جمعه 18 آبان 1403 - 22:23
مردی که بین عشقِ جوانی و همسر مهربانش گیر افتاده
خراسان/ امروز با دیدن دختری که سال ها قبل عاشق او بودم ولوله عجیبی در روح و روانم برپا شده است به طوری که مدام با عقل و احساسم درگیر هستم از سویی دلم به حال همسرم می سوزد و از سوی دیگر نیز ...
جوان ۳۰ ساله با بیان این مطلب به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: پدرم در مشهد مکانیک خودرو بود و به همین دلیل من و دو برادر دیگرم نزد پدرمان این حرفه را آموختیم. من که آخرین فرزند خانواده بودم به دلیل علاقه عجیبی که به این شغل داشتم به دبیرستان فنی و حرفه ای رفتم و در همین رشته ادامه تحصیل دادم. طولی نکشید که علم و تجربه را درهم آمیختم و به یک استاد کار ماهر تبدیل شدم. بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع دبیرستان دیگر نخواستم وارد دانشگاه شوم؛ چرا که با حرفه خودم باید وارد بازار کار می شدم به همین دلیل دفترچه خدمت سربازی را گرفتم و خیلی زود عازم خرم آباد شدم تا دوران سربازی را سپری کنم. پدرم اوضاع مالی خوبی داشت و روزگار ما هم به خوبی می گذشت تا این که روزی وقتی با مرخصی ساعتی به شهر خرم آباد رفتم هنگام گشت و گذار در مراکز تفریحی و دیدنی شهر ناگهان نگاهم به نگاه دختری قد بلند خیره ماند که با لباس محلی و به اتفاق مادرش مشغول خرید بود. این نگاه عاشقانه قلبم را لرزاند و به این ترتیب عاشق دختری شدم که هیچ شناختی از او نداشتم. آن روز وقتی به پادگان بازگشتم حال عجیبی را تجربه می کردم حتی برای لحظه ای هم چهره آن دختر از مقابل دیدگانم محو نمی شد. حالا شب و روز به آن دختر می اندیشیدم و تلاش می کردم تا با مرخصی های روزانه و ساعتی به آن مکان تفریحی بروم تا شاید یک بار دیگر آن دختر را ببینم، ولی این کارها فایده ای نداشت تا این که حدود یک ماه بعد از این ماجرا، روزی به طور اتفاقی با یکی از سربازان هم خدمتی ام مشغول گفت وگو بودم که متوجه شدم «فربد» آن دختر را به خوبی می شناسد؛ چرا که «فربد» هم از طایفه آن دختر و اهل خرم آباد بود. دیگر در پوست خودم نمی گنجیدم و سعی کردم به آن سرباز هم خدمتی ام نزدیک تر شوم تا این که بالاخره به هر ترفندی شده بود موفق شدم شماره تلفن «هاجر» را از او بگیرم! چند بار به داخل شهر رفتم و با آن شماره تماس گرفتم تا این که پاسخم را داد و به این ترتیب آشنایی و رابطه تلفنی من و «هاجر» آغاز شد. چند بار با او در همان مرکز تفریحی قرار گذاشتم و یکدیگر را ملاقات کردیم، ولی خانواده «هاجر» بسیار مقید به مسائل اخلاقی و شرعی بودند و به همین دلیل اجازه نمی دادند که او به تنهایی به خیابان بیاید. برای حل این مشکل ناچار شدم با پولی که پدرم برایم فرستاده بود یک دستگاه گوشی تلفن همراه و یک سیم کارت مخفی بخرم و آن را به «هاجر» هدیه بدهم به طوری که فقط من با آن شماره تماس می گرفتم و فرد دیگری از این ماجرا خبر نداشت، ولی هنوز بیشتر از دو هفته از آشنایی ما نمی گذشت که روزی «هاجر» مدعی شد پسرخاله اش به خواستگاری اش آمده است و خانواده اش قصد دارند او را به عقد «نوذر» درآورند و او هم چاره ای جز ازدواج ندارد!
در این شرایط بود که ماجرا را با خانواده ام در میان گذاشتم و با التماس و گریه آن ها را راضی کردم تا به خواستگاری «هاجر» بروند! ولی وقتی پدر و مادرم به خرم آباد آمدند، خانواده «هاجر» حتی در منزلشان را به روی خانواده من نگشودند؛ چرا که معتقد بودند اصلا به افراد غریبه زن نمی دهند و آن ها به طور فامیلی ازدواج می کنند!
در این شرایط کاری از دست «هاجر» هم ساخته نبود؛ چرا که اگر خانواده اش متوجه ارتباط خیابانی ما می شدند آن موقع مشخص نبود چه حادثه ای در انتظارش است. خلاصه مدتی بعد «هاجر» با پسرخاله اش ازدواج کرد و من هم به مشهد بازگشتم و در تعمیرگاه خودرو مشغول کار شدم تا این که ۵ سال بعد با اصرار خانواده ام با دختر یکی از آشنایان مادرم ازدواج کردم. «زهره» که با خواهرم نیز دوست بود قلبی مهربان داشت و برای من احترام ویژه ای قائل بود، اما من هنوز دل در گرو هاجر داشتم و «زهره» را به هر طریقی مورد آزار و اذیت رفتاری و گفتاری قرار می دادم: شب ها دیر به منزل می رفتم و به همسرم نیز اجازه خروج از منزل را نمی دادم، ولی او تبعیت می کرد و گلایه ای نداشت. با آن که پسرم به سن ۳ سالگی رسیده بود، اما من هیچ علاقه ای به زندگی مشترک با «زهره» نداشتم تا این که چند روز قبل گوشی تلفنم زنگ خورد! آن سوی خط وقتی صدای «هاجر» را شنیدم، گوشی در دستم یخ کرد. او در کمال ناباوری گفت: به مشهد آمده و قصد دارد برای آخرین بار مرا ببیند. من هم بی درنگ به محل قرارمان در هسته مرکزی شهر به راه افتادم. سر از پا نمی شناختم که «هاجر» را پیر و شکسته دیدم. او که با دو فرزندش به مشهد آمده بود به من گفت که در شرف طلاق است و اگر پسرخاله اش حضانت فرزندانش را به او بدهد بلافاصله از او طلاق می گیرد! حالا من در دو راهی عقل و احساس مانده ام؛ چرا که از یک طرف دلم به حال «زهره» می سوزد که از صمیم قلب مرا دوست دارد، ولی من به اجبار با او زندگی می کنم و از طرف دیگر نیز «هاجر» را دوست دارم و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) واکاوی کارشناسی و روان شناختی این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد و پسر جوان تصمیم گرفت با استفاده از نظرات مشاور و با یک تصمیم عاقلانه «هاجر» را فراموش کند و به زندگی خود عشق بورزد؛ چرا که با وسوسه های شیطانی زندگی خود و خانواده اش را به تباهی می کشاند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
پربیننده ترین
-
عکس مسی درآمد؛ آخرین توپ طلا با آرایشگر ویژه!
-
10 جایزه 5 میلیون تومانی برای کاربران آخرین خبر (مهلت شرکت در مسابقه تا 9 آذر تمدید شد.)
-
10 جایزه 5 میلیون تومانی برای کاربران آخرین خبر (مهلت شرکت در مسابقه تا 9 آذر تمدید شد.)
-
آخرین وضعیت راهها در چهارمین روز از سال جدید؛ محور چالوس از شنبه دوباره بسته میشود
-
زنده؛ بیرانوند در یک قدمی استقلال
-
"دنا پلاس اتومات" بخریم یا "تارا اتومات؟"/ مقایسه اختصاصی "آخرینخودرو" از دو خودروی پرطرفدار
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (16)
-
5 نشانه ضعیف شدن ریه ها و بهترین روش تقویت آن چیست؟
-
لندکروزر یا ۲۰۶؟ / مقایسه جالب "آخرینخودرو" به بهانه سخنان جنجالی میرسلیم
-
سپ، برترین شرکت در خاورمیانه شد
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (28)
-
ویدیو تست و بررسی فیدلیتی پرایم جدید در آخرین خودرو
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (14)
-
لحظه به لحظه با جدال پرسپولیس مقابل النصر
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (22)
-
یحیی مچ ساپینتو را خواباند / برد ارزشمند پرسپولیس در صدمین شهرآورد
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (19)
-
چالش/بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (11)
آخرین اخبار
-
بوژوویچ: هدف ما نیمه اول جدول در پایان لیگ است
-
مسابقات پرش با اسب قهرمانی خراسان رضوی
-
پاسخ سرمربی تیم ملی به عدم دعوت رضاییان
-
مبارزهای که عین عقلانیت است
-
پیش بینی قیمت دلار ۱۹ آبان ۱۴۰۳
-
اتهامزنی آمریکا علیه ایران درباره توطئه ادعایی در خصوص ترامپ
-
وقتی قرار است عمر به دنیا باشد
-
یونیفل: اسرائیل عمداً نیروهای ما را هدف قرار میدهد
-
لیست کامل تیم ملی آماده شد
-
اشکهای خواننده لبنانی از شوق دیدار رهبر انقلاب
-
خاطره رامبدجوان از اولین دیدارش با خسروشکیبایی در سریال خانه سبز
-
تاحالا عصبانیت نعیمه نظام دوست رو دیدین؟
-
گزارش خبرنگار یهودی بیبیسی از ماجرای کتک خوردن جانانه اسرائیلیها توسط مردم هلند
-
الیکا یا موش سرآشپز، کار کدوم بهتره؟
-
تجاوز جنگندههای اسرائیلی به صور لبنان
سایر اخبار مرتبط
نظرات
ثبت نظر
مهمترین اخبار
پیش بینی قیمت دلار ۱۹ آبان ۱۴۰۳
جمعه 18 آبان 1403 - 22:20:00
مراحل شرکت در حراج سکه ۱۴۰۳
جمعه 18 آبان 1403 - 21:09:53
پیش بینی قیمت طلا و سکه ۱۹ آبان ۱۴۰۳
جمعه 18 آبان 1403 - 21:00:00
فرصتهای اقتصادی ایران در کوبا
جمعه 18 آبان 1403 - 22:00:00
طرح مالیات بر عایدی سرمایه بعد از اتمام بودجه در کمیسیون اقتصادی نهایی میشود
جمعه 18 آبان 1403 - 21:30:00