پنج‌شنبه 12 مهر 1403 - 12:39

کد خبر 393876

سه‌شنبه 08 اسفند 1402 - 18:35:00


داستانک/ چراغ قرمز


آخرین خبر/”چند ماه پیش، پشت فرمان خودرو در یک خیابان فرعی، پشت چراغ قرمز ایستاده و منتظر بودم چراغ سبز شود تا بتوانم وارد خیابان اصلی شوم.
یک دقیقه گذشت، دو دقیقه گذشت، چند دقیقه گذشت، دیگر حوصله‌ام سر رفته و طاقتم تمام شده بود.
زیر لب ‎غرغرکنان از خودم پرسیدم: «چرا این چراغ سبز نمی‌شود!»
پنج دقیقه دیگر گذشت و چراغ هم‌چنان قرمز بود.
دیگر می‌دانستم که به قرار ملاقاتی که داشتم، دیر می‌رسم.
با عصبانیت گفتم: «واقعاً مضحک است! انگار قرار است تا ابد همین‌جا منتظر بمانم.»
به قدری درمانده و بی‌تاب شده بودم که خودرو را در دنده گذاشتم و درحالی که چراغ هنوز قرمز بود آرام آرام، یک وجب یک وجب به جلو رفتم، انگار این کارم، چراغ قرمز را ترسانده و آن را مجبور می‌کند که سبز شود.
درکمال تعجب همین اتفاق افتاد، چون ظرف ده ثانیه چراغ سبز شد!
همین که از آن چهارراه شلوغ و پر رفت و آمد به خیابان اصلی پیچیدم ناگهان متوجه شدم ماجرا از چه قرار است.
چراغ قرمز سر آن خیابان فرعی و خلوت چشم الکترونیکی داشت که نسبت به جابه‌جایی و حرکت حساس بود و فقط موقعی سبز می‌شد که حضور یک خودرو را حس می‌کرد.
ظاهراً من به حد کافی جلو نرفته بودم و در منطقه‌ای که آن چشم الکترونیکی بتواند مرا ببیند قرار نگرفته بودم تا چراغ را برایم سبز کند.
به همین دلیل، چراغ سبز نشده بود، تا این‌که کمی جلو رفتم و چشم الکترونیکی حضور خودرو را ثبت کرد و چراغ سبز را به من نشان داد.
هنگامی که خودمان را نگه می‌داریم و درجا می‌زنیم و خودمان را از زندگی بهتر و سرشارتر محروم می‌کنیم و فعالانه در زندگانی شرکت نمی‌کنیم، گیر می‌کنیم و متوقف می‌مانیم، سپس از خودمان می‌پرسیم چرا حوصله‌مان سر رفته و چرا افسرده شده‌ایم.
چنان‌چه به حد کافی به چهارراه نزدیک نشوید، هرگز نمی‌توانید آن‌ها را از سر راه خود بردارید، مشکلات شما به خودی خود حل نمی‌شوند…“


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط