سه‌شنبه 22 آبان 1403 - 14:12

کد خبر 126693

شنبه 24 تیر 1402 - 13:30:00


سه شعر زیبا از ظهوری ترشیزی


خراسان/ شعر اول:
حاصلم گردیده هر کامی و ناکامم هنوز
شعله از هر آتشی برچیدم و خامم هنوز
 
 الفتی خوش در قفای وحشتم افتاده است
دشت دشت از خویشتن رم کردم و رامم هنوز

 
 با وجود آن که دل بر مسند تمکین نشست
یک نفس آرام نگرفته است آرامم هنوز
 
 مستی این هنگام ها، گیرد برایم هر زمان
شور صد میخانه،سر بنهاده در جامم هنوز
 
 دل نیفتاده است از توفان آه آتشین
عشوه ساز من نیاورده است در دامم هنوز
 
 در دلش جا از برای هیچ کس نگذاشتم
وا نکرده در زبانش جای خود نامم هنوز

 
 در جواب قاصدش دارد سخن،صد نامه دار
از زبان خامُشی نشنیده پیغامم هنوز
 
 گفته ام بی دهشت احوال ((ظهوری)) بارها
بهر عرض حال خود در پاس هنگامم هنوز
 
شعر دوم:
ز بیماری چه راحت پهلویِ بستر پرستان را

مبادا زخم مرهم سینه خنجر پرستان را
 
 نمی جوید ز کام شهدجویان لذت زهرش
ز چشم افکنده زخمش تارک مغفرپرستان را
 
 ز جنبش های مژگان نهرهای خون روان گردد
بکاوی روز محشر گر رگِ نشترپرستان را
 
 کشیدی درد غیرت ناله های تلخ از کامم
اگر بودی مذاق زهر با شکرپرستان را
 
 سبک رو خانه در بحر تعلق دل ز خود برکن
که کشتی بر نمی تابد غم لنگرپرستان را
 
 در آن صحرا که می گردد سمندر مشت خاکستر
مباد اندیشه پرواز بال و پر، پرستان را
 
 گل از اخگر به جیب داغداران کن که می گردد
زلال خضر گرد چهره خاکسترپرستان را
 
 ((ظهوری)) بر سر خوان قناعت ریزه چینی کن
که سیری احتیاجی نیست هرگز زرپرستان را
 
شعر سوم:
من و ز کوی تو عزم سفر،دروغ،دروغ
من از کجا و خبر این خبر،دروغ،دروغ
 
 جز آستان تو جا در جهان نمی دانم
من و تصور جایی دگر،دروغ،دروغ
 
 ز حرف زهر تو،کامم چه کام ها که نیافت
من و حکایت شهد و شکر،دروغ،دروغ
 
 ز خاک راه من اکسیر آبروی برند
من و جدایی این خاکِ در،دروغ،دروغ
 
  ز شکر خشک لبی،لب امان نمی یابد
من و شکایت مژگان تر،دروغ،دروغ
 
 امید هست که چاکی دگر بر آن دوزم
من و رفوی شکاف جگر،دروغ،دروغ
 
 به پای درد تو،سرهای مقبلان آید
من و معالجه درد سر،دروغ،دروغ
 
 ز جلوه های تو اهل نظر،نظر بندند
من و به غیر گشادن نظر،دروغ،دروغ
 
 به کوی عشق خطر پاس امن می دارد
((ظهوری)) و ز بلایت حذر،دروغ،دروغ



پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط