جمعه 25 آبان 1403 - 03:22

کد خبر 281488

یک‌شنبه 28 آبان 1402 - 08:22:45


حکایت/ در خوف و رجا


آخرین خبر/ یکى از وزرا، نزد ذوالنون مصرى رفت و از او دعایى خواست. ذوالنون گفت: وزیر را مسئله چیست. 
گفت: روز و شب در خدمت سلطان مشغولم . هر روز امید آن دارم که خیرى از او به من رسد، و در همان حال ترسانم که مباد خشم گیرد و مرا عقوبت دهد.ذوالنون گریست.
وزیر گفت: شیخ را چه شد که از شنیدن این سخن، گریه آغازید.ذوالنون گفت: اگر من هم خداى عزوجل را چنان مى ‏پرستیدم که تو سلطان را، اکنون از شمار صدیقان بودم. یعنى خدا را باید چنان‏ پرستید که همواره از او در خوف و رجا بود، و این[کار] از بندگان، ساخته نیست؛ زیرا برخى در خوف ‏اند فقط، و برخى بر امیدند فقط.

منبع :حکایت پارسایان، رضا بابایى


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط