جمعه 30 شهریور 1403 - 01:44

کد خبر 218528

شنبه 08 مهر 1402 - 10:00:00


شاعرانه/ آمد بهارِ جان‌ها ای شاخِ تَر به رقص آ


آخرین خبر/ آمد بهارِ جان‌ها ای شاخِ تَر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ
 
ای شاه! عشق‌ پرور، مانندِ شیرِ مادر
ای شیرجوش‌! دَر رَو، جانِ پدر، به رقص آ
 

چوگان ِ زلف دیدی، چون گوی در رسیدی
از پا و سر بُریدی، بی‌پا و سر به رقص آ
 
تیغی به دست خونی، آمد مرا که: چونی؟
گفتم:«بیا که خیر است»، گفتا: «نه شر» به رقص آ
 
از عشق، تاج‌داران در چرخِ او چو باران
آن جا قبا چه باشد؟ ای خوش‌کمر! به رقص آ
 
ای مست ِ هست گشته! بر تو فنا نبشته
رقعه‌ فنا رسیده، بهر ِ سفر به رقص آ
 

در دست، جام ِ باده، آمد بُتم پیاده
گر نیستی تو ماده، ز آن شاه ِ نر به رقص آ
 
پایان ِ جنگ آمد، آواز ِ چنگ آمد
یوسف زِ چاه آمد، ای بی‌هنر! به رقص آ
 
تا چند وعده باشد؟ وین سَر به سجده باشد؟
هَجرم ببُرده باشد، دنگ و اثر به رقص آ
 

کی باشد آن زمانی؟ گوید مرا: «فلانی»
کای بی‌خبر! فنا شو! ای باخبر! به رقص آ
 
طاووس ِ ما درآید و آن رنگ‌ها برآید
با مرغ ِ جان سراید: بی‌بال و پر به رقص آ
 
کور و کران ِ عالَم، دید از مسیح، مرهم
گفته مسیح ِ مریم کِ:«ای کور و کر!» به رقص آ
 
مخدوم، شمسِ دین‌ست، تبریز رشکِ چین‌ست
اندر بهار حُسنش، شاخ و شجر به رقص آ



پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط