شنبه 07 مهر 1403 - 23:04

کد خبر 22321

پنج‌شنبه 24 فروردین 1402 - 15:07:00


حکایت پیراهن فرمانروا


آخرین خبر/امیرالمونین فرمود: من که الآن تقریباً در خاورمیانه قَدَر هستم. که اکنون به چهل پنجاه کشور تقسیم شده، آن روز یک کشور بود و خاورمیانه در اختیار من است؛ این پارچه را می بینید؟  اینقدر به خیاط دادم، اینقدر به رفوگر دادم، اینقدر گفتم اینجا را بدوز، آنجا را رفو بکن که  الآن هم بخواهم به این رفوگر و خیاط بدهم، بگویم رفو کن؛ رویم نمی شود! آخر کجا را رفو بکند؟ به من گفتند: ، این را دور نمی اندازی؟ نگفتند این دست دوّم است، بفروش؛ گفتند این جامه ای که در بر داری، مال سطل زباله است، دور بیانداز؛ گفتم: . فرمود: امروز همه ما داریم می رویم، وقتی به منزل رسیدیم، به مقصد رسیدیم معلوم می شود آنهایی که سحر حرکت کردند، محمودند! شما خیال می کنید در پوشیدن جامه های خوب کمال است؟!


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط