شنبه 15 تیر 1404 - 02:59

کد خبر 143074

شنبه 07 مرداد 1402 - 14:10:00


بیوک میرزایی: می‌خواستند بازیگران «صبح جمعه با شما» را کتک بزنند!


ایرنا/ بیوک میرزایی صداپیشه رادیو و بازیگر سریال‌های تلویزیونی به اعتراف داود میرباقری به کارنابلدی خود در سریال گرگ‌ها و سعه صدر بیشتر مسوولین در دهه‌های ابتدایی انقلاب اشاره کرد.
«پروژه تاریخ شفاهی سینما، تئاتر، سریال و رادیو» ایرنا این بار سراغ بیوک میرزایی رفته است. هنرمند ۶۸ ساله ای که تئاتر، رادیو، دوبله، سریال و سینما را تجربه کرده است. در تلویزیون و رادیو از بازی در سریال های پربیننده‌ای چون گرگ‌ها، روزگار جوانی و پهلوانان نمی‌میرند گرفته تا ایفای نقش در برنامه پرمخاطب صبح جمعه با شما را آزموده است.
هر چند بیشتر در نقش‌های منفی ظاهر شده است ولی به قول خود سعی کرده با سیاست‌هایی از صددرصد منفی شدن خود نزد شنوندگان و بینندگان پیشگیری کند. صدای گیرای او در ذهن مخاطب ایرانی آشناست و این آوا با داد زدن‌ها و آواز خواندن‌هایش در هنرکده آناهیتا به دست آمده است. او می‌گوید: شما اگر سریال‌هایی مانند سلطان و شبان و گرگ‌ها را با سریال هایی که الان از سیما پخش می‌شود مقایسه کنید، می‌بینید که از زمین تا آسمان با هم فرق می‌کند. برای همین مردم یا کانال‌های تلویزیون را مدام عوض می‌کنند یا سراغ برنامه‌های ماهواره‌ای می‌روند.
در ادامه از نظر شما نیز می‌گذرد آنچه با بیوک میرزایی گفتیم و شنیدیم.

چه شد سراغ تئاتر رفتید؟
دوم دبیرستان بودم که استاد مصطفی اسکویی کارگردان برجسته تئاتر برای هنرکده خود هنرجو می‌خواست. او به آموزش و پرورش آمده بود و از هنرجوها تست می‌گرفت. من هم بی‌هیچ شناختی از نمایش، صرفا به خاطر علاقه‌ای که به سینما داشتم و فکر می‌کردم سینما همان تئاتر است، تست دادم و اتفاقا قبول هم شدم. آقای مصطفی اسکویی و همسرش خانم مهین اسکویی بنیانگذار سیستم کنستانتین سرگئی استانیسلاوسکی در ایران بودند. آنها با تحصیل در شوروی با این سیستم آشنا شده و در ایران هنرکده آناهیتا را تاسیس کرده بودند. آناهیتا اعتبار زیادی داشت و بسیاری از هنرپیشه‌های فعلی یا کسانی که اکنون فوت کرده‌اند در دوره‌های این مرکز آموزش دیده بودند. مثلا مهدی فتحی، محمود دولت‌ آبادی، برادران شیراندامی و بسیاری از بازیگران خوب تئاتر کشور، یک پروسه گذار را در آناهیتا طی کرده بودند.
من هم جزو آدم‌هایی بودم که درسم را ول کرده بودم و از صبح تا شب در این مرکز بودم. در واقع وارد دنیایی شده بودم که مدام مرا بیشتر جذب خود می‌کرد و نمی‌توانستم آن را رها کنم. از نظر زمانی من اواخر سال ۱۳۴۹ وارد این هنرکده شدم تا انقلاب شد و بعد از انقلاب نیز با این‌ها بودم.
اما پیش از انقلاب به این هنرکده اجازه نمایش نمی‌دادند. ما ماه‌ها برای یک نمایش تمرین می‌کردیم ولی به خاطر تفکری که احساس می‌کردند در این هنرکده وجود دارد اجازه اجرای این نمایش از بالا صادر نمی‌شد. به همین خاطر من و دوستم علی طالب‌لو که او هم در آناهیتا بود به تئاتر شهر و کارگاه نمایش آمدیم. ولی نوع تئاتری که آنجا کار می‌شد مقبول ما نبود. مثلا بازی قتل عام اوژن یونسکو، تئاتر پوچی بود که در این مجموعه به نمایش درآمد. هر چند بعدها که به آن توجه کردیم دیدیم کارگردان آن خیلی به مسائل جامعه اشراف داشت و نمایشش وصف الحال جامعه پیش از انقلاب و حوالی سال ۱۳۵۶ بود.
در همین کارگاه نمایش، تئاتر چاه به کارگردانی رضا قاسمی را بازی کردیم که جزو کارگردان‌ها و نویسنده‌های بسیار خوب بود. تا این که انقلاب شد و در اولین سالگرد پیروزی انقلاب، در نمایش قیام در هائیتی به کارگردانی مصطفی اسکویی شرکت کردیم.
در زمان جنگ هم در نمایش یادآوران سوسنگرد به کارگردانی مهدی فتحی بازی کردم و سپس وارد گروه‌های حرفه‌ای دیگر شدم.
برای نمونه در چند نمایش با آقای بهزاد فراهانی همکاری کردم که جزو اساتید و کارگردان‌های خیلی خوب کشور است. آقایان اسماعیل خلج، ناصر نجفی و حسن فتحی از دیگر کارگردان‌های تئاتر هستند که من با ایشان کار کردم. در عین حال ارتباطم با آناهیتا را قطع نکرده بودم هرچند فعالیت آناهیتا دیگر محدود شده بود و تئاتری روی صحنه نداشت.

چرا جلوی نمایش آثار آناهیتا در زمان شاه گرفته شد؟
آن موقع من نمی‌دانستم چپ چیست، راست چیست، کمونیست چیست و حزب الهی چیست؟ عشق من بازیگری بود، بدون این که آگاهی سیاسی داشته باشم. ولی بعدا فهمیدم مسوولین آناهیتا چپ کمونیست بودند و به همین خاطر رژیم به آنها اجازه کار نمی‌داد. از سال ۴۹ که وارد هنرکده آناهیتا شدم تا سال ۵۷، پنج تا شش تئاتر را با گروه آناهیتا تمرین کردیم و به مرحله اجرا رساندیم ولی رژیم نگذاشت حتی یکی از آنها اجرا شود. در دهه اول انقلاب اما خوشبختانه این نگاه حاکم نبود و من با اسکویی، رکن الدین خسروی و بهزاد فراهانی که همه‌شان به شکلی چپ بودند تئاترهایی را کار کردیم. سالن هم به ما دادند و از کارمان استقبال هم شد.

چه طور وارد تلویزیون شدید؟
اولین سریالی که بازی کردم سایه همسایه بود. کل این سریال در استودیو گلستان ضبط شد. موقع پخش این سریال، خیابان‌ها خلوت می‌شد. همه هنرپیشه‌های آن حرفه ای بودند. من با یک رل خاص مقابل رامین فرزاد، اسماعیل خلج و پوران مهرزاد که همگی بازیگران حرفه‌ای بودند بازی می‌کردم. به نوعی جوان‌ترین عضو این گروه بودم. بعد هم شروع به کار با داود میرباقری کردم.


چه چیزی سایه همسایه را برای مردم جذاب کرده بود؟
سریال خیلی به روزی بود که مربوط به پایین شهر و بازارچه می‌شد. آدم‌های آن برای مردم آشنا بودند و معضلات و مشکلاتی که در جامعه بود در این سریال دیده می‌شد.

این سریال چه نقشی در موفقیت شما داشت؟
من با این سریال دیده شدم. قبل از آن در رادیو کار می‌کردم و مردم صدایم را می‌شناختند. اما وقتی در سایه همسایه چهره ام را هم دیدند گفتند این همان صداست. آخر آن موقع در سریال‌ها، دوبلورها جای بازیگرها صحبت می‌کردند.


به جز من، همه صداها دوبله شد
یکی از کارهای موفق شما در بعد از انقلاب، بازی در سریال گرگ‌ها بود. چطور در این سریال بازی کردید؟
از طریق گروه آناهیتا با داود میرباقری که به اتفاق مرحوم حسین پناهی به آنجا می‌آمد آشنا شدم. اولین کار میرباقری، کارگردانی و نویسندگی تله‌تئاتری به نام آیینه خیال بود. کار دومش کارگردانی سریال گرگ‌ها بود.

او بازی مرا دیده بود و آن را دوست داشت. او به من گفت: بیوک من مجبورم برای این که هم برآورد کار را خوب بدهند و هم سریال را مردم ببینند، شش هفت بازیگر حرفه ای شناخته شده را بیاورم.
برای همین هم علی نصیریان، محمدعلی کشاورز، ژاله علو، سیاوش طهمورث و ... را آورد. او به صراحت به من گفت من دوست دارم فلان نقش را تو بازی کنی ولی چون اولین کار تصویری من است باید این بازیگران قدیمی را داشته باشم.
گرگ‌ها جزو کارهای خیلی خوب دهه ۶۰ درآمد و بازیگران آن همه قدیمی و حرفه‌ای بودند.

در این سریال من تنها کسی بودم که با صدای خودم بازی می‌کردم. بقیه شخصیت ها همه دوبلور داشتند.

کار با داود میرباقری چطور بود؟
میرباقری خودش به صراحت می‌گفت من هنوز لنز و دوربین را نمی شناسم. او دستیاری به نام آقای شاکری آورده بود. چون قبلا فقط یک تله تئاتر در استودیو کار کرده بود در حالی که تلویزیون و فیلم مسائل خاص خودش را دارد. تو باید دوربین را بشناسی، نور را بشناسی، دوربین را بشناسی، گریم را بشناسی و بر آنها اشراف داشته باشی تا بتوانی کار را در بیاوری. کارگردانی سینما و تئاتر فقط دانستن و سواد داشتن نیست. آقای دکتر کاووسی بزرگترین منتقد فیلم قبل از انقلاب بود. آمد تا یک فیلم سینمایی کار کند اما نتوانست. با احترام تمام مرحوم حمید سمندریان جزو بهترین کارگردان های تئاتر بود اما یک فیلم ساخت و دید نمی تواند. البته استثنا هم داریم. مثلا بهرام بیضایی با این که کارگردان تئاتر و نمایشنامه‌نویس است سینما را هم می‌شناسد. اولین کار او باشو غریبه کوچک بود که جزو بهترین فیلم‌ها بود یا فیلم دیگرش شاید وقتی دیگر.
یا مرحوم مهدی فتحی که او هم یکی از قدرترین بازیگران تئاتر بود اما وقتی برای رادیو دعوتش کردند اصلا رادیو را نمی‌شناخت و می دیدی دارد تئاتر بازی می‌کند.
آن آقای شاکری شب تا صبح، گرگ‌ها را دکوپاژ می‌کرد و آن را به داود می‌داد. داود با گرگ‌ها تلویزیون را شناخت. بعد هم امام علی(ع) و مختار را ساخت. البته قبل از امام علی(ع)، آدم برفی را ساخت و به سمت سینما هم رفت.

ممیزی‌ها کیفیت سریال‌ها را پایین آورد
به نظر من خط قرمزهای ما کمتر بود. چون مسوولین کشور عوض شده بودند و خط قرمزهای ما هم کم بود این موقعیت برای کارگردان و نمایشنامه نویس‌ها فراهم شده بود تا برخی مسائل را بگویند

برخی معتقدند که دهه ۶۰ چون هنوز اینترنت و ماهواره نبود و تلویزیون کانال های متعدد نداشت سریال‌هایی مثل گرگ ها و سلطان و شبان این همه بیننده داشت. نظر شما چیست؟
به نظر من خط قرمزهای ما کمتر بود. چون مسوولین کشور عوض شده بودند و خط قرمزهای ما هم کم بود این موقعیت برای کارگردان و نمایشنامه نویس‌ها فراهم شده بود تا برخی مسائل را بگویند. اما رفته رفته ممیزی‌ها بیشتر شد و اعتراضات مسوولین ارگان باعث شد که وسواس بیشتری در ساخت این سریال‌ها صورت گیرد که همین سبب آن شد که کارهای تلویزیونی دیگر جذابیت های تصویری لازم را نداشته باشند. شما اگر سریال‌هایی مانند سلطان و شبان و گرگ‌ها را با سریال هایی که الان از سیما پخش می‌شود مقایسه کنید می بینید که از زمین تا آسمان با هم فرق می‌کند. برای همین مردم یا کانال‌های تلویزیون را مدام عوض می‌کنند یا سراغ برنامه‌های ماهواره‌ای می‌روند.

بهترین صبح جمعه با شما زمان که بود؟
سال ۶۲ به دعوت بهزاد فراهانی برای نمایش تک قسمتی به نام بگذار پرندگان پرواز کنند در کنار مرحوم عزت الله مقبلی و خانم نصری بازی کردم. بار اولی که من در همین استودیو، این نمایش را کار می‌کردم دست و دلم می‌لرزید. برای این که این دو هنرپیشه ازهنرپیشه های قدرتمند رادیو بودند. این تئاتر سه بازیگر داشت که یکی از آنها من بودم. اما با این کار من شناخته شدم و شروع به بازی در نمایشنامه‌های دیگر کردم.
به تبع آن به برنامه صبح جمعه با شما دعوت شدم و اکنون شاید بیش از ۴۰ سال باشد که در این برنامه با کارگردان‌های مختلف کار کرده‌ام. این برنامه به دلایل مختلف کارگردان‌های خود را عوض کرده است اما مقتدرترین کارگردانی که واقعا به این برنامه جلوه بسیار زیبایی داد و شنوندگان زیادی برای آن به وجود آورد مرحوم منوچهر نوذری بود. این برنامه در حضور تماشاگر ضبط و سالن پر می‌شد. البته حاج احمد شیشه‌گران، آقای نوذری را به کارگردانی این سریال دعوت کرد. نوذری هم توسط آقای شیشه گران، دوبلورهای قدری را برای بازی در صبح جمعه با شما دعوت کرد.
در نتیجه یک کار حرفه‌ای با طنزی فاخر به وجود آمد که جمعه صبح‌ها همه در منزل، کوچه، خیابان، روستا، دشت و داخل اتومبیل به آن گوش می‌دادند. البته پیش از نوذری هم کارگردان‌های مختلفی از جمله آقایان فرهنگ مهرپرور، حسن فرید و مرحوم مهین دیهیم این برنامه را هدایت و مدیریت می‌کردند ولی طولانی‌ترین دوره مدیریتی مربوط به آقای نوذری است. من هم افتخار می‌کنم که ۴۰ سال با تمام کارگردان‌های آن کار کرده‌ام.

راز موفقیت صبح جمعه با شما چه بود؟
برنامه طنزی بود که در نهایت با شادی و ساز و آواز شروع می‌شد. ضمن این که دوبلورهای قدرتمندی چون عزت الله مقبلی، منوچهر والی‌زاده، ربیعی، حسین عرفانی، مسعود تاجبخش، محتشم، منوچهر اسماعیلی، مسعود غزنوی، شهلا ناظریان و ... در آن بازی می‌کردند. رادیو در مقطعی از قبل و اوایل انقلاب واقعا بازیگران قدرتمندی داشت. مردم هم بیشتر رادیو گوش می‌کردند تا این که بخواهند تلویزیون نگاه کنند. این بازیگران در برنامه صبح جمعه، مشکلات و معضلات جامعه را به زبان طنز ارائه می‌کردند. کنار آن موسیقی و بحر طویل هم بود. همین باعث می‌شد صبح دل انگیزی برای شنونده ها آغاز شود. این برنامه بیش از ۴۰ سال است که قدمت دارد. الان هم خوشبختانه نسل جدید دارند تلاش می کنند این برنامه را اداره کنند.
البته آن موقع تلویزیون فقط ۲ کانال داشت ولی الان کانال‌های آن متعدد است. همین باعث شده است که تلویزیون مقداری از رادیو سبقت بگیرد.
برنامه صبح جمعه را ما با یک روخوانی شروع می‌کردیم و ضبط آن هم در حضور تماشاگر انجام می‌شد. ولی برای برنامه داستان شب و شب و آدینه، دو روز تمرین می‌کردیم و یک روز دیگر هم اختصاص به ضبط داشت.
خاطرم است آنقدر در برنامه صبح جمعه با شما تماشاگر داخل سالن بود که ما جا برای ایستادن‌مان مقابل میکروفون نداشتیم.

صبح جمعه با شما محتوایی انتقادی داشت. مشکلی از این بابت برایتان پیش نیامد؟
یادم هست مواقعی که راجع به بازاری‌ها و آهن‌فروشان انتقادی می‌شد، این جماعت روبروی رادیو تظاهرات می‌کردند و می‌خواستند بچه های صبح جمعه با شما را کتک بزنند.
مشخصا به دلیل ذکر همین انتقادات برای مردم جذاب بود. منتهی این انتقادات را به زبان طنز بیان می‌کرد. یادم هست مواقعی که راجع به بازاری‌ها و آهن‌فروشان انتقادی می‌شد، این جماعت روبروی رادیو تظاهرات می‌کردند و می‌خواستند بچه های صبح جمعه با شما را کتک بزنند که چرا فلان چیز را درباره بازاری‌ها و آهن فروشان در برنامه گفته اید. یا وقتی راجع به بیمارستان‌ها، پزشکان و پرستاران برنامه اجرا می‌کردیم آنها اعتراض می‌کردند. ولی اصلا قشنگی کار به همین بود. در صبح جمعه با شما راجع به گرانی، احتکار، فقر و بیکاری برنامه ساخته می‌شد مسائل را نمایش داد و مقبول هم بود.

از خود رادیو به شما گیر نمی دادند که فتیله انتقاد را قدری پایین بکشید؟
تهیه کننده با علم به یک سری محدودیت‌ها و خط قرمزهایی که وجود داشت، این خطوط را به نویسنده متن انتقال می‌داد و نویسنده هم با آشنایی به آن متون را می‌نوشت. با این وجود بسیاری از مردم از صبح جمعه با شما لذت می‌بردند. اما عده زیادی از آدم‌هایی که تشکیلاتی هم داشتند و کلاهبردار یا محتکر بودند اذیت می‌شدند و جلوی رادیو می‌آمدند و می‌خواستند بازیگران این برنامه را کتک بزنند یا وقتی مسوولین را می‌دیدند می‌گفتند چر این داستان و انتقاد را پخش کرده‌اید.

واکنش مسوولین چه بود؟
آن موقع نگاه مسوولین بازتر بود و این اجازه را می‌دادند که آدم دست روی این قبیل مشکلات و معضلات بگذارد. اما رفته رفته یک خرده این محدودیت‌ها بیشتر شد و همین باعث شد انتقادات کمتر و کمرنگ تر مطرح شود.
علاوه بر این در شرایط فعلی کمتر از موسیقی و آواز در این برنامه استفاده می‌شود، در حالی که یادم است این برنامه با موسیقی و آواز و سازش بود که نزد شنونده دل انگیز شده بود.

چرا الان کمتر از موسیقی در این برنامه استفاده می‌شود؟
به دلیل خط قرمزها. البته ما هنوز هم بسیاری از نمایشنامه‌ها را در رادیو ضبط می‌کنیم که آنها را نمی ‌توان در تلویزیون به تصویر کشید.
مثلا در تصویر، پوشش آن خانم بازیگر باید سخت رعایت شود تا برنامه قابل پخش شود، اما در رادیو چنین چیزی نداریم. همه این‌ها دست و بال نویسنده، بازیگر و کارگردان را باز می‌کند تا دست روی مسائلی بگذارد که سایر رسانه ها نمی‌توانند.
پخش این ساز و آواز در روز جمعه که روزی است که خانواده‌ها می‌خواهند دور هم شاد باشند، شادی آنها را مضاعف می‌کند. ما در برنامه صبح جمعه با شما از مردم ایده می‌گرفتیم. باور کنید خود ما هم فکر نمی‌کردیم مردم از این برنامه این قدر استقبال کنند. می‌گفتیم چه کسی برنامه ما را گوش می‌کند؟ وقت استراحت مردم است، اما با کامیون برای ما نامه می‌آمد. علاوه بر این مردم تلفن می زدند یا حتی حضوری می‌آمدند.

خاطرتان هست در این نامه‌ها چه چیزهایی نوشته شده بود؟
انتقاد می‌کردند، تصدیق می‌کردند، تعریف می‌کردند یا مشخصا می‌گفتند این قسمت برنامه‌تان را بیشتر کنید یا این انتقاد را افزون‌تر. در واقع ما از نظرات مردم ایده می‌گرفتیم و نمایشنامه نویسان‌مان بر اساس آن می‌نوشتند. یعنی ما در راستای مسائل و خواسته‌های مردم برنامه می‌ساختیم. ما نویسنده‌های توانمندی در رادیو داشتیم.

الان وضع چطور است؟
متاسفانه یک خرده هم دست و بال بازیگر و هم نویسنده تنگ‌تر شده است. برای این که می گویند مثلا دست روی فلان موضوع نگذارید. در حالی که ما می‌بینیم در کشورهای خارج، پزشک و پلیس خلافکار را هم نشان می‌دهند، ولی در کشور ما این کار صورت نمی‌گیرد. مع الاسف می‌گویند از بیمارستان‌ها، پزشکان و انترن‌ها انتقاد نکنید. در صورتی که در هر جامعه‌ای هم افراد مثبت وجود دارند هم منفی. هیچ کس هم در نهایت خوب مطلق نیست. وظیفه یا رسالت هنر هم این است که هم ضعف‌ها را نشان دهد، هم قوت‌ها. آن موقع برای مردم باور پذیرتر می‌شود. آن وقت است که هم شنونده لذت می‌برد هم بازیگر.
وقتی مردم می‌روند و بیمارستان، خانه سالمندان و دبیرستانی را می‌بینند که در آن بهداشت رعایت نشده است و ما در برنامه صبح جمعه با شما آن را به نمایش می‌گذاریم و آن تشکیلات با این انتقاد خود را اصلاح می‌کند کار زیبا می‌شود؛ وگرنه خنده برای خنده که قشنگ نیست.



پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط