یک‌شنبه 20 آبان 1403 - 02:55

کد خبر 628133

شنبه 24 شهریور 1403 - 12:55:00


داستانک/ ایست قلبی


آخرین خبر/ از دو روز قبل ذهنم درگیر یک اتفاق شده. اتفاقی که باورهای ذهنی‌ام را تکان داد.

دوست دارم با دیگران در میان بگذارم که در آن لحظات چه در ذهنم میگذشت...روز دوشنبه یک بچه 6 ساله سالم و خوش اخلاق را برای خارج کردن جسم خارجی (تخمه هندونه درسته!) در اتاق عمل برونکوسکوپی کردیم. همه چیز به خوبی گذشت و جسم خارجی به راحتی خارج شد. در حالی که سرویس بیهوشی بیمار را تحویل گرفت و ما آماده خروج از اتاق بودیم و در حالی که اشباع اکسیژن خون بیمار 98 درصد بود، ناگهان بچه دچار ایست قلبی شد...


  اول موضوع را ساده گرفتیم و شروع به احیا کردیم. تصور من این بود که در کمتر از یک دقیقهریتم قلب به حالت عادی باز میگرده ولی برنگشت! احیا را ادامه دادیم ولی هیچ انقباضی در قلب اتفاق نمی‌افتاد. زمان به سرعت میگذشت و هر لحظه احساس خطر،بیشتر بر ما مستولی میشد. پس از پنج دقیقه فهمیدمکه قضیه جدی است و احساس خطر جدی‌تر.احیای بیمار با تمام توان ادامه پیدا کرد...یک تیم بیست نفره به صورت گردشی و تقسیم کار شامل ده نفر پزشک فوق تخصص و متخصص و ده نفر پرستارو تکنیسین بیهوشی مشغول احیای بیمار شدند...


  تجربه‌ام در موارد مشابهتصویر سیاهی را جلوی چشمانم می‌آورد.پس از ده دقیقه نا امید شده بودم. بیمار آسیستول بود و هیچ‌گونه علائمیاز فعالیت الکتریکی قلب وجود نداشت. روی یک صندلی نشستم و به جمعی که فعالیت میکرد نگاه میکردم. ضعف و ناتوانی یک عده آدم حرفه‌ای در تغییر دادن آنچه که خداوند نمی‌خواهد تغییر دهد،نمایشی بود که میدیدم.تمام اعتماد به نفسم تبدیل به درماندگی شده بود. گفتم خدایا چرا ؟؟
  به کدامیک از ما میخواهی گوشزد کنیکه ضعیفیم که مغروریم؟چه کسی قرار است با آسیب دیدن این کودک بیگناهدرسی بگیرد؟ چرا ما؟گروه ریه که از دل و جان و بدون هیچگونه چشمداشت مادی برای بچه‌های مردم زحمت میکشد.ما که قصدمان کمک به این بچه بوده است.چرا باید زحمتمان بر باد برود؟ همیشه اعتقاد قلبی‌ام این بود که وقتی کاری میکنیو نیتت خیر است همه درها برویت باز میشود.پس چرا اینجوری شد؟؟


  یک ساعت و نیم گذشت و بچه کماکان آسیستول بود! نا امیدی بر همه مستولی شده بود.متخصص بیهوشی، جراح کودکان و استاد بخش ریه با پدر بیمار در مورد وضعیت پیش آمده صحبت کردند و تقریباً خبر مرگ کودک را به والدینش دادند.اما احیا ادامه پیدا کرد در حالی که هیچ‌کس امیدی نداشت و تقریباً همه مطمئن بودند که حتی اگر بازگشتی در کار باشد،بیمار آسیب مغزی جدی دیده است...


  در طول احیا تقریباً تمام آنچه که در کتاب‌های احیا نوشته شده انجام شد و تمام اتفاقات بد افتاد!خونریزی ریه شروع شدو خون از لوله تراشه بیمار فوران می‌کرد، هموتوراکس اتفاق افتاد و چست تیوب تعبیه شد. پیس میکر داخلی از طریق ورید فمورال گذاشته شد ولی با هدایت سونوگرافی موفق به هدایت دقیق نشدیمو کار نکرد، اسیدوز شدیدو هیپوکلسمی و نارسایی آدرنال و.... رخ داد.مجبور شدیم خون کامل بدون کراس مچ تزریق کنیم و...


  دو و نیم ساعت بیمار آسیستول بود! و پس از دو و نیم ساعت در نااُمیدی کامل تیم احیا ریتم قلب باز گشت.هیچ‌کس خیلی خوشحال نبود همه میدانستند که احتمال آسیب مغزی شدید بیمار خیلی بالاست.بیمار به آی سی یو فرستاده شد و همه اقدامات لازمبرای هیپوکسی مغزی انجام شد.دمای سر بیمار پایین آورده شد تا از آسیب بیشتر جلوگیری شود. شب بیمار توسط فلوی اعصاب ویزیت شده بود و با توجه به مردمک‌های فیکس میدریاز احتمال مرگ مغزیمطرح شده بود. خستگی به تن همه مانده بود...


  اما معجزه اتفاق افتاد و ساعت یازده صبح فردا کودک اکستوبه شد و میگفت که میخوام برم خونه!!!!نمیدانم که چند مورد مشابه در دنیا اتفاق افتاده که کسی دو و نیم ساعت آسیستول باشد و فردا صبحش حرف بزندولی میدانم که از نظر همه پزشکان دنیااین یک اتفاق نادر و یک معجزه است. آنچنان تحت تأثیر این اتفاق قرار گرفته‌ام که هنوز ذهنم قادر به تحلیلش نیست...
  نوشتم که بگویم یک تیم حرفه‌ای یک احیای موفق و نادر را انجام داد و یک کودک را زنده نگه داشتدر حالی که همه اعضایش در مقابل خواست خداوند همچون خسی در برابر باد احساس ناتوانی میکرد.


 : به نقل از دکتر مجید کیوانفر (فوق تخصص ریه کودکان)


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط