پنج‌شنبه 27 اردیبهشت 1403 - 17:00

کد خبر 463189

دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 - 18:54:59


داستانک/ راه زندگی


آخرین خبر/ روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد، حیوان بیچاره ساعت‌ها به طور ترحم‌انگیزی ناله می‌کرد بالاخره کشاورز فکری به ذهنش رسید.

او پیش خود فکر کرد که اسب خیلی پیر شده و چاه هم در هر صورت باید پر شود او همسایه‌ها را صدا زد و از آنها درخواست کمک کرد. آنها با بیل در چاه سنگ و گل ریختند.

اسب ابتدا کمی ناله کرد، اما پس از مدتی ساکت شد و این سکوت او به شدت همه را متعجب کرد. 


آنها باز هم روی او گل ریختند. کشاورز نگاهی به داخل چاه انداخت و ناگهان صحنه‌ای دید که او را به شدت متحیر کرد. با هر تکه گل که روی سر اسب ریخته می‌شد اسب تکانی به خود می‌داد، گل را پایین می‌ریخت و یک قدم بالا می‌آمد. همین طور که روی او گل می‌ریختند ناگهان اسب به لبه چاه رسید و بیرون آمد.


زندگی در حال ریختن گل و لای روی شماست تنها راه رهایی این است که آن را کنار بزنید و یک قدم بالا بیایید هر یک از مشکلات ما به منزله سنگی است که می‌توانیم از آن به عنوان پله‌ای برای بالا آمدن استفاده کنیم. با این روش می‌توانیم از درون عمیق‌ترین چاه‌ها بیرون بیاییم.




پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط