یک‌شنبه 30 اردیبهشت 1403 - 14:24

کد خبر 471611

دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 - 22:50:10


داستانک/ پدر پیر


آخرین خبر/ مـردی نـزد عالمی از پــدرش شکایت ڪرد.


گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد.

پیــر شده است و از من میخواهد یک روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟

مرا با این بهانه‌گیری‌هایش خسته ڪرده است...

بگو چه ڪنم؟ 

عالم گفت: با او بساز.

گفت: نمی‌توانم.!

عالم پـرسید: آیا فرزنـد  کوچکی در خانه داری؟ 

گفت: بلی. 

گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را می‌زنی؟

گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. 

آیا او را نصیحت میڪنی؟

گفت: نه چون مغزش نمی‌رود و ...

گفت؛ میدانـــی چرا با فــرزندت چنین برخورد میڪنی؟!

گفت: نه.

گفت: چون تو دوران ڪودکی را طی ڪرده‌ای و میدانی ڪودڪی چیست، اما چون به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نکرده ای، هرگز نمیتوانی اقتضای یک پیر را بفهمی!!


"در پـیـری انـســان زود رنــج میشــود، گوشه‌گیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میکند و ... 

"پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست."


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط