جمعه 25 آبان 1403 - 00:46

کد خبر 699714

پنج‌شنبه 24 آبان 1403 - 18:17:00


مرگ‌هایی در انتهای آستانه تحمل؛ 12 فاجعه قتل در 8 روز


اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

مسوولان سلامت روان کشور بیش از آنچه هست به وضعیت سلامت روان توجه کنند

در فاصله بامداد 16 آبان تا ظهر 22 آبان 12 قتل در کشور اتفاق افتاد که 14 مقتول به جا گذاشت. به قتل رسیدن زنی با ضربه کلنگ توسط همسرش در شهر مشهد به دلیل قطع 10 روزه روابط عاطفی این زوج، آغاز اخبار این بازه زمانی بود و سپس خبرهای بعدی از راه رسید؛ قتل یک پسر 24 ساله با ضربه چاقو در یزد در جریان یک درگیری خیابانی به دلیل شیوه رانندگی در حالی که مرتکب قتل، یک زن بود، قتل با ضربه چاقو در خرمشهر در جریان نزاع جمعی، قتل در کاشمر در جریان یک نزاع جمعی، قتل یک مرد بی‌خانمان با ضربات چاقو توسط دو مرد نقاب‌دار در شهر تهران، قتل خانم خبرنگار خبرگزاری ایرنا توسط همسرش در تهران با ضربات چاقو و دمبل به دلیل مشکلات خانوادگی، قتل یک مرد میانسال با ضربات چاقو در نزاع شبانه در تهران به دلیل ترس از حمله مقتول، قتل پزشک متخصص قلب با سلاح گرم در شهر یاسوج توسط برادر بیمار بستری شده در بیمارستان این شهر که سه سال قبل فوت کرده بود، قتل در استان البرز با سلاح گرم و خودکشی فرد مرتکب قتل با همین اسلحه، قتل یک مرد با چاقو در خانه خودش در شهر تهران و در حضور خانواده‌اش، قتل یک مادر و فرزند با سلاح گرم توسط پدر خانواده در شهر تهران و خودکشی پدر خانواده با همین اسلحه به عنوان خودکشی جمعی. خودکشی خانوادگی در یکی از خیابان‌های محدوده ولنجک تهران، پایان اخبار این بازه زمانی بود اما این اخبار، آخرین‌ها نیست. هر کدام از این خبرها، غم و اندوه فراوانی به همراه آورد، چون هر کدام از این 14 نفر، انسان‌های عزیز و تاثیرگذاری برای خانواده و جامعه پیرامونی خود بودند و حالا دیگر در این دنیا نیستند. شاید تلخ‌ترین حکایت به دلیل تفصیل و جزییات بیشترش، خودکشی خانوادگی در خیابان ولنجک بود که دختر 18 ساله بازمانده از این فاجعه، دیروز برای مقامات قضایی توضیح داد که پدرش با وجود اشتغال به وکالت، به دلیل بدهی مالی هنگفت و ورشکستگی، به اوج افسردگی رسیده بوده و پس از طرح پیشنهاد خودکشی با همسرش، با استقبال مادر خانواده مواجه می‌شود و مادر و پدر، برای پایان دادن به زندگی پسر 7 ساله‌شان هم به یک تصمیم مشترک می‌رسند و در نهایت، پدر خانواده پس از شلیک به همسر و فرزند، با پلیس 110 تماس می‌گیرد و از آنچه انجام داده، خبر می‌دهد که در نهایت ماموران پلیس، زمانی به خانه قربانیان می‌رسند که پدر، به خودش هم شلیک کرده بوده. اینکه مرتکبان تا چه حد مقصرند، بر عهده مراجع قضایی است، اما روانشناسان می‌گویند این فجایع، چه کم و چه زیاد، چه با سلاح گرم و چه با سلاح سرد، چه در تهران و چه یزد و چه خرمشهر، چه قربانی زن باشد و چه مرد و چه کودک، بازتاب بی‌توجهی به مختل شدن سلامت روان مردم است. فرید براتی‌سده؛ روانشناس در گفت‌وگو با «اعتماد» در تحلیل این فجایع تلخ در همین بازه زمانی کوتاه، ضمن ابراز تاسف بابت از دست رفتن این جان‌های عزیز، می‌گوید که هشدار بابت چنین فجایعی از مدت‌ها قبل در پیش‌بینی‌ها روانشناختی کارشناسان مطرح شده بود ولی نه تنها به این هشدارها توجهی نشد، دولت‌ها برای افزایش تاب‌آوری و ارتقای آستانه تحمل مردم و رفع چالش‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی که موثرترین و مستقیم‌ترین تاثیر را در برهم خوردگی روانی شهروندان دارد، هیچ قدمی برنداشتند. نکته مهمی که از سوی این روانشناس مورد تاکید قرار می‌گیرد، با جایگاه اجتماعی دو نفر از مرتکبان قتل مرتبط است؛ همسر مرحومه منصوره قدیری‌جاوید (خبرنگار خبرگزاری ایرنا) و مردی که ظهر سه‌شنبه، همسر و فرزند 7 ساله‌اش را به قتل رساند و با شلیک گلوله به زندگی خودش هم خاتمه داد، وکیل دادگستری بودند؛ وکلایی بیکار و ورشکسته و دچار مشکلات مالی . براتی‌سده در مورد این دو فاجعه به «فروشکست روانی» اشاره می‌کند و می‌گوید که تبعات فروشکست روانی برای گروه‌های مرجع به مراتب سنگین‌تر و سهمگین‌تر است، چون نه فقط در ذهن خودشان، پیش روی انظار عمومی هم دچار فروشکست می‌شوند و باز هم تاکید می‌کند «مسوولان باید بیشتر به وضعیت سلامت روان مردم توجه کنند تا وضع از اینکه هست، بدتر نشود.»

از چهارشنبه قبل (16 آبان) تا عصر سه‌شنبه (22 آبان) 14 زن و مرد و کودک طی نزاع و درگیری در کشور به قتل رسیدند. چهار مورد از این فجایع، قتل خانوادگی بوده که در مورد اول، مردی همسرش را با ضربه کلنگ به قتل رسانده، مورد دوم، خانم خبرنگار خبرگزاری ایرنا توسط همسرش و با ضربات چاقو و دمبل ورزشی کشته شده، در مورد سوم، همسر صیغه‌ای یک زن در منزل شخصی خودش و در زمان حضور اعضای خانواده، با ضربه چاقو کشته شده و مورد آخر هم، ظهر روز سه‌شنبه اتفاق افتاد و یک مادر و فرزند با شلیک گلوله توسط پدر خانواده، جان خود را از دست دادند و پدر هم در نهایت خودکشی کرد. یکی از مقتولان، پزشک بیمارستان یاسوج بوده که به دست برادر یکی از بیمارانش کشته شده، 5 نفر از مقتولان در جریان نزاع خیابانی و با ضربات چاقو کشته شده‌اند، در سه مورد، مرتکبان از سلاح گرم استفاده کرده‌اند و 3 نفر از مقتولان با سلاح گرم کشته شده‌اند، دو نفر از مرتکبان قتل هم، با همان اسلحه‌ای که قربانیان خود را به قتل رسانده بودند خودکشی کرده‌اند. شما به عنوان یک روانشناس چه تحلیلی بر این حوادث تلخ دارید؟

این اتفاقات تلخ، چند نکته پررنگ دارد؛ نکته اول این است که این فجایع تلخ نشان می‌دهد متاسفانه پیش‌بینی‌ها درباره تاثیرات برهم خوردن سلامت روانی و استرس‌های اجتماعی در جامعه ایران، محقق شده است. متولیان امور سلامت روانی البته باید به این پیش بینی‌ها و عواقب آن توجه می‌کردند و وضعیت سلامت روان جامعه را مورد توجهات اساسی‌تر قرار می‌دادند. بدبختانه هیچ بعید نیست که این عواقب حتی اگر تشدید نشود، ولی ادامه پیدا کند. امروز روانشناسان درباره پدیده‌‌ای موسوم به «اضطراب آینده» صحبت می‌کنند. اضطراب البته مربوط به شرایط آینده و پیش‌بین است ولی پدیده اضطراب آینده، به معنای عدم اطمینان و ابهام در شرایط اجتماع است. وقتی پدیده اضطراب آینده بر جامعه‌ای حاکم می‌شود، افراد این جامعه قادر به برنامه‌ریزی و پیش بینی فردا و روز بعد نیستند. غالب شدن پدیده اضطراب آینده در یک جامعه، توان تصمیم‌گیری صحیح را از افراد سلب می‌کند و اولین تبعات این ناتوانی، در خانواده‌ها خود را نشان خواهد داد. نکته دوم این است که اتفاقات تلخ اخیر، ارتباط مستقیم با سطح تاب‌آوری و تحمل دارد. کاهش سطح تاب‌آوری و تحمل، گاهی افراد را به این سمت سوق می‌دهد که وقتی مرتکب خلافی از نوع جنایت می‌شوند، برای رهایی از فشار سنگین گناه، خود‌کشی کنند چون به انتهای آستانه تحمل رسیده‌اند و در واقع، چون می‌دانند که با ارتکاب قتل، زندگی خود و خانواده شان از هم می‌پاشد، برای خلاصی از احساس شرمندگی و شرمساری، خودشان را هم می‌کشند که آنچه مرتکب شده‌اند برای خودشان تبعاتی ایجاد نکند. نکته سوم در اتفاقات تلخ هفته اخیر، نحوه ارتکاب قتل و نوع ابزار قتاله است به این معنا که تاب آوری و سطح تحمل مرتکبان پیش از ارتکاب قتل به حدی کاهش یافته بوده که از ابزار قتاله سلاح گرم استفاده کرده‌اند که می‌دانستند مرگ به دنبال دارد.

سوال دیگر، درباره انگیزه مرتکبان قتل در دو مورد از فجایع هفته اخیر است با پررنگ کردن این نکته که 3 نفر از مقتولان زن بودند، یک نفر کودک و یک نفر پزشک بوده منتهی دلایلی که دو نفر از مرتکبان قتل بیان کرده‌اند، دلایلی نیست که قتل را توجیه کند اگرچه که قتل ممکن است بر اثر جنون آنی اتفاق بیفتد ولی همسر خبرنگار ایرنا مدعی شده که بعد از 15 سال‌های زندگی زناشویی و صرفا به دلیل مشکلات خانوادگی، قصد قبلی برای قتل این بانو داشته یا برادر بیمار متوفی در یاسوج که پزشک متخصص بیمارستان این شهر را به قتل رسانده، مدعی شده که چون مقتول در زمان مراجعه بیمار به بیمارستان، دیر به بالین برادرش امده و بیمار به دلیل همین تاخیر فوت کرده، او هم قصد بر انتقام داشته. مشکلات خانوادگی یا دیر رسیدن پزشک به بالین بیمار، دلایل قابل پذیرشی نیست که به ما اجازه بدهد در تلافی و انتقام، جان یک انسان دیگر را بگیریم. شما این موارد را چگونه تحلیل می‌کنید؟

در این مورد هم چند نکته باید مدنظر قرار بگیرد. نکته اول، جنسیت سه نفر از مقتولان است. زن بودن سه نفر از مقتولان نشان می‌دهد که متاسفانه هنوز در جامعه ما احساس مالکیت نسبت به زنان وجود دارد و هنوز برخی همسران این احساس را دارند که همان‌طوری که مالک ماشین و سایر وسایل‌شان هستند و مثلا می‌توانند به این ماشین یا وسیله، ضربه‌ای بزنند یا آن را بشکنند و به زمین پرت کنند، با زنان‌شان هم می‌توانند چنین رفتاری داشته باشند و می‌توانند زن شان را کتک بزنند یا بکشند چون خود را مالک او می‌دانند. این تفکر و طرز نگاه، ناشی از آن باورهای فرهنگی نهادینه شده‌ای است که باید پیش از اینها اصلاح می‌شد و متولیان امور بانوان باید برای اصلاح این باور، فرهنگسازی می‌کردند که متاسفانه این کار انجام نشده است. نکته دوم و البته مهم‌تر در حوادث هفته اخیر این است که باید توجه کنیم که یکی از تاثیرات استرس‌ها و فشارهای روانی، افزایش سطح تکانش وری افراد است. «تکانش وری» به معنای انگیزه و تمایل به رفتار و اقدامی ناگهانی بدون فکر و آینده‌نگری درباره عواقب آن و ارتکاب به این رفتار و اقدام است. وقتی سطح تکانش وری در افراد افزایش یابد، با این انگیزه و تمایل آنی، اقدام را به عمل تبدیل کرده یا در رفتارشان بروز می‌دهند و بعد از انجام اقدام یا رفتار، متوجه می‌شوند که چه کرده‌اند و مرتکب چه خشونتی شده‌اند و حتی ممکن است از این اقدام و رفتار، احساس پشیمانی هم داشته باشند. شاید یکی از دلایلی که بعضی افراد بعد از عمل یا رفتارخشونت بار یا نابهنجار، خودشان را می‌کشند، رهایی از این پشیمانی و خودملامت‌گری و قرار نگرفتن در معرض ملامت و سرزنش دیگران است. واکنش‌ها و رفتارهای تکانشی از جنس معترض شدن به پزشکی که چند ساعت دیر به بالین بیمار آمده درحالی که پزشک در همان لحظه مشغول مداوای بیمار دیگری بوده، ناشی از سطح بالای استرس در لحظه تصمیم و بلد نبودن مدیریت استرس به دلیل آموزش داده نشدن مدیریت استرس و توقف تفکر منطقی و عقلانی در لحظه تصمیم است که البته همگی از انباشت فشارهای روانی و استرس ناشی می‌شود. همان‌طور که گفتم، وقوع پدیده اضطراب آینده به دلیل شرایط استرس‌زا و شرایط ابهام و غیرقابل پیش بینی بودن فردا و ابهام در اینکه فردا چه خواهد شد و چه خواهیم کرد، باعث افزایش استرس در افراد می‌شود و متاسفانه افزایش استرس معمولا به صورت تجمعی است در حالی که افراد، مفری هم برای تخلیه استرس ندارند یا از سایر مفرهای گریز استفاده نمی‌کنند چون این مفرها را کارآمد نمی‌دانند. در چنین شرایطی، به شکل رفتارهای تکانه‌ای به‌طور ناگهانی مرتکب خشونت‌های آنی می‌شوند که این خشونت‌های آنی ممکن است به دیگرکشی و خودزنی و خودکشی هم منجر شود .

دو مورد از قتل‌های هفته اخیر توسط دو وکیل اتفاق افتاد. یکی از مرتکبان، بعد از کشتن همسر و فرزندش خودش را هم کشت ولی دیگری هنوز زنده است. هر دو نفر دچار مشکلات مالی شدید ناشی از بیکاری طولانی مدت و ورشکستگی بوده‌اند. وکلا، گروه مرجع جامعه و الگوی مردم هستند. وقتی یک عضو گروه‌های مرجع مرتکب جرم و جنایت می‌شود، آیا این جرم باید به مرجع بودنش منتسب شود یا چنین انتسابی اشتباه است؟

در نظریه‌های جامعه‌شناختی پرخاشگری و روانشناسی اجتماعی پرخاشگری، نمی‌توانیم بگوییم که افراد به دلیل مرجع بودن‌شان پرخاش می‌کنند اما باتوجه به شرایط جامعه ما، اجازه بدهید تا حدی از نظریه‌های کتابی فاصله بگیریم و در تحلیل اتفاقات تلخ هفته اخیر بگوییم که چون روان جامعه خسته است و چون روان جامعه، در هم فشرده است و چون روان جامعه، وضعیت عادی ندارد. باید بپذیریم که انتظار مردم از گروه‌های مرجع مثل وکلای دادگستری این است که چون این افراد، تحصیلکرده و وکیل هستند، شرایط اجتماعی بهتری داشته باشند ولی در واقعیت این‌طور نبوده چنان‌که وکلای مرتکب در حوادث اخیر، بیکار بوده‌اند درحالی که فشار و انتظار اجتماعی از این افراد، متفاوت با شرایط واقعی شان بوده. نتیجه تفاوت این انتظار اجتماعی با واقعیت موجود این است که این افراد، دچار فروپاشی می‌شوند چون از منظر روانشناسی، هر انسانی، یک نقطه شکست دارد و انسانی که دچار فروشکستن و فروپاشی می‌شود، اقدامات و رفتارهایی خلاف انتظار جامعه انجام می‌دهد و حتی ممکن است مرتکب رفتارهای پرخاشگرانه و جنون‌آمیز شود. تفاوت گروه‌های مرجع با سایر طبقات جامعه را از این منظر می‌توان مورد توجه قرار داد که فروشکستن افراد گروه‌های مرجع بر اثر شرایط اجتماعی و اقتصادی، اتفاقا به دلیل مرجعیت‌شان، نسبت به سایر طبقات جامعه قابل توجیه‌تر است چون انتظار جامعه از گروه‌های مرجع این است که برخلاف سایر طبقات جامعه، وضعیت مالی بهتری داشته باشند ولی وقتی یک نفر از گروه ورزشکاران و هنرمندان و پزشکان و متخصصان و وکلا هم بیکار است و درآمد ندارد در حالی که طبق روال معمول و طبق انتظار جامعه، باید هم شغل و هم درآمد می‌داشته، فرو می‌شکند و دچار فرسایش و فرسودگی روانی می‌شود و در چنین شرایطی ممکن است از باقی طبقات جامعه، الگوبرداری کند و مرتکب رفتارهای پرخاشگرانه و جنون‌آمیز شود.

آیا با شرایط فعلی جامعه ایران، خطر شکسته شدن قبح این اتفاقات تلخ وجود دارد؟

تا امروز خوشبختانه در جامعه ما مرزهای روانشناختی و مرزهای اجتماعی رعایت شده اما این خطر هم وجود دارد. همان‌طور که فشار روانی، دانشجوی دانشگاه علوم تحقیقات را به یک رفتار بسیار مرزشکنانه واداشت که باید تبعات این رفتار، هم از نظر مسائل اخلاقی و هم از نظر رعایت حریم زنان، درنظر گرفته شود. در بحث تشدید خشونت هم متاسفانه ممکن است شاهد این مرزشکنی‌ها باشیم و به همین دلیل تاکید می‌کنم که مسوولان سلامت روان کشور باید بیش از آنچه هست به وضعیت سلامت روان توجه کنند و همان‌طور که موج خودکشی رزیدنت‌های معترض، با اقدماتی مدیریت شد، برای کنترل رفتارهای خشونت‌آمیز هم باید مدیریتی صورت بگیرد و برای کنترل این شرایط باید مسوولان سلامت روان دیدگاه‌های‌شان را مطرح کنند و پیشنهادشان را به مقامات و مسوولان بدهند و امیدوارم این دیدگاه‌ها و پیشنهادها مورد توجه قرار بگیرد تا حداقل، از الگوسازی این رفتارها جلوگیری شده و وضع، بدتر از آنچه هست نشود.

دو نفر از افرادی که در این هفته مرتکب قتل شدند، خودکشی کردند. اولین مورد، فردی بود که صبح سه‌شنبه بعد از ارتکاب به قتل، با همان اسلحه خودکشی کرد و دومین مورد هم، وکیل خیابان ولنجک بود که بعد از کشتن همسر و فرزندش، خودش را کشت. خودکشی، آخرین مرحله افسردگی در زمانی است که فرد به دلیل شدت افسردگی، از زنده بودنش دست می‌کشد. آیا می‌توان گفت افرادی که در 7 روز اخیر مرتکب قتل شدند، در مرحله حاد و شدید بیماری‌های روانی قرار داشتند؟

البته تایید یا رد سلامت روان این افراد نیازمند بررسی‌های بیشتر است.

طبق اخبار رسمی، پزشکی قانونی، سلامت روان همسر خبرنگار ایرنا را تایید کرده اما فرزند بازمانده از فاجعه خیابان ولنجک گفته که پدرش مدت‌های طولانی از افسردگی رنج می‌برده. در واقع سوال باید این‌طور مطرح شود که آیا این افراد بر اثر جنون انی مرتکب قتل شدند یا اقدام شان ناشی از بیماری روانی بوده است؟

شاید حتی در جواب این سوال هم نتوان به ‌طور دقیق ابتلای بیماری روانی شدید یا جنون آنی این افراد را تایید یا رد کرد. اگر ارتکاب به قتل تحت تاثیر مصرف مواد مخدر یا محرک انجام شده بود می‌توانستیم فرضی درباره جنون آنی مطرح کنیم ولی در مورد قتل‌های 7 روز اخیر، به نظر می‌رسد که نقش استرس‌های شدید در ارتکاب به قتل پررنگ‌تر بوده به این نحو که استرس‌های شدید، سلامت روانی مرتکبان را منکوب کرده و استرس‌ها، باعث شده مرز رفتارهای طبیعی را رد کنند و مرتکب قتل شوند. به نظر می‌رسد دلیل خودکشی دو نفر از مرتکبان قتل هم، ناشی از فشارهای روانی بوده و به این دلیل که هیچ‌گونه امیدی برای خودشان نداشتند، دچار این احساس شده بودند که بعد از ارتکاب به قتل و نابود کردن زندگی یک انسان دیگر، اصلا زنده نباشند تا مورد شماتت هم قرار نگیرند. بنابراین، در مورد قتل‌هایی که در 7 روز اخیر اتفاق افتاد، من با نظریه ارتکاب به دلیل بیماری‌های روانی شدید کاملا مخالفت می‌کنم و می‌گویم این قتل‌ها به دلیل بیماری روانی نبوده بلکه این مرتکبان، زندگی عادی داشتند اما بر اثر استرس‌های شدید اجتماعی و روانی، به بن‌بست نهایی رسیده بودند و در انتهای آن بن‌بست، چاره‌ای جز این ندیدند که بعد از کشتن خانواده یا افراد، خودشان را هم بکشند. نکته مهم در انتشار این اخبار البته این است که اطلاع‌رسانی در رسانه‌ها درباره خودکشی این مرتکبان باید به گونه‌ای باشد که این افراد که خودشان هم مرتکب و مقصر بوده‌اند، تبدیل به الگو نشوند که متاسفانه آنچه طی روزهای اخیر در فضای شاهد بودیم، رعایت نشدن نحوه اطلاع‌رسانی درباره این اخبار و مرتکبان فجایع هفته اخیر بود.

طی سال‌های اخیر و به ‌طور مشخص از نیمه دوم سال 1401 و بعد از آغاز اعتراضات به دنبال جان باختن مهسا امینی (دختر 21 ساله سقزی که مهمان تهران بود و روز 25 شهریور بعد از دستگیری توسط گشت ارشاد، در بازداشتگاه وزرا دچار مرگ مغزی شد) روانپزشکان و روانشناسان هشدار می‌دادند که سلامت روانی آسیب خواهد دید. آیا رخدادها و نابسامانی‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در یک جامعه، چه در یک جامعه محروم مثل شهر یاسوج و چه در یک جامعه نسبتا مرفه مثل بخش‌هایی از شهر تهران، می‌تواند در ارتکاب به جنایت یا برهم ریختگی روانی افراد و خانواده‌ها تاثیرگذار باشد؟

اضطراب آینده به همین نابسامانی‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مربوط می‌شود چون این نابسامانی‌ها، عدم قطعیت و ابهام نسبت به آینده و گمگشتگی نسبت به شرایط لحظه حال و آینده را با خود به همراه می‌آورند. بسیاری مسوولان گاهی اظهاراتی دارند که همین اظهارات موجی در جامعه ایجاد می‌کند و تاثیرات اقتصادی و اجتماعی به همراه می‌اورد و حتی در رفتار خانواده‌ها و بر شرایط زندگی افراد و تاثیر می‌گذارد. امروز، جامعه در ابهام به سر می‌برد و بارزترین پاسخ به ابهام، در سلامت روانی و در برهم ریختگی و آشفتگی افراد نمودار می‌شود و درحالی که متولیان فرهنگ و سلامت روان و رسانه‌های رسمی کشور باید برای مدیریت این شرایط کاری انجام دهند، متاسفانه، آنها هم برای مدیریت این برهم ریختگی روانی و آشفتگی جامعه هیچ اقدامی نکردند و نمی‌کنند. بنابراین، جواب به سوال شما مثبت است. باید از همان زمان شرایط روانشناختی و روانی مردم مدیریت می‌شد که نشد و هیچ مفری برای خاموش کردن شعله‌های غلیان ایجاد نشد و بنابراین، آنچه امروز در رفتار مردم شاهدیم، کاملا قابل پذیرش است.
 


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط