شنبه 10 آذر 1403 - 14:06

کد خبر 667931

شنبه 28 مهر 1403 - 10:20:12


فرار دختر ۱۷ ساله از خانه ۴ ماه پس از نامزدی


خراسان/ دختر نوجوانی که از خانه پدرش فرار کرده و با اعلام مفقودی خانواده‌اش توسط پلیس پیدا و به کلانتری هدایت شده بود، گفت: نصیحت‌های دلسوزانه اطرافیانم را حسادت تعبیر می‌کردم.

دختر ۱۷ ساله‌ای که با شکایت پدر و مادرش و در ردیابی‌های پلیس آگاهی مشهد شناسایی و به مرکز انتظامی هدایت شده بود، درباره ماجرای فرارش از خانه به کارشناس اجتماعی دایره گمشدگان پلیس آگاهی گفت: حدود ۲ سال قبل، زمانی که ۱۵ سال بیشتر نداشتم، به یکی از مراکز تفریحی و گردشگری سرخس رفته بودیم که آنجا خوش بگذرانیم. با دوستانم در حال بذله‌گویی و خنده‌های بلند بودیم که یکی از دوستان همکلاسیم به سوی پسر جوانی رفت که آن‌ها هم با دوستانشان به آن مرکز تفریحی آمده بودند.

رزیتا از یک ماه قبل با آن پسر جوان آشنا شده بود و مدام از عشق و علاقه‌اش به او برای من سخن می‌گفت. آن روز هم گویی با هم هماهنگ کرده بودند که برای دیدار با یکدیگر به این مرکز تفریحی بیایند. دقایقی بعد، وقتی رزیتا نزد ما بازگشت، دوباره به تعریف و تمجید از آن پسر جوان پرداخت و سپس به آرامی از من خواست که من هم با یکی از دوستان آن پسر جوان آشنا شوم.

من هم که تحت تاثیر ابراز علاقه‌های او قرار داشتم، در یک لحظه تصمیم گرفتم این نوع دوستی‌های خیابانی را فقط بر اثر کنجکاوی تجربه کنم که با همین اشتباه آینده‌ام را به نابودی کشیدم.

آن روز با پیشنهاد رزیتا به سوی کمال رفتم، اما او خیلی سرد با من برخورد کرد به گونه‌ای که انگار مرا لایق دوستی خودش نمی‌داند. من که غرورم لگدمال شده بود، به ترفندهای گوناگونی متوسل شدم تا بالاخره با کمال ارتباط برقرار کردم و این‌گونه گفتگوهای تلفنی و دیدارهای پنهانی ما شکل گرفت.

این ارتباط پنهانی ۲ سال ادامه داشت و من همواره به خواسته‌های شرم‌آور او تن می‌دادم تا با هم ازدواج کنیم. اطرافیانم وقتی متوجه ماجرا شدند، مرا نصیحت کردند که این عشق‌های پوشالی و هوس‌آلود فرجامی جز تباهی و بدبختی ندارد، اما من تحت تاثیر احساسات و عواطف درونی بودم و نصیحت‌های آنها را حسادت تعبیر می‌کردم و به آنها توجهی نداشتم.

بالاخره بعد از ۲ سال و با وجود مخالفت‌های خانواده‌ام با کمال ازدواج کردم، اما از همان روزهای آغازین دوران نامزدی بدبینی و سوءظن‌ها شروع شد. کمال اجازه نمی‌داد از منزل بیرون بروم یا با جنس مخالف صحبت کنم. او معتقد بود همان‌گونه که با من ارتباط داشتی، احتمال دارد با پسر دیگری هم همین‌گونه آشنا شوی.

کمال روزگارم را به جهنمی وحشتناک تبدیل کرد تا جایی که دیگر نتوانستم رفتارهایش را تحمل کنم و از سوی دیگر هم سرزنش‌های خانواده ام مرا به‌شدت آزار می‌داد، به همین خاطر پنهانی از خانه فرار کردم و به شهر دیگری رفتم تا اینکه با شکایت خانواده‌ام پلیس به سراغم آمد. اکنون به‌شدت پشیمانم و دوست دارم از نامزدم طلاق بگیرم و به تحصیلاتم ادامه بدهم‌.

با ابراز ندامت دختر نوجوان، بررسی‌های روان‌شناختی و مشاوره‌ای در حالی با راهنمایی‌های سرهنگ رمضانپور (رئیس دایره گمشدگان پلیس آگاهی) ادامه یافت که اقدامات قانونی نیز درباره این ماجرای تاسف‌برانگیز آغاز شد.


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط