سه‌شنبه 10 مهر 1403 - 03:14

کد خبر 291761

دوشنبه 06 آذر 1402 - 08:00:00


شاعرانه/ دو شعر از ظهوری ترشیزی


آخرین خبر/ ز بیماری چه راحت پهلویِ بستر پرستان را؟
مبادا زخم مرهم، سینه خنجرپرستان را
 نمی جوید ز کام شهدجویان لذت زهرش
ز چشم افکنده زخمش تارک مغفرپرستان را
 ز جنبش های مژگان نهرهای خون روان گردد
بکاوی روز محشر گر رگِ نشترپرستان را
 کشیدی درد غیرت ناله های تلخ از کامم
اگر بودی مذاق زهر با شکرپرستان را
 سبکرو خانه در بحر تعلق دل ز خود برکن
که کشتی بر نمی تابد غم لنگرپرستان را
در آن صحرا که می گردد سمندر مشت خاکستر
مباد اندیشه پرواز، بال و پر پرستان را
 گل از اخگر به جیب داغداران کن که می گردد
زلال حضر گرد چهره خاکسترپرستان را
 سجودت تا شود بر جبهه تاوان یک ره، ای زاهد
تماشای رکوع شیشه ساغرپرستان را
«ظهوری» بر سر خوان قناعت ریزه چینی کن
که سیری احتیاجی نیست هرگز زرپرستان را

شعر دوم
من و ز کوی تو عزم سفر، دروغ، دروغ
من از کجا و خبر این خبر، دروغ، دروغ
 جز آستان تو جا در جهان نمی دانم
من و تصور جایی دگر، دروغ، دروغ
 ز حرف زهر تو، کامم چه کام ها که نیافت
من و حکایت شهد و شکر، دروغ، دروغ
 ز خاک راه من اکسیر آبروی برند
من و جدایی این خاکِ در، دروغ، دروغ
 ز شکر خشک لبی، لب امان نمی یابد
من و شکایت مژگان تر، دروغ، دروغ
 امید هست که چاکی دگر بر آن دوزم
من و رفوی شکاف جگر، دروغ،دروغ
 به پای درد تو، سرهای مقبلان آید
من و معالجه درد سر، دروغ، دروغ
 ز جلوه های تو اهل نظر، نظر بندند
من و به غیر گشادن نظر،دروغ، دروغ
 به کوی عشق خطر پاس امن می دارد
«ظهوری» وز بلایت حذر،دروغ، دروغ


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط