سه‌شنبه 10 مهر 1403 - 07:50

کد خبر 432306

چهارشنبه 15 فروردین 1403 - 15:56:24


داستانک/ مادر و فرزند گمشده


آخرین خبر/ مامور سرشماری: سلام مادر جان،

میشه لطفا بیای دم در ؟

_سلام پسرم،

بفرما ؟

+از سر شماری مزاحمت میشم، 

مادر تو این خونه چند نفرید ؟

اگه میشه برو شناسنامه هاتونو بیار بنویسمشون!

_مادر لای در رو بیشتر باز کرد،

و با سر گردنش سر و ته کوچه رو

یه نگاهی انداخت!

چشماش پر شد ازاشک و گفت :

پسرم

قربونت برم

میشه ما رو فردا بنویسی ؟

+مادر چرا ؟

مگه فردا میخواید بیشتر بشید ؟

برو لطفا شناسنامتو بیار

وقت ندارم!

_آخه پسرم 31 سال پیش رفته جبهه هنوز برنگشته،

شاید فردا برگرده،

بشیم دو نفر! 

+سر شمار سری انداخت پایین و رفت!

مغازه دار میگفت:

الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون،

کلید خونش رو میده به من و میگه :

آقا مرتضی،

اگه پسرم اومد

کلیدرو بده بهش بره تو،

چایی هم رو سماور حاضره،

آخه خسته س باید استراحت کنه!

مادر است دگر،

میترسم ب دیدارم از بهشت به جهنم بیاید!


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط