جمعه 30 شهریور 1403 - 15:21

کد خبر 44082

چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 - 18:10:29


بیش‌تفسیر چیست؟


وینش/ زمانی باور عمومی در میان منتقدان ادبی این بود که هر متنی یک معنی دارد و این یک معنی همان است که نیت مولف آن اثر بوده است و کار مفسر این است که آن معنی درست و یگانه را بیابد. با رواج نظریه‌های ادبی نو از جمله «نظریه‌ی خواننده» و نظریه‌های خواننده‌محور، این ایده‌ی ابتدایی مورد چالش و چون‌وچرا قرار گرفت. خود اومبرتو اکو هم با نوشتن دو کتاب اثر باز و نقش خواننده سهمی در تثبیت این دیدگاه داشت. اما همان طور که معمولاً اتفاق می‌افتد، این گرایش به افراط گرایید. گفته شد که تعداد تفسیرهایی که می‌توان به دلخواه از هر متنی کرد نهایتی ندارد و همه‌ی تفسیرها درست‌اند و همه‌ی خواننده‌ها حق دارند و هیچ تفسیری بر تفسیرهای دیگر برتری ندارد. این آن چیزی است که اومبرتو اکو «بیش‌تفسیر» یا افراط در تفسیر می‌نامد.
 
 
بیش‌تفسیر ترجمه‌ی overinterpretation است در عنوان و متن کتابی از اومبرتو اکو که دو ترجمه از آن به زبان فارسی وجود دارد.
ترجمه‌ی فرزان سجودی (انتشارات علمی و فرهنگی) و ترجمه‌ی دیگری توسط آرش جمشیدپور (انتشارات شب‌خیز). نام کامل کتاب هست «تفسیر و بیش‌تفسیر: جهان، تاریخ، متن».

زمانی باور عمومی در میان منتقدان ادبی (و منتقدان سینمایی و مفسران دینی و … ) این بود که هر کتابی (هر داستانی، فیلمی، متنی، اثری) یک معنی دارد و این یک معنی همان است که نیت مولف آن اثر بوده است و کار مفسر این است که آن معنی درست و یگانه را بیابد.

 

بعد با رواج نظریه‌های ادبی نو از جمله «نظریه‌ی خواننده» و نظریه‌های خواننده‌محور، این ایده‌ی ابتدایی مورد چالش و چون‌وچرا قرار گرفت. تفسیرهای گوناگون از سوی خوانندگان گوناگون با سلیقه‌های گوناگون و ایدئولوژی‌های مختلف در دوره‌های تاریخی متفاوت به رسمیت شناخته شد.

صحبت از «اثر باز» به میان آمد که به این معناست که هر اثری را می‌توان به شیوه‌های گوناگونی تفسیر کرد و هر اثر می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد؛ این‌که دشوار می‌توان گفت نیت مولف چه بوده است و تحقق اثر هنری موقعی اتفاق می‌افتد که خواننده‌ای آن را می‌خواند و در واقع تفسیر و معنی اثر برآیند نیت مولف و نیت خواننده است. (خود #اومبرتو-اکو هم با نوشتن دو کتاب اثر باز و نقش خواننده سهمی در تثبیت این دیدگاه داشت.)

اما همان طور که معمولاً اتفاق می‌افتد، این گرایش به افراط گرایید. گفته شد که تعداد تفسیرهایی که می‌توان به دلخواه از هر متنی کرد نهایتی ندارد و همه‌ی تفسیرها درست‌اند و همه‌ی خواننده‌ها حق دارند و هیچ تفسیری بر تفسیرهای دیگر برتری ندارد. معنی این سخن اگر درست باشد این است که هرچه می‌خواهی می‌توانی درباره‌ی معنی یک اثر بگویی و هر اندیشه‌ای می‌توانی به آن نسبت دهی و همه‌ی این‌ها هم به‌حق‌اند.

 

این آن چیزی است که اومبرتو اکو «بیش‌تفسیر» یا افراط در تفسیر می‌نامد. او معتقد است که آن‌چه در این گونه اندیشیدن به فراموشی سپرده می‌شود «حق متن» یا «نیت متن» است. به قول او اگر در یک سو نیت مولف را داریم و در سوی دیگر نیت خواننده را، در این وسط متنی هم وجود دارد که باید به آن استناد شود و معانی و تفسیرهای گوناگون ممکن را محدود می‌کند.

اما دقیقاً به چه معنا؟

اجازه بدهید با یک نمونه شروع کنیم: رمان بامداد خمار نوشته‌ی فتانه حاج‌سیدجوادی که در سال ۱۳۷۴ منتشر شده است. یکی از پرخواننده‌ترین رمان‌های ایرانی که آشکارا برای ترویج یک نتیجه‌گیری اخلاقی آشکار و حتی یک توصیه به جوانان در آستانه‌ی ازدواج نوشته شده، این‌که ازدواج بر پایه‌ی عشق پرشور دوران جوانی و بدون توجه به اختلافات طبقاتی طرفین وصلت به نابودی می‌انجامد و این‌که ازدواج از سر محبت معقول، نه عشق آتشین، نوع درست وصلت است.

خود نویسنده در گفت‌وگویی اعلام کرده است رمان را برای عبرت جوان‌ها نوشته و اظهار امیدواری کرده که پدر و مادرها آن را به بچه‌های نوجوان خود هدیه بدهند و معلم‌ها آن را به عنوان متنی «نجات‌بخش» به دانش‌آموزان‌شان معرفی کنند. در نیت نویسنده جای تردیدی وجود ندارد. قصد او هشدار درباره‌ی پی‌آمدهای تراژیک عشق پرشور است. اما این رمان را جورهای دیگری نیز می‌توان تفسیر کرد. مثلاً افسانه نجم‌آبادی در یکی از مقاله‌های کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم می‌نویسد:

«… برای این‌که رمان همچون متنی اخطاردهنده درباره‌ی ازدواج شهوانی و «گناه‌آلود» عمل کند، ابتدا باید خواست این لذت شهوانی گناه‌آمیز در خواننده برانگیخته شود. اگر خواننده در ابتدا چنین لذت گناه‌آلودی را طلب نکند، مجازات در پایان رمان دیگر عبرت‌آمیز نخواهد بود.» (ص ۱۲۱)

 

یا در جای دیگر:

«می‌توان نه عشق پرشور که مادر شوهر، زیور خانم، را مسئول به بن‌بست رسیدن این ازدواج دانست. مادرشوهری که در متن بیشتر از رحیم [شوهر زن اصلی داستان] نماینده‌ی تفاوت‌های فرهنگی و طبقاتی است و …» (ص ۱۲۵)

 

این‌ها تفسیرهایی هستند خلاف نیت نویسنده، اما متکی بر متن. تفسیر متن بر خلاف نیت نویسنده مشکلی ندارد، مشروط بر این‌که به متن استناد کند. در هر دو تفسیر بالا به هر رو صحبت بر سر ازدواج پرشوری است که در کتاب توصیف شده و ناکامی آن ازدواج؛ اما به دلایلی جز آن‌چه نویسنده می‌گوید. اتفاقاً تفسیرهایی که نشان می‌دهند متن چگونه علیه نیت نویسنده می‌شورد، از جالب‌ترین تفسیرها هستند.

اما تفسیرهای دیگری هم هستند که به کلی از متن و موضوع رمان فاصله می‌گیرند. مثلاً نویسنده‌ای به نام علی فردوسی بامداد خمار را رمانی دانسته است که در اصل درباره‌ی ازدواج مدرنیته و اسلام در جامعه‌ی ایرانی است که به زعم مفسر پیوندی از سر احساس و ناکام بوده است. (ص ۱۳۶ همان کتاب)

این تفسیر دیگر حسابی از متن فاصله گرفته است. نه نیت اعلام‌شده‌ی آشکار نویسنده و نه بخش اعظم کتاب چنین تفسیری را موجه نمی‌سازند. با این تفسیر، بخش اعظم متن اضافی و فاقد کارکرد می‌شود. این یکی از معیارهایی است که «تفسیر» را به «بیش‌تفسیر» تبدیل می‌کند. آیا همه‌ی جزئیات وصلت ناکام تشریح شده در کتاب با این تفسیر قابل توضیح‌اند و درباره‌ی ازدواج مدرنیته و اسلام هم صدق می‌کنند؟

البته نمی‌توان مانع خواننده شد که چنین تفسیری بکند، اما در این عمل او در واقع به بهانه‌ی کتاب، موضوعات دیگری را مطرح می‌کند که برایش جالب‌اند، درگیر متن نمی‌شود، نیت نویسنده و نیت متن را کاملاً نادیده می‌گیرد. در حالی که عمل خواندن متضمن کوششی برای برقراری ارتباط با یک انسان واقعی (خالق متن) و یک متن واقعی هم هست. در این نوع تفسیر، نیت نویسنده به هیچ گرفته می‌شود («مرگ مؤلف» مشهور) و تنها تکه‌هایی از متن مورد توجه قرار می‌گیرند و بخش اعظم آن کنار گذاشته می‌شود. این همان پدیده‌ی «بیش‌تفسیر» است.

 

یک نمونه‌ی دیگر: کتاب خروس نوشته‌ی ابراهیم گلستان.

خروس درباره دو کارمند تهرانی یک شرکت حفاری است که در جنوب کار می‌کنند و چون از ماشین یا هواپیما جا مانده‌اند یک شب را در مهمانخانه‌ای می‌گذرانند. قصه در این سطح به خوبی کار می‌کند، هرچند اگر ماجرا این باشد بعضی بخش‌هایش بیش از اندازه طولانی و گاهی نامفهومند، بخصوص صحبت‌هایی که در صفحات آخر کتاب بین راوی قصه و همراهش رد و بدل می‌شود.

اما در مجموع در این سطح خروس داستانی است جذاب و قوی با دیالوگ‌نویسی درجه یک و توصیف‌هایی دقیق و ساختن درست زمان و مکان و مقدمه‌چینی و پرورش رویدادها و زبان خاص ابراهیم گلستان که زیبا و خودویژه است.

 

اما می‌توان خروس را جور دیگری هم تفسیر کرد: خروس به عنوان سمبلِ «آگاهی‌دهنده» و «یاغی»، حاجی صاحب مسافرخانه چون «دیکتاتور» (شاه)، خانه‌ی پر از کثافت به عنوان قلمرو عقب‌مانده‌ی دیکتاتور و «گنج» چون ثروت بادآورده یا نفت، راوی چون کسی که «می‌فهمد» اما انصاف دارد و درباره دیکتاتور می‌گوید «بالاخره از ما پذیرایی کرد» و با توطئه علیه او و بی‌آبرو کردنش مخالف است و «همراه» به عنوان نمونه‌ای از روشنفکران دیگر که بدجنس و توجیه‌گر و از جهاتی حتی بدتر از حاجی است.

راوی البته خودش «خروس» نیست؛ خروس بی‌محابا ندا در می‌دهد و جانش را بر سر «آگاهی دادن» می‌گذارد، اما راوی معتقد است «آوازی از سکوت بلندتر» وجود ندارد.

 

در این‌جا از یک نظر با تفسیری شبیه تفسیر بامداد خمار چون خماری بعد از انقلاب سروکار داریم، اما با تفاوت‌هایی مهم. نه تنها خود متن حتی در جزئیات تلقی این داستان را چون تمثیلی از خراب‌آباد ایران موجه می‌سازد، بلکه مقدمه‌ی ابراهیم گلستان هم بر این امر صحه می‌گذارد. گلستان می‌نویسد:

«… قصدم نمودن دید و شناختم از روزگار حاضر  و حاکم بود» و بعد توضیح می‌دهد که با توجه به «تنوع مردم، تنوع برداشت‌ها و خواست‌ها و جهت‌هاشان»

نمی‌شد به این دو قصه «گسترشی در خورند داد». پس فیلم گنج را می‌سازد و بعد هم کتابش را در می‌آورد (منظور فیلم اسرار گنج دره‌ی جنی و کتابی است با همین عنوان منتشر شده در سال ۱۳۵۳) که به نحو خیلی آشکارتری نماد دیکتاتوری ایران هستند و گنج در آن‌ها نماد نفت است.


در این‌جا نیت اعلام‌شده‌ی خود نویسنده هم ما را در مقام خواننده و تفسیرگر تشویق می‌کند که خوانشی سیاسی از داستان داشته باشیم. آیا این تفسیر هم بیش‌تفسیر است؟ به گمانم به خاطر این‌که متکی بر متن است و با نیت اعلام شده‌ی نویسنده همخوانی دارد، خیر.

با توجه به این دو نمونه تا حدودی روشن می‌شود که غرض از «بیش‌تفسیر» چیست. «بیش‌تفسیر» تفسیری است که یک‌جانبه بر نیت خواننده / مفسر تکیه می‌کند.

نیت نویسنده و نیت متن را عمدتاً نادیده می‌گیرد. همان طور که گفتیم با رونق نظریه‌های ادبی خواننده‌محور، مدتی این نگرش رایج شد که به تعداد خواننده‌های یک متن می‌توان برای آن معنی قائل شد و گویا همه‌ی همه‌ی تفسیرها به یک اندازه معتبر و «درست»اند. این همان دیدگاهی است که به تفسیرهای دلبخواهی (واژه‌ی عامیانه‌ترش هست «بی‌ربط» یا «من‌درآوردی») میدان می‌دهد، اما به گمانم خواننده‌ی نقد در نهایت تفسیرهای معتبر را از «بیش‌تفسیر»ها تمیز می‌دهد و بعضی تفسیرها که به‌خصوص بر متن اثر استوارند ماندگار می‌شوند.

 


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط