پنج‌شنبه 12 مهر 1403 - 20:50

کد خبر 386459

شنبه 05 اسفند 1402 - 08:00:00


داستانک/ پیرمرد باتجربه


آخرین خبر/پیرمرد باتجربه
”پیرمرد که تازه باز نشسته شده بود، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید.
یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می‌رفت تا این که مدرسه‌ها باز شد.
در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاس‌ها، سه تا از پسرهای دبیرستانی در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می‌زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می‌کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند.
این کار هر روز تکرار می‌شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود.
این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، پیرمرد دنبال بچه‌ها رفت و آن‌ها را صدا کرد و به آن‌ها گفت: «بچه‌ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می‌بینم شما این‌قدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار رو می‌کردم.
حالا می‌خوام لطفی در حق من بکنید؛
من روزی ۱۰۰۰ تومن به هر کدوم از شما می‌دم که بیایید این‌جا و همین جوری سر و صدا راه بندازید.
بچه‌ها خوشحال شدند و با کمال میل قبول کردند و چند روزی به این کارشان ادامه دادند، تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت:
«ببینید بچه‌ها، متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگیِ من اشتباه شده و من نمی‌تونم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم، از نظر شما که اشکالی نداره؟»
بچه‌ها گفتند: «۱۰۰ تومن؟ اگه فکر می‌کنی ما به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم این‌همه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کورخوندی، ما نیستیم.»
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد…“


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط