یک‌شنبه 20 آبان 1403 - 09:11

کد خبر 7427

چهارشنبه 09 فروردین 1402 - 20:30:00


هشدار خانیکی: صدای اعتراضات شنیده نشود جامعه...


شرق/ متن پیش رو در «شرق» منتشر شده و انتشار آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست.

هادی خانیکی گفت: در جامعه ما استعداد و ظرفیت‌های بالایی برای ایجاد همبستگی‌های جدید هست. همبستگی‌هایی که حتما متفاوت هستند با همبستگی‌ها و نظم‌های قدیم ولی متفاوت بودن و مخالف و منتقدبودنشان به معنی این نیست که جامعه حتما فرومی‌پاشد.

ویژه‌نامه نوروزی شرق گفت‌وگویی انجام داده با دکتر هادی خانیکی استاد ارتباطات دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، در باره ریشه اعتراضات در سالی که گذشت،علت انسداد سیاسی و دیگر مسایلی که می‌تواند به انحصارات دامن بزند. خانیکی که به مبارزه‌ای جانانه با بیماری سرطانش دست زد، علاوه بر مبارزه، همنشینی با این بیماری و گفت‌وگو با آن را به حوزه رسانه‌ها کشاند. نگاه فردی او به بیماری مهلک سرطان به حوزه سیاسی نیز می‌توان تسری داد. او در این گفت‌و گو تفسیری جدیدی از سیاست‌ورزی ارائه داد که نشان می‌دهد اعتقاد ندارد جامعه ایران به مرحله انسداد و پایان دوره سیاسی و مرگ سیاست رسیده است. ایجاد خط تمایز میان اصلاحات و اصلاح طلبان برای آن‌که نشان دهد کماکان اصلاح طلبی مورد نیاز مرحله کنونی کشور است، بسیار جالب توجه به شمار می آید.

از نظر او «اگرچه نمی توان انسداد سیاسی را نادیده گرفت اما به نظر نوع سیاست ورزی در جامعه شبکه ای شده ایران متفاوت شده است.» تاثیر رخدادها برای زیر رو شدن حوزه سیاست و کف خیابان را بسیار حساس می‌داند آن‌جا که می‌گوید:«جامعه ایرانی قابل پیش بینی نیست اما در وضعیتی که بحرانی و پیچیده است هر اتفاق ساده‌ یا رویداد سریعی می‌تواند به پردامنگی اعتراضات، گسست‌ها و شکاف‌ها کمک کند.» به باور او اگر صدای اعتراضات شنیده نشود جامعه به سمت حذف نیروی واسط خواهد رفت و شاهد جامعه ای پولاریزه شده خواهیم بود. دیدگاه‌های او حاکی از آن است که به‌نوعی او اصلاح طلبی میانه‌رو را نمایندگی می‌کند. خلاصه مهم‌ترین مواضع او به شرح زیر است:

*نه تنها امروز بلکه در هر شرایط دیگری از زمانه‌ای که در آن به سر می‌بریم و در هر نقطه دیگری متغیرهایی که در امر سیاست‌ورزی تأثیر می‌گذارند متنوع شده‌اند. مثلا درحوزه ارتباطات ورود فضای مجازی به جامعه سیاست‌ورزی مجازی را بر کنش‌گری سیاسی متعارف و کلاسیک افزوده که طبیعتا با توجه به این که میدان سیاست جامعه است یا قدرت و دولت، هرکدام از این نوع سیاست‌ورزی‌ها متفاوت و حتی مبهم و کشدار می‌شود. این نیست که سیاست‌ورزی تحلیل رفته یا منتفی شده. می‌توانم بگویم سیاست‌ورزی تغییر کرده و صورت بندی متفاوتی پیدا کرده است. هانا آرنت مرز بین امر سیاسی و دولت را به امر سیاسی و جامعه انتقال می‌دهد ومثل اشمیت حوزه سیاست‌ورزی و کار سیاسی را حوزه بین سیاست و دولت به مفهوم حکومت نمی‌گیردو جایگاه امر سیاسی را در قلمرو عمومی یا در جامعه می‌بیند.

*مارکسیست‌هایی مثل لاکلا جای برساخته شدن نهاد جامعه را، روابط نهادینه شده و تکرارشونده را در سازمان جامعه می‌دانند و درواقع هویت‌یافتن یک مای تحول‌خواه و گسترش‌یابنده که بتواند گفتمان مسلطی هم بر دیگری یا آنها پیدا کند امر سیاسی را در اینجا تعریف می‌کند. درواقع در این نگاه بین ما و دیگری نوعی آشتی‌ناپذیری وجود دارد. در نگاه اشمیت ولی نگاه‌های دیگری هم هست که آشتی‌ناپذیری را تنها معطوف به اراده حکومت نمی‌داند، همه افراد ملت حتی بخش‌هایی که به حاشیه رانده شده و طرد شده‌اند هم می‌توانند در این فرایند مشارکت داشته باشند، به این معنا اگر سیاست‌ورزی را در شکل کلاسیکش بگوییم، بله دچار ناکارآمدی و انسدادهایی شده اما در شکل شبکه‌ای و مدنی‌اش و حتی در شکل انتقادی و اعتراضی‌اش که در جامعه ما صورت سیال دارد صورت‌بندی جدیدی به وجود نیامده است.

*هرچه فاصله و شکاف ایجاد شود، گسستی که بین حاکمیت و دولت رخ می‌دهد به همان نسبت سیاست‌ورزی از اشکال شناخته شده‌اش مثل انتخابات، تلاش برای به دست گرفتن موقعیت‌های سیاستی و مدیریتی به سمت جامعه و سیاست‌ورزی مدنی یا سیاست‌ورزی اعتراضی سیال نقل مکان می‌کند. البته شاید هنوز سیاست‌ورزی اعتراضی سیال جا و مکان نهاد یا شبکه مستقر نداشته باشد.

*در مورد واژه‌های انسداد، زوال و فروپاشی باید برابرنهاده‌هایشان را هم در نظر گرفت. و اینکه هر نوع زوالی در یک صورت‌بندی حتی صورت‌بندی سیاسی سرآغاز شکل‌گیری یک نوع همبستگی دیگر می‌تواند باشد. اگر زوالی در رابطه بین شهروندان و نهادهای رسمی رخ می‌دهد، شهروندان به سمت ساختن یک نوع همبستگی جدید می‌روند که همبستگی اجتماعی است. روندهای گسیخته‌ساز در صورت‌بندی عمودی‌اش به روندهای همبستگی‌ساز در صورت‌های افقی‌اش میل پیدا می‌کند. به همین دلیل انسداد در یک روش اگرچه واکنش‌ها، اعتراض‌ها و حتی رادیکالیسم را شکل می‌دهد اما دنبال پیدا کردن راهی است. راه پیدا کردن عمدتا تغییر رویکردهاست.

*فکر امر سیاست‌ورزی مبتنی بر قدرت دچار محدودیت‌هایی می‌شود یا نهادهای رسمی و حاکمیتی انعطاف لازم را نشان نمی‌دهند و از تغییرات به موقع استقبال نمی‌کنند؛دراین شرایط انعطاف‌ناپذیری حکومتی به سمت انعطاف‌ناپذیری در جامعه پیش خواهد رفت. این انعطاف‌ناپذیری در درون خودش دو وزن متصور است. یکی اینکه ظرفیت نهادهای مدنی قوی‌تر شود، اعم از نهادهای مدنی، تشکل‌ها، صنف‌ها و انجمن‌های داوطلبانه یا نهادهای سیاسی مثل احزاب و جریان‌های سیاسی که جامعه به سمت نوعی تشکل‌یابی مدنی‌تر برود. اگر اینها هم ضعیف باشد به سمت نوعی اعتراض‌ها حتی سرخوردگی‌هایی می‌رود که خودش را با سازوکارهای غیرمدنی پیش می‌برد.

*مطالعه تغییرات اجتماعی نشان می‌دهد هر وقت در ایران در انتخابات محدودیت به وجود آمده پس از محدودیت شاهد ریزش مشارکت هستیم و ریزش مشارکت به تدریج باور به آن شیوه سیاست‌ورزی یعنی سیاست‌ورزی انتخابات‌محور را تضعیف کرده است.

 

 

 

*شاید تعبیر درست از فرقه‌گرایی شکل‌گیری باندها و گروه‌های بسته باشد. دو امر در نسبت بین تحولات اجتماعی و حتی فرهنگی و اقتصادی با تحولات سیاسی وجود دارد. هروقت قدرت سیاسی تمرکز کرده و انحصار پیدا می‌کند و در برابرش جامعه مدنی ضعیف می‌شود، نهادهای مدنی بی‌قدرت می‌شوند، که البته این دو اتفاق با دو زمینه بالفعل دیگر هم تشدید می‌شود، ‌یکی فرهنگ سیاسی نخبگان است که اساسا آیا میل به مشارکت و رقابت وجود دارد، اعم از نخبگان، کنشگران سیاسی و سیاست‌ورزان رسمی و یکی هم سازوکارهای حل اختلاف است که یکی از این سازوکارها قانون است. یعنی چقدر قانون به عنوان زبان حل اختلاف مبناست. اگر این دو هم ضعیف شود، در شرایطی که جامعه مدنی ضعیف است و قدرت سیاسی متمرکز است طبعا کنش سیاسی از یک امر مقبول، هنجاری و مناسب جای خودش را به یک امر غیراخلاقی و نامقبول می‌دهد؛آن وقت سیاست به جای اینکه کانون توسعه، خیرات و نیکوکاری و امثالهم باشدبه کانون رانت‌ها، امتیازگیری‌ها و منفعت‌ها تبدیل خواهد شد.اینجاست که از عرصه صراحت، شفافیت و صداقت به جایی که پنهانکاری و بند و بسط حذف است می رسد و باند به جای حزب سیاسی می‌نشیند.

* یعنی تمرکز و انحصار قدرت حتما می‌تواند از باندهای ناشناخته وحتی باندهای مافیایی سر دربیاورد. وقتی منابع ثروت، قدرت و منزلت به انحصار دربیاید موجب ویژه‌خواری و رانت خواهدشد .در واقع در چنین شرایطی یک پای حوزه سیاست در باندها ویک پای هم در فهمیدن‌های انحصارگرایانه و مطلق‌اندیشانه ای خواهد بود که با قرائت از تفکرات مبتنی بر حقوق انسان و فهم عادلانه از هستی و خداوند و اسلام متفاوت خواهد بود.

* بپذیریم جامعه ۱۴۰۱ با جامعه ۱۳۷۵ یا ۷۶ متفاوت شده. در شرایط متفاوتی سیاست‌ورزی مصلحانه که گفتم محل تحریر است و باید نقد شود، یکی این است که اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان دو مقوله هستند. اصلاح‌طلبی یعنی راه‌حل‌های مقابله با انحرافات و کاستی‌ها، راه‌حل‌های توانمندکردن که در شرایط مختلف می‌تواند متفاوت باشد. در آن شرایط موقعیتی بوده که احساس کردند در انتخابات می‌توانند شرکت داشته باشند. مشهورترینش انتخابات سال ۷۶ است. در سال ۷۶ اولین سوالی که در دانشگاه صنعتی شریف از آقای خاتمی که کاندیدا شده می‌پرسند این است که شما که معلوم است انتخاب نمی‌شوید چرا کاندید شده‌اید و ایشان می‌گوید از کجا معلوم که انتخاب نمی‌شوم. همانطور که گفتم مسیر کشف نمی‌شود، خلق می‌شود.

 

 

 

*از کجا چنین تعریفی درمی‌آید که اصلاحات در برابر اعتراضات است یا اعتراضات در برابر اصلاحات. مگر نمی‌تواند در امتداد هم معنی شود. چون روش اصلاح‌طلبانه می‌گوید باید کم‌هزینه‌تر و پربازده‌تر، جامعه را بتوان توانمند کرد. اصلاح‌طلبان نیروی سیاسی هستند که در آن دوره یاد گرفتند وارد قدرت شوند و از آن طریق تغییرایجادکنند. ولی آیا روش‌های اصلاح‌طلبی محدود به همین می‌شود یا روش‌های دیگری هم وجود دارد. حداقل دو رویکرد در همین سال‌های اخیر مشهور شده؛ اصلاحات جامعه‌محور و اصلاحات قدرت‌محور. اصلاحاتی که تنها در معادله قدرت وارد می‌شود و اصلاحاتی که تنها یا بیشتر در جامعه وارد می‌شود یا اصلاحاتی که هر دو را در برابر هم نمی‌گذارد منتها پای قدرت را در جامعه می‌گذارد و برای ورودش به قدرت می‌گوید بایدجامعه مدنی قوی‌ای داشته باشیم .

* به میزان کم‌اثرشدن سیاست‌ورزی از طریق دستیابی به منابع رسمی قدرت، امر سیاسی کم‌رنگ شده به انتخابات این معنا که کم‌اثری یا بی‌اثری را دیده. یعنی دیده که اگر در انتخابات وارد شده ورودش به منوط بوده که در همان میدانی بازی کند که میدان بازی تعریف شده نه در میدانی که براساس حق و قانون است. نه در میدانی که خودش را در موقعیت یک شهروند ایرانی یا جوان برابر یا اقلیت قومی و اقلیت حقوقی می‌بیند. به همین نسبت وقتی میدان تنگ شده به آن نوع سیاست‌ورزی هم کم‌باور شده یا چشم امیدش را از آن برگرفته. اما در اینجاست که انتقاد و اعتراض و حتی خشم و عصیان جایش نشسته. اما وقتی می‌خواهند رابطه‌ای با اصلاح‌طلبی برقرار کنند اصلاح‌طلبان کجا قرار می‌گیرند. اما اصلاح‌طلبان یکی از نیروها هستند در کنارشان کسان دیگری هم به میدان آمده اند. در جنبش اعتراضی کم ندیدیم که دانشگاه‌ها، پزشکان، حقوقدانان، هنرمندان، ناشران، روزنامه‌نگاران، معلمان، کارگران، روشنفکران، روحانیان مستقل سیاسی‌تر شدند. پس می‌بینیم ضریب سیاست‌ورزی بیشتر شد اما شکل سیاست‌ورزی متفاوت شد یا فاصله‌ای بین آنها و اصلاح‌طلبان به وجود آمد. اما اگر بین اینها گفت‌وگو و تعامل شکل بگیرد، معلوم شود خواسته‌هایشان و روش‌هایی که جواب می‌دهد چیست، می‌بینیم فاصله بین اعتراض و اصلاح‌طلبی هم کم می‌شود.

* من اهل پیش‌بینی هستم، ... برای اصلاح‌طلبان و هر نیروی دیگری یا حکومت و هر کنشگر سیاسی دیگری، مسئله اول این است که بفهمد در جامعه‌اش چه می‌گذرد و با چه کسانی روبه‌رو است. اینها را با انگ می‌شناسد یا واقعی. اینها را جوانان خشمگین می‌بیند یا جامعه معترض. جامعه‌ای که در برابر ناشنیده ماندنش، نادیده گرفتنش، در برابر تبعیض و نابرابری، به عصیان کشیده شده و حس می‌کند زندگی‌اش به تسخیر درآمده و محدود شده. اگر اینها را نتواند بشناسد و همان سازوکارهای مدنی و گفت‌وگویی شکل نگیرد،‌ طبیعتا جامعه به سمت حذف صدای سوم، نیروی واسط و نوعی پولاریزه شدن می‌رود. و در این انقطاع و پولاریزه شدن ابهامی که گفتم بیشتر می‌شود. چون دو صدا بلند است که هیچکدام از این دو صدا واقعیت جامعه ما نیست.

*به نظرم در جامعه ما استعداد و ظرفیت‌های بالایی برای ایجاد همبستگی‌های جدید هست. همبستگی‌هایی که حتما متفاوت هستند با همبستگی‌ها و نظم‌های قدیم ولی متفاوت بودن و مخالف و منتقدبودنشان به معنی این نیست که جامعه حتما فرومی‌پاشد.


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط