چهارشنبه 07 آذر 1403 - 14:01

کد خبر 678785

یک‌شنبه 06 آبان 1403 - 17:57:24


شب روشن؛ روایتی از تجربه ساکنان تهران از صدای انفجار سحرگاه دیروز


هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

محمدمهدی مجاهدی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران است و معتقد است که برای ایجاد گفتمان صلح در جامعه، باید از دیپلماسی فعال کشور حمایت کرد؛ همان دیپلماسی‌ای که باعث شد اتفاقات از آنچه رخ داده، وخیم‌تر نشود: «اگر دیپلماسی ما فعال نبود، قطعاً الان ما درگیر جنگ شده‌ بودیم. آن اقدام غیرقانونی وسیع و ویران‌کننده که ممکن بود یکی از سناریوها باشد، اما رخ نداد، نشان‌دهنده همین دیپلماسی فعال است.»

سارا سبزی، زهرا جعفرزاده| در ساعت پنج صبح شنبه، پنجم مهرماه ۱۴۰۳، ناهید وقتی از خواب پریده بود که صدای نفیر گلوله‌ها سکوت شب تهران را شکسته بود. صدا، او و خیلی دیگر از ساکنان تهران را برد به سال‌های جنگ ایران و عراق. به شب‌های موشک‌باران تهران، وقتی که آدم‌ها با بلندشدن صدای آژیر قرمز، دست هم را می‌گرفتند و در تاریکی شب به پناهگاه‌ها و زیرزمین‌ها پناه می‌بردند. آن ترس هشت‌ساله، پس از سال‌ها، از ساعت ۲ بامداد شنبه تا صبح زود، دوباره مهمان ذهن تهرانی‌ها و چند شهر دیگر شد. 

«خاطره جنگ در ذهن من بسیار زنده است، چون خانواده‌ام به‌طور مستقیم با این موضوع درگیر بودند؛ مثل هزاران خانواده دیگری که در جنگ ایران و عراق عزیزی را از دست داده بودند، عموی من هم پیش از آنکه به دنیا بیایم شهید شده بود و پدرم همه هشت‌سال جنگ را در جبهه بود. من و برادرم در دوره جنگ به دنیا آمدیم و پدرم گاهی به مرخصی می‌آمد. به همین دلیل وقتی اسم جنگ می‌آید، ناخودآگاه آن روزها برایم زنده می‌شود؛ یعنی دیگر تفاوتی نمی‌کند که بگویم شکل جنگ‌ها تغییر کرده است. اسم جنگ برای من خاطره‌های بچگی‌ام را زنده می‌کند.» 

ناهید اینها را با گریه تعریف می‌کند و می‌گوید، جمعه‌شب هم با صدای شلیک ممتد از خواب پرید و بعد متوجه شد این صدا از شلیک پدافند در مرکز تهران بوده: «خانه من هم دقیقاً در مرکز تهران است. از خواب پریدم و برای چند ثانیه فضا، زمان و مکان را گم کردم. تبدیل شدم به دختربچه چهارساله‌ای که اولین خاطره‌ای که برایش شکل گرفته بود، بمباران سال ۶۶ تهران بود. آن ترس و بی‌پناهی دوباره برایم زنده شد.

اولین خاطره در ذهن من، صدای وضعیت قرمز و موشک‌باران تهران است؛ پدرم جبهه بود، برادرم یک‌سال‌ونیمه بود، مادرم در آشپزخانه داشت آشپزی می‌کرد و شاید چند دقیقه قبل از اذان شب بود که وضعیت قرمز شد. مادرم همیشه می‌گفت در وضعیت قرمز باید به‌سمت زیرزمین فرار کنم. من نمی‌توانستم فرار کنم چون می‌ترسیدم برادرم را تنها بگذارم. مادرم رسید، برادرم را بغل کرد و گفت، ناهید بدو. وقتی می‌رفتیم در پناهگاه، همه مدت به این فکر می‌کردم که حتماً همه را در جبهه کشته‌اند که هواپیماهای صدام به تهران رسیده است و پدرم هم احتمالاً مثل عمویم شهید شده و باید عکسش را قاب کنیم و به دیوار بزنیم. آن زمان یک مسجدجامع سر کوچه ما بود و حجله‌هایی را با عکسه‌ای شهدا آنجا نصب می‌کردند. من فردای هر موشک‌باران می‌رفتم و دنبال عکس پدرم می‌گشتم. وقتی می‌دیدم عکس پدرم نیست خیالم راحت می‌شد و برمی‌گشتم.»

ناهید وقتی صداهای ممتد را در جمعه‌شب شنید، همه آن روزها برایش زنده شد: «واقعاً فکر کردم دارم خواب می‌بینم. چون کابوس‌هایم هنوز مربوط به زمان جنگ است. با گریه و نفس‌تنگی، همسرم را از خواب بیدار کردم چون ترسم را از جنگ می‌داند. گفت، احتمالاً اسرائیل حمله کرده. امیدوارم این آخرین تجربه نه‌فقط من، که نسل جدید و بچه‌های چهار، پنج ساله این‌روزها باشد. استرس جنگ واقعاً چیز بدی است و می‌تواند زندگی آدم‌ها را نابود کند. امیدوارم از این فصل بگذریم. وقتی جنگی در هر جای جهان شروع می‌شود، با هیچ قطعنامه و دست‌دادن دیپلماتی تمام نمی‌شود. جنگ در ذهن آدم‌ها تا وقتی زنده‌اند ادامه پیدا می‌کند.»

شب‌بیداری در سایه جنگ
 تجربه مریم، امیر، فائزه و فریده هم مشابه ناهید است؛ آنها تا زمانی که آفتاب میان آسمان تهران جا نگرفت، نخوابیدند. مریم مجبور شد به‌دلیل حمله عصبی، به اورژانس زنگ بزند، امیر نگران خانواده‌اش در تهران بود، فائزه به بمباران‌های تهران در جنگ هشت‌ساله برگشته و مدام گریه می‌کرد و فریده، دست بچه‌هایش را گرفته بود و  به راه‌پله خانه‌اش رفته بود. این خلاصه حسی است که آنها زیر سایه جنگ تجربه و برای «هم‌میهن» بازگو کردند. 

تجربه مهاجران ایرانی در شهرهای دیگر هم مشابه بود؛ آنها مدام در شبکه اجتماعی ایکس می‌نوشتند که در دوری، چاره‌ای جز نگرانی و گریه ندارند. مثل غزاله که نوشت: «از اینکه ایران و کنار عزیزانم نیستم، خجالت می‌کشم.» مهران هم حس مشابهی داشت: «شما به ما می‌گویید مهاجرت کرده‌ایم و راحت شده‌ایم، اما این اسمش راحت‌شدن نیست.»

حمایت از گفتمان صلح
محمدمهدی مجاهدی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران است و معتقد است که برای ایجاد گفتمان صلح در جامعه، باید از دیپلماسی فعال کشور حمایت کرد؛ همان دیپلماسی‌ای که باعث شد اتفاقات از آنچه رخ داده، وخیم‌تر نشود: «اگر دیپلماسی ما فعال نبود، قطعاً الان ما درگیر جنگ شده‌ بودیم. آن اقدام غیرقانونی وسیع و ویران‌کننده که ممکن بود یکی از سناریوها باشد، اما رخ نداد، نشان‌دهنده همین دیپلماسی فعال است.»

این تحلیلگر مسائل سیاسی درباره اظهارنظرهای دوگانه‌ای که در جامعه به‌خصوص در شبکه‌های اجتماعی شکل گرفته و از یک طرف در حمایت از جنگ است و از طرف دیگر، خودداری از ورود به جنگ، می‌گوید که به حکم ایرانی‌بودن همه باید نگران حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی و مرزی باشند و این موضوع باید بین تمام نیروهای متکثر اجتماعی مشترک باشد و به هر قیمتی که شده، باید تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی حفظ شود.

او در ادامه این مسئله را مطرح می‌کند که نیروهای موجود موثر در بیرون و داخل کشور، چه نیروهایی هستند و برای حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی در چه نقطه‌ای ایستاده‌اند و چه کاری می‌توانند انجام دهند. او این نیروها را به چهار دسته تقسیم می‌کند؛ یک دسته از این نیروها افرادی هستند که نه می‌توانند، نه اراده‌ای برای حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران دارند. دسته دوم کسانی هستند که اگر اراده داشته باشند، می‌توانند در این زمینه اقدام کنند؛ ازجمله قدرت‌های فرامنطقه‌ای مثل آمریکا. آنها می‌توانند اما نمی‌خواهند.

دسته دیگر، ممکن است اراده‌ای داشته باشند، اما نتوانند کاری انجام دهند. یعنی به منافع آنها نزدیک‌تر است که از امنیت ایران حفاظت کنند اما توانش را ندارند، بنابراین در رقابت با کشورها و قدرت‌های فرامنطقه‌ای مثل آمریکا سعی می‌کنند خودشان را دور نگه دارند. کشوری مانند چین در این وضعیت قرار دارد. دسته آخر، نیروهایی هستند که هم می‌توانند و هم می‌خواهند یکپارچگی ملی و تمامیت ارضی و ملی ایران، حفظ شود، آن هم همین حکومتی است که در ایران وجود دارد. اما تحقق آن شرط دارد.

اگر حکومت به تنهایی، در شکاف با جامعه نتواند مسائلش را حل کند و روی شکاف پل بزند، در حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی، ناتوان خواهد بود و چه‌بسا هزینه‌هایش بسیار بالا برود. شرطش این است که حکومت تن به خواسته‌های مردم بدهد؛ خواسته‌هایی که مطابق با قانون اساسی مشروع است: «تکثر باید در کشور به‌رسمیت شناخته شود، درحالی‌که در این زمینه نقص‌هایی وجود دارد، در کنار آن توزیع عادلانه منابع باید رعایت شود و  اگر شاخصه‌های عدالت و آزادی در نظر گرفته شود، دیگر دلیلی ندارد مثلاً وقتی در تمام نظرسنجی‌ها مشخص می‌شود بخشی از مردم مخالف فیلترینگ هستند، فیلترینگ برداشته نشود.»

به اعتقاد این تحلیلگر مسائل سیاسی، همگرایی آن مسئله‌ای است که در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر و مشارکت نکردن حدود ۶۰ درصد از واجدان شرایط، جای خالی‌اش احساس شد: «نام این همگرایی را، برنامه سیاسی ـ اجتماعی وفاق گذاشتند، مهم نیست نامش چیست، آنچه مهم است این‌که مردم احساس کنند با مشارکت سیاسی ازجمله با بیان نقدشان که عالی‌ترین شکل مشارکت سیاسی است، همچنین نظارت‌گری از طریق فعالیت در احزاب، انجمن‌ها و نهادهای مدنی، می‌توانند تاثیر معناداری در سرنوشت خود و فرزندان‌شان داشته باشند.»

شدت گرفتن بی‌حسی جامعه
امیرحسین جلالی، روانپزشک اجتماعی است و می‌گوید که یک اتفاق اجتماعی، مانند خوردن یک غذای آلوده یا مسمومیت با آب آلوده نیست که بلافاصله نتایج آن را به‌صورت مراجعه به مراکز اورژانس‌ و بیمارستان‌ها دید و آن را به مشکل پیش‌آمده پیوند زد. با این همه به‌طورکلی در ۱۰ سال گذشته شاهد افزایش میزان مراجعه برای دریافت خدمات درمانی مرتبط با روان، افزایش شکایت‌ها از مشکلات روان، همچنین افزایش نیاز به خدمات درمانی اعم از دارویی و غیردارویی و کاهش آشکار وضعیت سلامت روان مردم هستیم.

این روانپزشک اجتماعی با نگاهی به واکنش‌های اجتماعی نسبت به مسائل و اتفاقات اخیر معتقد است که ایجاد بی‌حسی و کرختی در میان افراد، موضوع مهمی است که باید به آن توجه کرد؛ اتفاقی که طی چندسال گذشته شدت گرفته است: «در وضعیتی که فشار بیش از حد می‌شود، افراد تلاش می‌کنند در وضعیت دور از شرایط قرار بگیرند، درست است که بخش بزرگی از کارکردشان از دست می‌رود اما منجر به بقای‌شان می‌شود. واکنشی که روز گذشته پس از حملات اسرائیل به کشور، دیده شد، واکنشی است که به این موضوع برمی‌گردد.

در وضعیت بحران، جامعه خودش را برای یک فاجعه بزرگ‌تر آماده می‌کند، البته این مسئله از نظر روانشناختی هم قابل تحلیل است، یعنی ما همیشه پیشگویی بسیار منفی نسبت به یک مسئله پیدا می‌کنیم، برای اینکه بتوانیم هرآنچه با هر شدتی که رخ می‌دهد را تحمل کنیم.» به گفته او، اما بی‌حسی‌آی که در بخشی از مردم ایجاد شده، قابل تأمل است: «این بی‌حسی به دلیل حجم زیاد اخباری است که پخش می‌شود و خودمان هم در انتشار آنها نقش داریم، درحالی‌که تنها یکی از این خبرها می‌تواند خبر بد برای یک‌ماه ما باشد. افراد به‌صورت مکرر، واکنش‌پذیری خود و حساسیت‌شان را از دست داده‌اند و خیلی ساده از کشتار یا یک حمله بزرگ خبر می‌دهند و آن را به اشتراک می‌گذارند، یا حتی برایش تحلیل می‌نویسند، هرچند این تحلیل از جنس تفکر نیست و بیشتر دلالت بر بی‌حسی ما نسبت به واقعیتی دارد که آن را تجربه می‌کنیم.» 

راه‌اندازی جنبش صلح‌خواهی
این روانپزشک معتقد است که باید در کشور، به تجمع‌ها و تراکم تنش‌ها و عوامل آسیب‌زننده توجه کرد؛ مسائلی که البته مربوط به امروز و دیروز نیست: «حداقل در یک‌دهه گذشته، شاهد تحریم‌ها و به‌هم‌ریختن ثبات بازار اقتصادی، از بین رفتن ارزش پول ملی تنها در چند سال، دشوار شدن زندگی و... بوده‌ایم. همه اینها پیامدهای بسیار عمیقی دارد، وقتی جمعیت متوسط جامعه برای نان شب‌اش می‌جنگد، باید بیم این را داشته باشد که در همین حاشیه شهری امسال توانسته خانه کوچکی را با هزینه بالا اجاره کند و به‌طورکلی فقیر می‌شود و تنها به بقا فکر می‌کند؛ فارغ از اینکه آن شخص، روزنامه‌نگار، یک آدم دانشگاهی یا فرهنگی، وکیل یا کنشگر اجتماعی باشد، دیگر نه وقت و نه حوصله این را دارد که ذهنیت آینده‌نگر و نقادانه‌ای داشته باشد.»

او می‌گوید که در چنین شرایطی، فرد با انزوا روبه‌رو می‌شود یا با خشم در فضای اجتماعی و فکری حاضر می‌شود. در همین شرایط گاهی وضعیت ایجادشده انکار می‌شود: «اخیراً دیدم یک‌نفر به شوخ‌طبعی ایرانیان اشاره کرده و گفته بود که شوخی با واقعیت جنگ، نشانه‌ای از شادمانی و سرزندگی است، درحالی‌که اصلاً اینطور نیست و این مسئله نشان می‌دهد که ما در وضعیت هولناک و ترسناکی قرار داریم. مسئله جامعه امروز و فردا نیست، جامعه باید برای آینده‌ و دهه‌های خود برنامه‌ریزی داشته باشد، جامعه‌ای که ابن‌الوقت باشد و هر روز به این فکر کند که اگر حمله شد، چطور باید پاسخ داد و اگر اجناس گران شد چه باید کرد، دیگر نمی‌تواند روحیه آینده‌خواهی و برنامه‌ریزی، خلاقیت و سازندگی داشته باشد.

یک جامعه را فکر و ایده‌ای که او را به برنامه‌ریزی و بهبود‌خواهی سوق دهد، می‌سازد. در وضعیت فعلی، نه بهبودخواهی در سیاست مدنظر است و نه در امر شخصی و سلامت و رشد شخصی.» به گفته جلالی، کسانی که بعد از سال‌ها به ایران سفر می‌کنند، می‌گویند که مردم کمتر به سلامت دندان‌شان و سلامت جسم‌شان توجه می‌کنند، مردم کمتر به پزشک می‌روند، کمتر معاینه‌های درمانی انجام می‌دهند و.... آنها حتی دیگر تخریب‌های ناشی از تصادفات خودرویی را تعمیر نمی‌کنند، شاید اینها به نظر مسائل کوچکی در مقیاس فردی باشد، اما در مقیاس اجتماعی، پیام‌های بسیار جدی و تعیین‌کننده‌ای دارد.

او می‌گوید: «این کشور برای اینکه آمادگی دفاعی بهتری داشته باشد، به‌جای اینکه صنایع دفاعی‌اش برای جنگ در حالت آماده‌باش باشد، باید بتواند به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کند تا ارز وارد کشور شود، با کشورهای دیگر رقابت کند و با دیگران مذاکره کند تا آمادگی دفاعی بهینه‌ای پیدا کند. اما اگر قرار باشد به‌طور مداوم از اندوخته‌ها استفاده کرد، همه‌چیز در آتش جنگ می‌سوزد. افراد در جنگ نمی‌توانند خلاق یا تولیدکننده باشند.» 

ایجاد صلح و تبدیل فضای تهدید به فرصت، موضوع دیگری است که از سوی این روانپزشک اهمیت پیدا می‌کند: «به‌نظر من یکی از ابعاد مهم مسئله وفاق که من به آن توافق‌سازی می‌گویم این نیست که دو گروه سیاسی کلان با هم درگیر نشوند، ما در موضوعاتی مانند ثبات، صلح، حجاب، جنسیت و... نیازمند تعاریف جدید هستیم تا ما را از وضعیت دوگانگی و دوقطبی‌بودن خارج کند.

نه قرار است افراد محافظه‌کارتر شوند، نه قرار است حقوق دیگرانی که در جامعه افکار متفاوت دارند، نادیده گرفته شود. بخشی از جنگی که در بیرون از ایران رخ می‌دهد، از درون خودمان است که نشأت‌گرفته از دوقطبی‌بودن جامعه است. قرار نیست اگر تصمیم به مذاکره شد، به این معنی باشد که می‌خواهیم کشور را بفروشیم یا وقتی بخواهیم در جایی بجنگیم، به این معنی است که جنگ‌طلبیم.

ما به یک حد وسط نیاز داریم. هیچ‌یک از این گفتارها، نتوانسته در عمل اجتماعی، آن نقش سازنده را بازی کند.» او معتقد است که در شرایط فعلی، نمی‌توان به‌صورت فردی فکر کرد، باید رسانه‌ها و کنشگران، جنبش صلح‌خواهی راه ‌بیاندازند و سیاست‌مداران پیام مسالمت‌آمیز آشتی را از مردم بگیرند. در این وضعیت است که می‌توان از خود مراقبت کرد. 
 


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط