چهارشنبه 04 مهر 1403 - 02:49

کد خبر 531302

سه‌شنبه 05 تیر 1403 - 14:25:46


شاعرانه/ دل من زد که از وی شام گردد چاشتم روزی


آخرین خبر/ من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم روزی

کنون بر می دهد تخمی که من می کاشتم روزی




هم اول روز کان زلف سیاهم پیش چشم آمد

دل من زد که از وی شام گردد چاشتم روزی




تو، ای ناخورده جام عشق، هشیاری مکن دعوی

که من هم خویش را هشیار می پنداشتم روزی




دو چشمم بر رخش داده به کویش در نهم، پایی

هم از خاک درش این رخنه می انباشتم روزی




دل از درد کهن خون گشت و محرومی بختم بین

کز آب دیده رازی بر درش بنگاشتم روزی




تو گر بر جای دل داری، مرا گر نیست دل بر جا

مزن بر حال من طعنه که من هم داشتم روزی


امیرخسرو_دهلوی 


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط