دوشنبه 02 مهر 1403 - 10:07

کد خبر 240998

چهارشنبه 26 مهر 1402 - 12:30:00


شاعرانه/ شعرهایی از منوچهر آتشی


خراسان/ شعر اول :
کنون رویای ما باغی است
بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
 سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
 به ساق هر درختش یادگاری ها
 و با هر یادگاری نقش یک سوگند
 کنون رویای ما باغی است
 زمین اما فراوان دارد این سان باغ
 که برگ هر درختش صدمه دیدارها برده است
 که ساق هر درختش نشتر سوگندها خورده است
 کنون رویای ما باغی است
 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک
 بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم
 و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا
 بیا تا یادگار عشق آتش ریشه خود را
 به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم
 که باران فریبش نسترد هرگز
 که توفان زمانش نفکند از پا
 که باشد ریشه  پیمان ما در سینه ما زنده تا باشیم

شعر دوم :
مثل شبی دراز
با هرچه روزگار به من داد
با هرچه روزگار گرفت از من
مثل شبی دراز
در شط پاک زمزمه خویش می روم
با من ستاره ها
نجواگران زمزمه ای عاشقانه اند
و مثل ماهیان طلایی، شهاب ها
در برکه های ساکت چشمم
سرگرم پرفشانی تا هر کرانه اند
همراه با تپیدن قلبم پرنده ها
از بوته های شب زده پرواز می کنند
گل اسب های وحشی گندمزار
از مرگ عارفانه یک هدهد غریب
با آه دردناکی، لب باز می کنند
با هرچه روزگار به من داد هیچ و هیچ
با هرچه روزگار گرفت از من
با کولبار یک شب بی یاد و خاطره
با کولبار یک شب پر سنگ اختران
تنها میان جاده نمناک می روم
مثل شبی دراز
مثل شبی که گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوی میش ها
تا سنگلاخ مشرق بی باک می روم


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط