یک‌شنبه 01 مهر 1403 - 21:03

کد خبر 168936

شنبه 28 مرداد 1402 - 19:00:00


قند پارسی/ حکایتی از بهارستان جامی 


آخرین خبر/ صحرانشینی شترش را گم کرد و با خود قسم یاد کرد که اگر شترش پیدا شود آنرا به یک درهم بفروشد. اما وقتی شتر را پیدا کرد از قسمش پشیمان شد و با خود گفت :"من چگونه می توان شتری به این نازنینی را تنها به یک درهم بفروشم! "از سوی چون قسم یاد کرده بود از ترس عقوبت، نمی توانست قسمش را بشکند پس چاره ای اندیشید این گونه که، گربه ای را با طناب به گردن شتر آویزان کرده و به بازار می رود و فریاد می زند :
"شترم را به یک درهم می فروشم اما گربه ی که به گردنش آویزان است را به صد درهم می فروشم، خریدار باید هر دوی آنها را با هم بخرد هیچ کدام را جدا نمی فروشم." 
مردی که از آنجا می گذشت رو به صحرا نشین می کند و می گوید :" چه خوب و ارزان بود این شتر، اگر این قلاده به گردنش نبود!  "

لئیم اگر به شتر بخشدت عطا مستان 
که این ز عادت اهل کرم برون باشد


قلاده ای که ز محنت به گردنش بندند
هــزار بـار ز بار شــتر فـــزون باشد

 منبع: بهارستان جامی 

پی نوشت : منظور جامی آن است که عاقل هرگز نباید از افراد فرومایه و پست چیزی را حتی به رایگان قبول کند، چون به احتمال زیاد این بخشش بدون چشم داشت نیست و به دنبالش سختی و رنجی برای شخص حاصل خواهد شد. 



پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط