یک‌شنبه 27 آبان 1403 - 19:43

کد خبر 133174

پنج‌شنبه 29 تیر 1402 - 17:45:00


جریان عقلانیت و عبور از تله جنگ


فرهیختگان/متن پیش رو در «فرهیختگان» منتشر شده و انتشارش در «آخرین خبر» به معنای تایید آن نیست

امروز سی‌وششمین سالگرد صدور قطعنامه ۵۹۸ توسط شورای امنیت سازمان ملل است. این قطعنامه در ماه‌های پایانی هفتمین سال جنگ ایران و عراق و با هدف پایان دادن به این جنگ طولانی صادر شده بود. جنگی که صدام می‌خواست چند روزه با فتح تهران به پایان برسد، اما در آستانه هفتمین سالگرد آغاز آن بسیاری از سرزمین‌های تصرف‌شده در روزهای ابتدایی جنگ و حتی بخشی از اراضی کشور خود -مانند شبه‌جزیره استراتژیک فاو- را هم از دست داده بود. عراق دو روز پس از صدور قطعنامه آن را پذیرفت، اما فرآیند پذیرش توسط ایران یک‌سال به‌ طول انجامید. علی‌رغم اینکه نقش صدام به‌عنوان شروع‌کننده جنگ غیراقبل‌انکار بود، در مفاد این قطعنامه عراق به‌عنوان متجاوز شناخته نشده و این برای عراق که دیگر توانایی پیشروی بیشتر در جنگ را نداشت و به‌دنبال فرار از باتلاقی که برای خود ساخته بوده، بسیار مناسب بود. عراق در این صورت می‌توانست با بازگشت به مرزهای بین‌المللی و بدون پرداخت غرامت به ایران، جنگ را به پایان برساند. گرچه تخمینی از هزینه‌ صدماتی که عراق به ایران وارد کرد در دست نیست، اما برای فهم اهمیت این مساله برای عراق بد نیست در مقام مقایسه به غرامتی که عراق به‌خاطر جنگ دیگر خود در زمان صدام پرداخت کرد، اشاره کنیم. عراق در سال ۱۳۶۹ به کویت حمله کرده و در مدت چند ساعت این کشور را اشغال کرد، اما با حمله آمریکا و متحدانش مجبور به عقب‌نشینی شد و درنهایت برای جنگی که هفت‌ماه بیشتر طول نکشیده بود مجبور به پرداخت غرامتی ۵۲ میلیارد دلاری به کویت شد. اگر ایران می‌توانست کاری کند که سازمان ملل عراق را به‌عنوان متجاوز بشناسد، عراق مجبور به پرداخت غرامتی بسیار سنگین‌تر از آن میزانی که به کویت پرداخته بود به ایران می‌شد. البته ناگفته نماند که سال‌ها بعد عراق به‌عنوان متجاوز شناخته شد اما عملا به هیچ دستاوردی برای ایران منجر نشد. در هر صورت ایران از راه دیپلماتیک نتوانست به این حق طبیعی خود دست پیدا کند و اگر می‌خواست که به‌نفع خود تغییری در قطعنامه ایجاد کند باید در میدان جنگ، معادلات را عوض می‌کرد. ایران همین راهبرد را انتخاب کرد و زیر بار قبول قطعنامه نرفت. اما شرایط جنگ در ماه‌های آینده به‌نفع ایران پیش نرفت و عراق با عملیات‌های متعدد سرزمین‌های تصرف‌شده خود را از ایران -که پس از آزادسازی خرمشهر به‌تدریج از دست داده بود- پس گرفت. بسیاری باز‌پس‌گیری موفق شبه‌جزیره فاو توسط صدام در فروردین ۶۷ را سرآغاز اتفاقاتی می‌دانند که سرانجام چاره‌ای جز پذیرش قطعنامه برای ایران باقی نگذاشت. عراق در خرداد‌ماه همان سال شلمچه را هم پس گرفت. ۲۹‌‌خرداد‌ماه مهران توسط منافقین اشغال شد و در اوایل تیر‌ماه ایران کنترل جزایر مجنون را هم از دست داد. امام(ره) شدیدا از شرایط اداره جنگ در این ایام ناراضی بودند و در ۱۳تیر‌ماه در پیامی غفلت از مسائل جنگ را «خیانت به رسول‌الله(ص)» خواندند. اما تنها دو هفته بعد از این پیام شرایط به‌گونه‌ای بود که نظر بسیاری از مسئولان و فرماندهان وقت بر پذیرش قطعنامه بود و امام(ره) نیز پیشنهاد مسئولان را پذیرفت و ایران در ۲۷‌تیر رسما پذیرش قطعنامه را اعلام کرد. اما شرایط نسبت به سال گذشته به‌قدری دگرگون شده بود که این‌‌بار صدام زیر‌بار قطعنامه نرفت و طمع کرده بود تا با ادامه حملات به ایران و استفاده از منافقین، پیشروی بیشتری در خاک ایران داشته باشد تا به‌عنوان پیروز، جنگ را خاتمه دهد. اما خیلی زود متوجه اشتباه خود می‌شود و درنهایت جنگ در روزهای پایانی مرداد ۶۷ به پایان می‌رسد. گرچه روایت‌های تاریخی زیاد، مبهم و بعضا متناقضی از پشت‌پرده آنچه در بهار و تابستان ۶۷ بین فرماندهان و مسئولان وقت و امام می‌گذشت، وجود دارد. موضع دقیق امام خمینی(ره) درباره قطعنامه یکی از محل‌های اصلی اختلاف این روایت‌هاست؛ گرچه در این زمینه هم روایت‌های متناقضی وجود دارد اما حداقل می‌توان به سخنان و پیام‌های علنی امام مراجعه کرد. امام در تاریخ ۲۹‌تیر‌ماه همان سال به‌مناسبت پذیرش قطعنامه و همچنین اولین سالگرد حج خونین ۶۶‌، پیام طولانی و مفصلی خطاب به مردم ایران منتشر کرده و در این پیام پذیرش قطعنامه را به «نوشیدن جام زهر»‌ تشبیه کردند. عدم‌رضایت شدید امام(ره) از شرایط جنگ در ماه‌های ابتدایی ۶۷ کاملا در دستوری که ایشان تنها چند روز بعد از پذیرش قطعنامه صادر کردند مشخص است. ایشان در دستوری چندخطی به رئیس سازمان‌ قضایی نیروهای مسلح دستور دادند که دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگی تشکیل دهند و «بدون رعایت هیچ‌‌یک از قوانین دست‌وپاگیر» به جرایم متخلفان رسیدگی کنند. همچنین امام در این حکم صراحتا مجازات هر عملی را که به تشخیص دادگاه «منجر به شکست جبهه اسلام» شده باشد را اعدام می‌دانند. 
اما در هر صورت ایشان علی‌رغم نارضایتی شدید از شرایط اداره جنگ که موقعیت نسبتا مناسب تیر ۶۶ را به‌شرایط اسف‌بار تیر ۶۷ بدل کرده بود، از پذیرش قطعنامه سرباز نزد. شخصی که در مرداد ۶۶ ایران را در «مرز پیروزی مطلق» در جنگ و در‌حال «برداشتن قدم‌های آخر» می‌دانست و رها کردن جنگ در این شرایط را «خیانت به آرمان بشریت» قلمداد می‌کرد، تنها یک‌سال بعد با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ ‌موافقت کرد. این تغییر موضع چشم‌گیر تنها در مدت یک‌سال نه از سر «پشت‌کردن به آرمان‌خواهی» در سال ۶۷ بود و نه ناشی از «عدم‌واقع‌بینی» در سال ۶۶؛ بلکه هر دو با منظومه منطق سیاسی امام تطابق دارند. منطقی که همواره آرمان‌خواهی را با در‌نظر گرفتن واقعیات صحنه پیش می‌برد و هیچ‌یک را فدای دیگری نمی‌کرد. این رویکرد کلان در سیاست‌خارجی کشور در سال‌های پس از رحلت امام نیز ادامه پیدا کرد. در برهه‌هایی که افراط و تفریط دو قشر متفاوت به‌مثابه دو لبه یک قیچی ایران را به‌سمت جنگ یا وادادگی حداکثری در مقابل قدرت‌های جهانی سوق می‌داد، همین راهبرد بود که در‌ عین حفظ عزت و استقلال کشور، از جنگ‌های بیهوده دوری کند. در ادامه به بررسی چند مورد از حساس‌ترین برهه‌های مذکور می‌پردازیم و رویکردهای کلان ایران را برای فرار از لبه دو پرتگاهی که با ادعای آرمان‌گرایی یا واقع‌گرایی برای آن ساخته بودند بررسی می‌کنیم. 

  تله جنگ با طالبان خنثی شد
۱۷‌مرداد‌ماه سال ۱۳۷۷، گروهی به کنسولگری ایران در مزار شریف حمله کردند و در جریان آن ۱۰ ایرانی ازجمله ۹ دیپلمات و یک خبرنگار به شهادت رسیدند. ابتدا تصور می‌شد این حمله از طرف طالبان که در آن زمان بر کابل و شهرهای افغانستان سیطره یافته بودند طراحی شده‌‌ است، اما بعدها شواهدی مطرح شد مبنی‌بر اینکه این حمله از طرف طالبان نبود و با طرح‌ریزی پاکستان و پشتیبانی آمریکا انجام شده بود. 
الله‌مدد شاهسون که تنها دیپلمات بازمانده از این حادثه است، در مستند «چه کسی ما را کشت؟» سرنخی از اینکه این حمله از طرف پاکستان هدایت می‌شده، ارائه کرده و گفته‌ است که فرمانده مهاجمان وقتی ما را به زیرزمین برد، به تلفنی که در اتاق بود اشاره کرد و با لهجه بد فارسی پرسید: با این تلفن می‌شود به پاکستان هم زنگ زد؟ گفتیم: بله! و او رفت از بالا زنگ بزند. پس از ۱۰ دقیقه همراه چند نفر دیگر آمد و ناگهان همه ما را به رگبار بستند!
پس از شهادت دیپلمات‌های ایرانی در کنسولگری ایران، خبرهایی درباره تصمیم مقامات ایرانی برای حمله به افغانستان و انتقام از طالبان مطرح شد. با وجود اینکه گفته می‌شود ایران نیروهای خود را به مرز افغانستان فرستاده بود، درنهایت ایران از چنین حمله‌ای منصرف شد و مسئولان ساکن در مزار شریف که از بازگشت‌شان به ایران جلوگیری می‌شد، به کشور برگشتند. 
علاءالدین بروجردی که نمایندگی ویژه دولت در افغانستان را برعهده داشته‌، معتقد است: «دولت به این تصمیم رسیده بوده که باید طالبان را به‌رسمیت بشناسد.» بروجردی در گفت‌وگو با مجله پنجره مطرح کرده بود که محسن امین‌زاده، معاون وقت وزیر امور خارجه، در مجلس ششم رسما همین تحلیل را ارائه کرده بود. 
در کتاب «عزیمت تهران» نوشته فلینت و هیلاری لورت، محسن امین‌زاده دلیل انصراف از جنگ را مخالفت رهبری روایت می‌کند و به‌نقل از معاون وقت وزارت‌خارجه مطرح کرده که نظر رهبری این بوده است که «افغانستان مانند باتلاق است؛ هرکسی که واردش شده، نتوانسته آبرومندانه خارج شود. رهبر معتقد بودند نشان دادن واکنش ضروری است، اما باید هشیارانه تمامی شرایط واکنش مسلحانه را درنظر بگیریم.»
تعبیر باتلاق را زمانی بهتر درک می‌کنیم که بدانیم ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور آمریکا پس از شکست در جنگ ویتنام مبدع راهبردی به این مضمون شد که بگذار یک آسیایی با آسیایی بجنگد. این دکترین به‌دلیل ترس از شکل‌گیری باتلاق دیگری نظیر باتلاق ویتنام بود. 
عباس سلیمی‌نمین، پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر در نامه‌ای به سعید حجاریان می‌گوید که شورای امنیت ملی کشور تصمیم به جنگ با طالبان داشته، اما رهبری این مصوبه را امضا و تایید نمی‌کنند. او همچنین در این نامه، نقل قولی از رهبری در نشستی صمیمانه با دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس آورده است که رهبری گفتند: «نگران نباشید! من نخواهم گذاشت جنگی صورت گیرد.»
او درباره اعزام نیروهای ایران به مرز افغانستان می‌گوید: «نیروهای ایران مانوری در مرز تشکیل دادند که برای اعلام آمادگی دفاعی بود و فقط جریانی که آن مصوبه را تصویب کرد، می‌خواست جنگی را ایجاد کند.» 
این فعال سیاسی اصولگرا همچنین با تصدیق روایت فیلم مزار شریف از حادثه حمله به کنسولگری ایران در افغانستان، تاکید می‌کند: «رهبری آخر شب، مصوبه شورای امنیت را دریافت می‌کند و بلافاصله ساعت پنج صبح، آن را وتو کرد و با این مصوبه مخالفت کرد.» 

  پاسخ قدرتمندانه و منطقی ایران در قبال شهادت حاج قاسم 
به قدرت رسیدن رئیس‌جمهور جمهوریخواه آمریکایی را می‌توان در تشدید بحران‌های این کشور در منطقه و جهان موثر دانست. از طرفی نیز مواضع ضدایرانی این کشور این بار با شدت بیشتر و علنی‌تری از سوی ترامپ ابراز می‌شود. امضای برجام توسط کشورهای 5+1 اگرچه این امید را به وجود آورده بود که تحریم‌های گسترده علیه ایران لغو شود، اما آمریکایی‌ها همچنان بر مدار بدعهدی حرکت کرده و درست روز بعد از آغاز اجرایی شدن برجام، تحریم‌های تازه‌ای علیه ایران اعمال کردند. دونالد ترامپ اما این بدعهدی را به صورت رسمی اعلام کرد. او در دوران انتخابات اعلام کرده بود اگر به قدرت برسد از برنامه جامع اقدام مشترک(برجام) خارج خواهد شد و این اقدام را در اردیبهشت 97 اجرایی کرد. خروج ترامپ از برجام و بازگشتن تحریم‌های ثانویه علیه ایران، فشارها را بر ایران افزایش داد. آمریکا در ادامه مواضع ضدایرانی خود و در یک خطای محاسباتی، در دی ماه 98 سردار سلیمانی را در کشور عراق به شهادت رساند. طبیعی بود که ترور یک مقام رسمی ایران در کشور ثالث توسط آمریکا بی‌پاسخ نخواهد ماند. در این میان اما عده‌ای این گزاره را مطرح می‌کردند که ایران برای انتقام باید فورا وارد فاز جنگ مسلحانه با آمریکا شود. از طرفی نیز عده‌ای معتقد بودند، آمریکا درصدد است با این اقدام، ایران را تحریک و به سمت جنگ مسلحانه ببرد و لازم است ایران هوشیار باشد و با این اقدام، هوشمندانه و منطقی برخورد کند. شورای عالی امنیت ملی بعد از شهادت حاج قاسم در بیانیه‌ای، اعلام کرد که آمریکا را مسئول این اقدام تروریستی می‌داند: «شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران در جلسه فوق‌العاده امروز خود با بررسی ابعاد مختلف این حادثه، تصمیمات مقتضی را اتخاذ نموده و به این وسیله اعلام می‌کند رژیم ایالات متحده آمریکا مسئول عواقب کلیه تبعات این ماجراجویی جنایتکارانه خواهد بود.» وزارت دفاع آمریکا در واکنش به شهادت حاج قاسم بیانیه‌ای صادر و اقدام جنایتکارانه خود را این‌گونه توجیه کرد: «ارتش آمریکا به دستور رئیس‌جمهور با کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اقدام دفاعی قاطعی برای حراست از پرسنل آمریکا در خارج از کشور انجام داده است. هدف از این حمله جلوگیری از برنامه‌های آتی ایران برای حمله بود. ایالات متحده همه اقدامات لازم را برای حراست از مردم و منافعش در سراسر جهان انجام خواهد داد.» فاکس‌نیوز نیز اعلام کرد که تمام نیروهای آمریکایی به حالت آماده‌باش درآمده‌اند. در آن شرایط البته احتمال درگیری نظامی دور از ذهن به نظر نمی‌رسید و آمریکا همچنان به گرفتن مواضع ضدایرانی ادامه می‌داد. در این شرایط دو نکته مورد توجه قرار داشت. بی‌پاسخ گذاشتن اقدام آمریکا در به شهادت رساندن سردار سلیمانی ایران را در موضع ضعف قرار می‌داد و این پالس منفی را به آمریکا می‌داد که ایران بعد از این اقدام تروریستی عقب‌نشینی کرده است. از طرفی نیز در نظر نگرفتن شرایط و انجام اقدامی بدون توجه به همه جوانب، ممکن بود شرایط را برای ایران پیچیده‌تر کند. بامداد هجدهم فروردین صدای انفجاری نزدیک فرودگاه بغداد شنیده شد. آتش از عین‌الاسد، پایگاه آمریکایی‌ها در بغداد بلند شده بود. این حمله راس ساعت 1:20 دقیقه با شلیک 13 موشک به این پایگاه انجام شد. تا ساعت‌ها بعد از این حمله آمریکایی‌ها، آمار دقیقی از میزان تلفات نیروهای آمریکایی اعلام نکردند. ابتدا اعلام شد این حمله هیچ تلفاتی نداشته اما بعد سی‌ان‌ان اعلام کرد: «64 سرباز آمریکایی بر اثر حمله موشکی ایران به پایگاه عین‌الاسد عراق دچار آسیب مغزی شده‌اند.» آمریکا البته تاکنون از اعلام آمار دقیق تلفات حمله به این پایگاه طفره رفته است. حمله به بزرگ‌ترین پایگاه آمریکایی‌ها، در کنار مطالبه خروج آمریکا از منطقه پاسخ ایران به اقدام تروریستی آمریکا بود. ترامپ در واکنش اعلام کرد اگر ایران اقدامی علیه نیروها و منافع آمریکا انجام دهد، 52 نقطه از مراکز ایران ازجمله مراکز فرهنگی را هدف حمله قرار خواهد داد. اقدامی که البته هیچ‌گاه عملی نشد و در حد لفاظی باقی ماند. با وجود اینکه برخی تحلیلگران نیز احتمال وقوع حملاتی علیه آمریکا را محتمل می‌دانستند، حمله به پایگاه آمریکایی در کشور ثالث علاوه‌براینکه اقدام آمریکا را بی‌پاسخ نگذاشت، باعث شد آمریکا نتواند از انفعال احتمالی ایران برداشت ضعف کرده و گزینه نظامی را فعال کند. شروع بحران‌های آمریکا در منطقه بعد از به شهادت رساندن سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس شدت پیدا کرد و با خروج آمریکا از افغانستان و تغییر معادلات منطقه، دیگر کشورهای منطقه نیز در معادلات خود تجدید‌نظر کرده‌اند. مسیر طی شده عقلانیت موضع ایران را تا حد زیادی روشن می‌کند. عقلانیتی که هم سایه جنگ را از سر کشور برداشت و هم مسیر خروج آمریکا از منطقه را هموار کرد. 

  تندروی رادیکال‌ها و موضع منطقی ایران در جنگ خلیج‌فارس

«چرا ملت ایران و ملت اسلام در سکوتی مرگبار به سر می‌برند؟ آیا ما وظیفه نداریم؟ آیا آمریکا خطری برای جهان اسلام نیست؟... جمهوری اسلامی و ملت مسلمان و انقلابی ایران با توجه به اصول و آرمان‌هایش از هر کشور دیگر اولی و احق است که در جهاد مقدس علیه آمریکا شرکت کند و به آرزوهای مقدس و الهی امام که خلیج‌فارس باید گورستان آمریکایی‌های متجاوز شود، جامه عمل بپوشاند.» این صحبت‌های علی‌اکبر محتشمی‌پور نماینده مجلس سوم و عضو جامعه روحانیون مبارز بود. این صحبت‌های او در واکنش به حمله آمریکا به عراق بود. ماجرا از این قرار بود؛ دو سال بعد از جنگ ایران و عراق، صدام که تصور می‌کرد جنگ با ایران به نفع کشوهای خلیج‌فارس بود و عراق بوده که خطر ایران را از این کشورها دور کرده، توقع داشت آنها نیز بدهی‌های این کشور را ببخشند و با کاهش تولید نفت، زمینه افزایش قیمت نفت را فراهم کنند. کویت اما نه بدهی‌ها را کاهش داد و نه تولید نفت را. صدام هم از گزینه حمله نظامی به کویت استفاده کرد. آمریکا اما این بار نه به حمایت از عراق، بلکه برای مقابله با حمله عراق به همراه 35 کشور دیگر به عراق حمله کرد. در این میان برخی از نمایندگان مجلس سوم که عضو جناح چپ رادیکال بودند، معتقد بودند این جنگ علیه اسلام است و ایران باید به عراق کمک کند. استدلال آنها این بود که صدام، اکنون در شرایط خالدبن‌ولید، صحابی پیامبر که به سیف‌الله مشهور بود، قرار دارد. از این جهت برخی اظهارنظرهای آنها در این رابطه، قابل توجه است. هادی خامنه‌ای یکی از این نمایندگان می‌گفت: «بسیار ساده‌اندیشی است که جریان حمله گسترده آمریکا و متحدانش به خلیج‌فارس را ناشی از تجاوز عراق به کویت بدانیم.» این موضوع البته مخالفان جدی داشت و با واکنش منفی مردم هم مواجه شد. شورای عالی امنیت ملی نسبت به این جنگ اعلام بی‌طرفی کرد. رهبر انقلاب نیز ضمن محکوم کردن اقدام آمریکا، از اعلام موضع بی‌طرفی ایران حمایت کرده و تاکید کرد: «دو اردوگاه و دو جناحند (آمریکا و صدام) که به خاطر اهداف غلط و غیرالهی با هم می‌جنگند. جمهوری اسلامی هر دو جناح را رد می‌کند چون در هر دو طرف ‌انگیزه‌ مادی است و به همین دلیل هم با یکدیگر تعارض دارند. این‌طور نیست که یکی الهی و دیگری مادی باشد. جنگ کفر و اسلام نیست.» تاکید رهبر انقلاب بر حفظ بی‌طرفی ایران باعث شد علی‌رغم بعضی نظرات تند و به دور از مصلحت‌سنجی برخی، ایران از وارد شدن به یک جنگ و پیچیده شدن شرایط آن‌هم در شرایطی که تنها 2 سال از پایان جنگ ایران و عراق می‌گذشت و کشور هنوز متاثر از شرایط پس از وقوع جنگ بود، در امان بماند. 

  منفعتی در این ماجرا نیست
زمانی که بین دو کشور جنگ نظامی درمی‌گیرد همواره مهم‌ترین گزینه برای پایان جنگ مذاکره است و طرف‌ها در برخی موارد برای پایان هزینه‌های جنگ ناچار به نوشیدن جام زهر نیز می‌شوند، اما اگر دو کشور در زمانی که با یکدیگر هنوز وارد تنش نظامی مستقیم نشده‌اند برای حل اختلافات به گفت‌وگو بنشینند لزوما نباید با توجیه قطعنامه‌های پایان جنگ تعهداتی را متقبل شوند، آن هم در شرایطی که هیچ تضمینی برای اجرایی شدن تعهدات حداقلی طرف مقابل وجود نداشته باشد. 
ایران یک‌بار این مسیر را با آمریکا امتحان کرده است. علی‌رغم اقدامات خصمانه کاخ سفید ایران در مذاکرات برجام به گفت‌وگو با آمریکا نشست و رهبر انقلاب نیز با حمایت از مذاکره‌کنندگان ایرانی نشان دادند رویکرد سلبی در مواجهه با مسائل ندارند و همان مشی‌ای را در سیاست خارجی درپیش گرفته‌اند که پیش از این بنیانگذار کبیر انقلاب به آن پایبند بود. 
رهبر انقلاب ضمن حمایت از مذاکره با آمریکا مدام بدعهدی احتمالی دولت این کشور را نیز متذکر می‌شدند و بر حفظ خطوط قرمز تاکید می‌ورزیدند. در ۲۰ فروردین سال ۹۴ در دیدار با مداحان اهل‌بیت(ع)، با تبیین منطق مصلحت‌آمیز ایران فرمودند: «امروز فقط موضوع مورد بحث و مورد مذاکره، مسائل هسته‌ای است. حالا این تجربه‌ای خواهد شد، اگر طرف مقابل از کج‌تابی‌های معمولی خودش دست برداشت، این یک تجربه‌ای برای ما می‌شود که خیلی‌خب پس می‌شود در یک موضوع دیگر هم با اینها مذاکره کرد، اما اگر دیدیم نه، این کج‌تابی‌هایی که همیشه از اینها دیده‌ایم باز هم وجود دارد و کج‌راهه دارند می‌روند، خب طبعا تجربه گذشته ما تقویت خواهد شد.» تجربه مذاکره اما نشان داد که علی‌رغم تعهد ایران طرف آمریکایی هیچ عزمی برای مصالحه نداشته و در جهت تقابل حداکثری با ایران حاضر است حتی معاهدات بین‌المللی را نیز زیر پا بگذارد. 
رهبر انقلاب حتی بعد از بدعهدی طرف‌های اروپایی در اجرای تعهدات‌شان اهرم مذاکره را کنار نگذاشتند و ۷ شهریور سال ۱۳۹۷ در این‌باره فرمودند: «به‌هرحال با مجموعه اروپا - کشورهای اروپایی، نه جامعه اروپا- باید ادامه ارتباط باشد، اما قطع امید کنید از اینها، از اروپا قطع امید بکنید. اروپا جایی نیست که ما بتوانیم برای مسائل گوناگون خودمان ازجمله همین مساله برجام و مسائل اقتصادی و مانند اینها به آنها امید ببندیم، نه، اینها کاری نخواهند کرد، قطع امید [بکنید]. این قطع امید به معنای قطع رابطه نیست، به معنای قطع مذاکره نیست.» ایشان در ادامه که دولتمردان روحانی صحبت از بازگشت به برجام را مطرح کردند نیز باب مذاکره را نبستند و بازگشت به تعهدات را مشروط بر این دانستند که طرف‌های مقابل نیز تعهدات خودشان را عملی کنند. رهبر انقلاب ۱۹ دی‌ماه ۱۳۹۹ در سخنرانی به مناسبت سالگرد قیام ۱۹ دی در این‌باره گفتند: «اگر چنانچه آنها به تعهدات‌شان برگردند، ما هم به تعهدات‌مان برمی‌گردیم، بنده از اول هم همین را گفتم. از اولی که برجام مطرح شد، بنده گفتم که تعهد در مقابل تعهد، متناظر، کار آنها در مقابل کار ما، هر کاری که ما بنا است بکنیم، باید طرف مقابل هم متناظر با آن کار را بکند، خب این اول کار انجام نگرفت، حالا بایستی انجام بگیرد.» با وجود حمایت‌های صریح رهبر انقلاب از مذاکرات منطقی برخی اما سعی دارند مواضع رهبر انقلاب را در تقابل با مذاکره تفسیر و وادادگی حداکثری را با تعبیر جام زهر برای سیاست خارجی کشور تجویز کنند. تفسیری که روشن است در قبال بدعهدی طرف‌های غربی نتیجه‌ای جز ذبح دستاوردهای کشور درپی ندارد. 

  2 پرتگاه خطرناکی که ایران را تهدید می‌کنند

تلاش شد علی‌رغم وجود اختلافاتی در روایت ماجرای پذیرش قطعنامه، با استناد به مواضع علنی امام، علت «جام زهر» خوانده شدن پذیرش قطعنامه شرح داده شود. اما عده‌ای با نادیده‌ گرفتن زمینه‌هایی که منجر به استفاده از این تعبیر شد، تلاش دارند برای تمام مسائل امروز ایران در سیاست خارجی نسخه بپیچند و طوری وانمود کنند که اگر امام هم امروز بود همین نظر را داشت. این افراد با این نسخه عملا توصیه می‌کنند که ایران از تمام مواضع منطقی خود کوتاه بیاید. نسخه‌ای که درنهایت ثمری جز از دست رفتن عزت و استقلال ایران نخواهد داشت. طیف دیگری نیز در طرف مقابل وجود دارند که منطق انعطاف امام در سال ۶۷ را متوجه نمی‌شوند و در همه مسائل و تنش‌های ریز و درشت برخورد و تقابل حداکثری با غرب را به‌عنوان راهکار مطابق با مکتب امام توصیه می‌کنند. اگر در سال ۶۷ به نسخه این افراد عمل می‌شد و قطعنامه پذیرفته نمی‌شد، دور از انتظار نبود که بخش‌هایی از خاک ایران برای همیشه از دست بروند و صدمات جبران‌ناپذیر زیادی به کشور وارد شود. اما همان‌طور که در مصادیق متعدد بررسی کردیم، رویکردی که منافع ملی کشور را در عین حفظ استقلال آن حفظ کرده هیچ‌کدام از این دو نسخه خطرناک نبوده‌ است، بلکه راهی معقول و میانه در بین این دو پرتگاه خطرناک بوده که رهبر انقلاب درپیش گرفته‌اند. 
 
 
 



پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط