفته است. پیش از حمله عراق به مدت 20 ماه تنش سیاسی و درگیری‌های نظامی و امنیتی میان ایران و عراق، در مرزهای مشترک، همچنین در داخل دو کشور ادامه داشت، ولی هیچ‌گاه از مفهوم «زمینه‌سازی» برای تبیین این تحولات استفاده نشد، زیرا تمایز میان مفهوم مبارزه در انقلاب و جنگ با دشمن خارجی روشن نبود، در نتیجه تهاجم نظامی عراق غافلگیرانه ارزیابی  و  روایت  می‌شود.


 تلاش برای «آزادسازی  مناطق  اشغالی» در سال 1359 به فرماندهی بنی‌صدر، به عنوان رییس‌جمهور وقت و فرمانده کل قوا، به دلیل تاثیرگذاری الزامات سیاسی به جای نظامی و نادیده گرفتن تجربه دفاع در برابر دشمن و عملیات‌های محدود در دوره اشغالگری که منجر به باورپذیری امکان پیروزی نظامی بر ارتش عراق شده بود، با شکست در عملیات‌های چهارگانه همراه شد. در حالی که بعدها پس از حذف بنی‎صدر از ساختار سیاسی کشور، آزادسازی مناطق اشغال‌ شده بر پایه ضرورت برخورداری از قدرت نظامی و با مشارکت نیروهای مردمی و همکاری ارتش و سپاه صورت گرفت. تحول یاد شده، ضرورت و الزامات برخورداری از قدرت نظامی و کارکرد آن را در حفظ استقلال، تمامیت ارضی و برقراری ثبات سیاسی در کشور شکل داد و آشکار کرد. منطق امکان‌پذیری پیروزی نظامی در جنگ و سقوط صدام، از همین مسیر ادراک و ارزیابی شد. با وجود اهمیت دوره 20 ماهه اشغال بخشی از سرزمین ایران، این دوره در سایه اختلافات سیاسی با بنی‎صدر و مناقشه با ارتش قرار دارد. در واقع به دلیل اینکه دوره 20 ماهه اشغال، موقتی فرض شده و به رسمیت شناخته نشده است، روایت‌های موجود در این زمینه بیشتر بر اختلافات سیاسی تمرکز دارد و منطق تحولات نظامی که منجر به فراهم شدن زمینه‌های آزادسازی مناطق اشغالی شد، به شکل مناسبی صورت‌بندی و  روایت  نشده  است. 


 پس از آزادسازی مناطق اشغالی و برطرف شدن مناقشات در ساختار سیاسی و نظامی، به دلیل تصمیم‎گیری برای ادامه جنگ در خاک عراق، مفهوم جنگ دفاعی بر بنیاد جدیدی مورد پیگیری قرار گرفت که ریشه در تجربه دفاع در برابر تجاوز دشمن داشت، ولی بیشتر بر اساس تجربه عملیات‌های محدود و سپس «پیروزی در عملیات‌های مشترک سپاه و ارتش» در دوره مبارزه با اشغالگری و آزادسازی این مناطق شکل گرفت. در واقع ادامه جنگ در خاک عراق که به معنای تغییر در ماهیت جنگ، از دفاعی به تهاجمی بود و به تغییر در استراتژی و تاکتیک‌های نظامی نیاز داشت، به دلیل خوش‌بینی اولیه در کسب پیروزی نظامی بر ارتش عراق و پایان دادن به جنگ، همچنین ظهور چالش‌های اساسی و پیش‎بینی نشده، مانع از تداوم پیروزهای نظامی بر ارتش عراق و پایان‎ دادن به جنگ شد. با وجود تصمیم‌گیری و اقدام به ادامه جنگ در خاک عراق، به دلیل غافلگیری در برابر پیدایش شرایط و وضعیت جدید، همچنان از مفهوم جنگ دفاعی در روایت‌های جنگ در خاک عراق استفاده شد. به این معنا که روایت از جنگ، همچنان در سطح اولیه و در ذیل مفهوم جنگ دفاعی و با عنوان «دفاع مقدس» باقی ماند، در حالی که مساله ایران پس از فتح خرمشهر، در چارچوب «جنگ تهاجمی و تعاقبی» در خاک دشمن، به‎ دلیل تغییر ماهیت جنگ، تغییر پیدا کرده بود. بنابراین باید جنگ طولانی و فرسایشی در خاک عراق، همچنین نحوه پایان آن، در ذیل مفهوم جنگ به عنوان یک امر استراتژیک، با استفاده از قدرت نظامی برای پیروزی نظامی و پایان دادن به جنگ، صورت‌بندی و روایت شود. در حالی که تقلیل مفهوم جنگ به دفاع مقدس و برنامه‌های مناسبتی، مانع از معرفت‎شناسی و روایت از مساله جنگ، به عنوان یک امر استراتژیک شده است. در واقع معرفت‌شناسی جنگ و روایت از آن، به جای مفهوم استراتژیک، به گزارش از وقایع سیاسی و نظامی، همچنین اجرای برنامه‎های تبلیغی و ترویجی محدود شده است. علت اساسی شکل نگرفتن تفکر استراتژیک از جنگ و در نتیجه کشف منطق استراتژیک برای روایت متفاوت با آنچه هم‌اکنون وجود دارد، رویکرد سیاسی-  عملیاتی و واقعه محور به مساله جنگ است.  هم‌اکنون ظهور رویکرد پرسشگرایانه و انتقادی از تصمیم‌ها و اقدامات در زمان جنگ، در کنار ضرورت الگوسازی فرهنگی-  ارزشی از دوره دفاع مقدس، همراه با نهادگرایی نظامی در تاریخ‌نگاری جنگ در نهادهای نظامی، بر جهت‌گیری روایت از جنگ، با مفهوم‌بندی و تاریخ‌گذاری «تجلیلی- یادمانی» یا «انتقادی» تاثیر بنیادین گذاشته است. حال آنکه فهم از جنگ به عنوان یک امر استراتژیک و مخاطره‌آمیز، نه در بررسی‌های نظامی- راهبردی و نه در رویکردهای انتقادی، جایگاه روشن و تعریف‌ شده‌ای ندارد. تداوم و پایداری این مشخصه اساسی در روایت از جنگ، ریشه در فهم از مساله جنگ در چارچوب انقلاب و سنت روایی- تاریخی ایران، همچنین نسبتِ آن با وضعیت حاکم بر جامعه و ساختار سیاسی دارد.  

بر پایه توضیحات یادشده، ساختار روایت‌ تاریخی از جنگ ایران و عراق، همچنین توصیف و تبیینِ تسلسل وقایع، در چارچوب پیش‌فرض‌های ادراکی و استفاده از مفاهیم سیاسی- نظامی و فرهنگی- اعتقادی برای تاریخ‌گذاری، رخدادهای جنگ در مراحل مختلف، به شرح  زیر  قابل صورت‌بندی  است: 
   با حمله عراق، مفهوم «ریشه‌ها و زمینه‌های علل وقوع جنگ» در چارچوب اختلافات تاریخی و تاثیرات پیروزی انقلاب و نقش امریکا، همراه با  «غافلگیری» و ناتوانی در ایجاد  «بازدارندگی»  در  برابر تجاوز  شکل گرفت. 
   با آشکار شدن ماهیت و ابعاد گسترده جنگ، ضرورت استفاده از مفاهیم سیاسی- حقوقی در برابر تجاوز عراق، همچنین تاکید بر مشروعیت و در نتیجه ضرورت «دفاع مردمی» در برابر عراق و متحدانش، همراه با سر دادن شعار سقوط صدام و حزب بعث عراق، مفهوم‎بندی شد.
   با پیشروی و استقرار ارتش عراق در بخشی از سرزمین ایران، مفهوم «اشغال» و ضرورت آزادسازی، با هم‌‌افزایی و به‌کارگیری مولفه‌های قدرت ملی و ضرورت هماهنگی ارتش و سپاه به  وجود آمد. 
   آزادسازی مناطق اشغال شده با شکست نظامی عراق، موجب باورمندی به اهمیت برخورداری از «قدرت نظامی» و ضرورت استفاده از آن برای تامین اهداف جنگ و سقوط صدام، همچنین اعزام نیروی نظامی به سوریه، برای مقابله با اشغالگری اسراییل در جنوب  لبنان  شد.
   با ادامه جنگ در خاک عراق و گسترش و طولانی شدن آن، مفهوم «جنگ فرسایشی» همراه با فراگیری و ضرورت اجرای تاکتیک‌های نظامی پیچیده در مناطق مختلف، همچنین تاکید بر استفاده از ابزار دیپلماتیک شکل گرفت. علاوه بر این، از موضوعاتی مختلفی مانند سفر هیات‌های صلح به ایران، صدور قطعنامه‌های سازمان ملل از جمله قطعنامه 598، حمله به نفتکش‌ها در خلیج فارس و حمله به زیرساخت‌های صنعتی و شهرهای ایران، برای روایت از گسترش دامنه جنگ و جلوگیری از پیروزی ایران و فشار برای پایان دادن به  جنگ  استفاده  می‌شود.
   با تشدید جنگ و عدم تناسب میان اهداف و منابع، مفهوم تسریع در پایان دادن به جنگ، در چارچوب تغییر در «موازنه نظامی» و ضرورت برخورداری از منابع و تجهیزات نظامی، همراه با استفاده از سایر ظرفیت‌های ملی شکل گرفت. 
   از عنوان «عملیات‌های نظامی» برای روایت از کنش و واکنش‌های دفاعی- تهاجمی در مرحله دفاع، آزادسازی و جنگ تعاقبی در خاک دشمن استفاده می‌شود.


پاورقی
1-  به نوشته کتاب «مطالعه تاریخ»، مفاهیم به ما کمک می‌کند تا واقعیت‌ها را نظم بدهیم و مسائل را روشن کنیم ... گزینش، نظم دادن و انتخاب همه در دایره لغت مورخان وجود دارد. (جرمی بلک، دونالد مک‌رایلد-  مطالعه تاریخ-  ترجمه دکتر محمدتقی ایمان پور-  انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد-  چاپ اول، بهار 1390-  ص 203) 
2-  دکتر سیدجواد طباطبایی-  رساله‌ای در باب مفهوم ایرانشهری-  24/9/1400-  سایت تاریخ ایرانی: tarikhirani.ir
25/6/1403
 


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط