شنبه 19 آبان 1403 - 20:02
روایت گسستن
اعتماد/ یادداشتی بر داستان کوتاه «بزرگراه» نوشته حسین نوشآذر.
داستان «بزرگراه»، داستان گسستهاست، داستان از هم پاشیدن روابط، چهرهها و انسانها. حسین نوشآذر در این داستان با بهره گرفتن از اسطوره رستم و سهراب، داستان مدرنی نوشته است. جوانی که مادرش را در نوجوانی از دست داده، پس از سربازی مهاجرت میکند تا از پدری که هر خیانتی او را یادآوری میکند، دور شود. همه چیز حول پدر میچرخد و نویسنده در اولین جمله داستان این را به خواننده نشان میدهد: «با خود اندیشید: آیا پدرم را باز میشناسم؟...»
داستان را سوم شخص محدود به ذهن سهراب بازگو میکند. جوانی که دلشوره رهایش نمیکند و نمیداند بعد از شانزده سال دوری آیا او پدر را و پدر او را میشناسد یا نه (میدانست که اکنون پدر او را دیده است. آیا او هم از خود پرسیده بود که سهرابش را میشناسد؟)؛ اشارهای به رستم و سهراب که به عنوان پدر و پسر یکدیگر را نمیشناختند. پدری که «پیر بود و رنج سفر از دور در چهرهاش پیدا بود. موهای پدر مانند موهای زال یکدست سپید بود.»
نوشآذر از پدر در این داستان، شخصیتی ساخته رو به زوال، مردی که فرزندش چهرهاش را به خاطر ندارد و فقط خیانت است که او را به یاد پدر میاندازد و گویی این فراموشی چهره و دردی که هنوز جاندار بود، بخشی از وجود او که «فرزند» بود را کشته بود: «پدر مانند یک بیماری درمان نشدنی او را به مرگ نزدیک میکرد». نوشآذر این چهره پدر را حتی در طبیعت نیز بازسازی کرده است: «برکه، مرداب بود و هنوز زنده بود». راوی وفادار به محدود بودنش در ذهن سهراب، از حال پدر چیزی نمیگوید و ما به عنوان خواننده، شخصیت پدری که او بوده را میشناسیم. پدری که پسرش دلشوره دارد و حتی حضور پدر را پنهان کرده و به همسرش خبر نداده پدرش به دیدنش آمده. پسری که تمام داستان از گم شدن میترسد؛ اول گم شدن پدرش در فرودگاه و بعد گم شدنشان در جاده فرعی که باید بار دیگر به بزرگراه میرسید.
در کنار این پدر و پسر، نویسنده سایه شخصیتهای دیگری را نیز وارد داستان کرده است؛ ناهید، همسر سهراب، سودابه خواهرش، اختر زنِ پدرش، مادری که مرده و زنی که هنگام حیات مادرش، پدرش با او وقت گذرانده بود و سهراب در این خیانت با سکوتش، سهیم بود.
از ابتدای داستان متوجه میشویم، نویسنده به جزییات توجه زیادی دارد؛ ساعت ورود (هفده و بیست و پنج دقیقه)، شماره پرواز (378)، دروازه خروجی مسافران (دروازه شماره شش) و... توجهی که اگر وجود نداشت نیز داستان لطمهای نمیدید. این دقت حتی شامل حال مردم در فرودگاه هم میشود، دقتی که دستاویز فضاسازی نیز شده است. نوشآذر برای ساختن فضای فرودگاه به تشریح وضعیت فیزیکی آدمها پرداخته: مردی که روی مبل نشسته بود و دستها را حایل تن کرده بود، زیرسیگاری که آدمها دورش جمع شده بودند، دختری که به محض ورود به سالن به آغوش مادرش میآویزد، مردی که در باجه تلفن دیواری در پوشش حفاظ شیشهای باجه فرو رفته و با صدای بلند میخندد و عدهای که جلو پیشخوان بار فرودگاه نشسته بودند و قهوه مینوشیدند.
زبان داستان، زبان ساده و روانی است که نوشآذر با یک تکنیک آن را تغییر میدهد: تکرار... تکرارهای تمام نشدنی: «دستهایش یخ کرده بود و سرش اندکی گیج میرفت. اندکی سرگیجه داشت»، «دور شد و از دور به دروازه نظری انداخت. دروازه بسته بود. دروازه بسته بود و مردی گل به دست داشت»، «مرد سیاهپوستی که روپوش سفید به تن داشت کنار یک میز چوبی نشسته بود. میز، فکسنی بود و روی میز کاسهای قرار داشت و در کاسه چند سکه بود. مرد طوری کنار میز نشسته بود و طوری دست روی میز گذاشته بود که انگار با میز یکی است. میز فکسنی بود و هیچ با تجمل دستشویی نمیخواند. دستشویی تمیز بود و بوی صابون میداد...» و این تکرار تا پایان داستان تمام نمیشود.
در کنار این تکرارها، «سخت نفس کشیدن» هم بارها در آدمهای مختلف دیده و انگار به سهراب نزدیک میشود. ابتدا مردی که روی مبل لم داده، سخت نفس میکشد، بعد مردی که در حال سیگار کشیدن کنار زیرسیگاری است و بالاخره خود سهراب: «سخت نفس میکشید. سخت نفس میکشید و ته مانده صدای پدر را در دشت میشنید.» گویی این سخت نفس کشیدن همه این شانزده سالی که مهاجرت کرده یا کمی دورتر همه این بیست سالی که درباره خیانت پدرش به مادر، سکوت کرده کش آمده تا به لحظه آخر برسد، لحظه رها کردن پدر در تاریکی دشت. هرچند او همان زمانی که مهاجرت کرده بود، پیوند با پدرش را تمام شده میدانست، اما یکبار دیگر در همان غربت، پدر را رها میکند، برای آخرین بار. نوشآذر در کنار بازنمایی متفاوت اسطوره رستم و سهراب در این داستان، نگاهی پر رنج به «مهاجرت» انداخته. او که خود نیز در بیست و یک سالگی به آلمان مهاجرت کرده، تصویر بزرگی از مهاجرت به خواننده نشان میدهد که در آن بیش از هر چیزی، زوال؛ از دست رفتن آدمها، روابط و پیوندها: «شانزده سال پیش همین که از خط بازرسی گذشت و دروازه پشت سرش خود به خود بسته شد، یقین کرد پیوند میان او و پدر گسسته است» یا «مهاجرت اکنون از او انسانی دیگر ساخته بود. اکنون پس از شانزده سال جز نام و نشان پدر چیزی از آن گذشته به یادگار نمانده بود» یا «شانزده سال غیبت، یک معنی دیگرش مرگ بود» یا «آن موقع خیال میکرد که از نو به دنیا آمده است. با گذشتن از خط، ناگهان سلطه پدر درهم شکست». نوشآذر این داستان را در سال 2001 میلادی، حدود شانزده سال پس از مهاجرتش از ایران نوشته است. گویی سهراب خود او است که بعد از شانزده سال با گذشتهاش روبهرو میشود، همان مرد سی و هفت، هشت ساله.
بخشی از این داستان در فضای شهری و سربسته فرودگاه میگذرد و بعد بزرگراه داستان را به دامان طبیعت میبرد، به دشتهایی که انتها ندارد، به شب و ماه و جنگل کاجهای سوزنی، به برکه و زمین خیس تازه باران خورده، کنار ماهیهای مرده و صدای وزغها. تنها صدایی که غیر از گفتوگوی پدر و پسر شنیده میشود، صدای وزغهاست که آن هم با پرتاب شاخه شکسته میان مرداب ساکت میشود. دیالوگها هر چند بار سنگینی از اطلاعات را بر دوش نمیکشند، اما بازی نویسنده با بیرون از گیومه گذاشتن برخی دیالوگهای سهراب و پدرش، گویی آنها را به گویش درونی راوی نزدیکتر کرده تا نقل قول مستقیم.
حسین نوشآذر، متولد سال 1342 است که در بیست و یک سالگی پس از خدمت نظام به آلمان مهاجرت کرده است. او مترجم و نویسنده است.
پربیننده ترین
-
عکس مسی درآمد؛ آخرین توپ طلا با آرایشگر ویژه!
-
10 جایزه 5 میلیون تومانی برای کاربران آخرین خبر (مهلت شرکت در مسابقه تا 9 آذر تمدید شد.)
-
10 جایزه 5 میلیون تومانی برای کاربران آخرین خبر (مهلت شرکت در مسابقه تا 9 آذر تمدید شد.)
-
آخرین وضعیت راهها در چهارمین روز از سال جدید؛ محور چالوس از شنبه دوباره بسته میشود
-
زنده؛ بیرانوند در یک قدمی استقلال
-
"دنا پلاس اتومات" بخریم یا "تارا اتومات؟"/ مقایسه اختصاصی "آخرینخودرو" از دو خودروی پرطرفدار
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (16)
-
5 نشانه ضعیف شدن ریه ها و بهترین روش تقویت آن چیست؟
-
لندکروزر یا ۲۰۶؟ / مقایسه جالب "آخرینخودرو" به بهانه سخنان جنجالی میرسلیم
-
سپ، برترین شرکت در خاورمیانه شد
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (28)
-
ویدیو تست و بررسی فیدلیتی پرایم جدید در آخرین خودرو
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (14)
-
لحظه به لحظه با جدال پرسپولیس مقابل النصر
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (22)
-
یحیی مچ ساپینتو را خواباند / برد ارزشمند پرسپولیس در صدمین شهرآورد
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (19)
-
چالش/بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (11)
آخرین اخبار
-
التماسهای طاهر دل سنگ رو هم آب میکرد
-
اسرائیل چادر خبرنگاران را در غزه هدف قرار داد
-
یک واحد قصابی متخلف در شهرستان آوج پلمب شد
-
اطلاعیه آموزش و پرورش درباره استفاده از اسپری فلفل توسط یک دانشآموز در مدرسه
-
سگ هار جان کودک ۹ ساله را در کارون گرفت
-
اینزاگی: آقای کونته تیم قدرتمندی جمع کرده!
-
رای سنگین علیه مدیر و سرمربی صدرنشین!
-
موسیالا روی توپ طلای سال بعد تمرکز کرده!
-
کمک ۱۸۵ میلیونی مردم یک روستای هرمزگان به جبهه مقاومت
-
جلسه سران قوا به میزبانی پزشکیان برگزار شد
-
گاریدو: در همان لحظهای که باید، گل را زدیم
-
اشتغالزایی برای ۴۰۰ معتاد بهبود یافته در قزوین
-
آنکه باد میکارد، طوفان درو میکند
-
آرمان اکوان: تیم پرسپولیس روی تک موقعیت به پیروزی رسید
-
علیرضا علیزاده: شایسته برد پر گل در برابر پرسپولیس بودیم
سایر اخبار مرتبط
نظرات
ثبت نظر
مهمترین اخبار
نرخ مرغ شکست
شنبه 19 آبان 1403 - 19:34:20
حکمرانی آرامش در بازار طلا و ارز
شنبه 19 آبان 1403 - 18:50:20
بی نهایت شیبای رایگان
شنبه 19 آبان 1403 - 19:30:00
تجارت نیوز: میانگین حقوق کارکنان وزارت نفت ۳ برابر آموزش و پرورشیها!
شنبه 19 آبان 1403 - 18:11:33
مدیرعامل شرکت بازآفرینی شهری از تخفیف ۵۰ درصدی برای ساخت بافت فرسوده خبر داد
شنبه 19 آبان 1403 - 18:15:00