جمعه 14 دی 1403 - 23:10

کد خبر 754368

چهارشنبه 12 دی 1403 - 14:25:00


متفکر آمریکایی: ترامپ نمی‌تواند تمام جهان را تحت سلطه خود درآورد


فرارو/متن پیش رو در فرارو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

استفان والت در فارن پالیسی تحلیل می‌کند که سال ۲۰۲۴ شاهد تقویت اقتدارگرایان نظیر پوتین، نتانیاهو و ترامپ بوده است. ترامپ با تاکتیک‌های ارعاب و نمایش‌های نمایشی، تلاش می‌کند قدرت خود را تثبیت کند، اما این روش‌ها در بلندمدت ناکارآمد خواهند بود. والتر معتقد است قلدری ترامپ باعث واکنش منفی متحدان و تضعیف انسجام بین‌المللی خواهد شد. رویکرد‌های کوتاه‌مدت، ناکامی در مدیریت بحران‌ها و کابینه‌ای بی‌تجربه، توانایی ترامپ در شکل‌دهی به نظم جهانی پایدار را زیر سؤال می‌برند.
 
استفان والت، تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل و نظریه پرداز رئالیسم تدافعی| در کتاب‌ها و فیلم‌ها، سرنوشت قلدر‌ها قابل پیش‌بینی است. آنها قهرمان داستان را مدتی آزار می‌دهند، اما در نهایت کسی پیدا می‌شود که در برابرشان می‌ایستد و با آشکار کردن نقاط ضعفشان، به آنها درسی فراموش‌نشدنی می‌دهد. این الگوی داستانی را بار‌ها دیده‌ایم: هری پاتر دراکو مالفوی را شکست می‌دهد و بر ولدمورت غلبه می‌کند؛ مارتی مک‌فلای سه بار بیف را مغلوب می‌کند؛ سیندرلا به خوشبختی می‌رسد و خواهران ناتنی‌اش بی‌نصیب می‌مانند؛ تام براون فلشمن را کنار می‌زند و الیزابت بنت، با رد قاطعانه لیدی کاترین دو بورگ، عشق آقای دارسی را به دست می‌آورد. این روایت‌ها ما را به یاد آرامشی دلگرم‌کننده می‌اندازند: در نهایت، خیر بر شر پیروز می‌شود.
 
سال قلدرها؛ سیاست در چنگال پوتین، نتانیاهو و ترامپ
اما زندگی واقعی، برخلاف داستان‌ها، از چنین پایانی بی‌بهره است. سال ۲۰۲۴ به‌طور ویژه‌ای سال موفقیت قلدر‌ها بوده است. ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، در جنگ اوکراین به پیشرفت‌هایی دست یافته، هرچند به قیمتی سنگین. ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان، همچنان پوپولیسم غیرلیبرالش را در اروپا گسترش می‌دهد. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، علی‌رغم عملکرد بحث‌برانگیزش همچنان قدرت را در دست دارد. او با یک کارزار نظامی که بسیاری آن را نسل‌کشی خوانده‌اند، جان ده‌ها هزار فلسطینی را گرفت و اکنون با احتمال صدور حکم بازداشت بین‌المللی از سوی دادگاه کیفری بین‌المللی مواجه است. در همین حال، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور منتخب ایالات متحده، همراه با حمایت بزرگ‌ترین قلدر جهان یعنی ایلان ماسک در آستانه بازگشت به کاخ سفید قرار دارد.

ترامپ و ماسک، به همراه هوادارانشان، به نظر می‌رسد که به قدرت بی‌حدوحصر خود باور دارند. ترامپ، پیش از آن‌که حتی سوگند ریاست‌جمهوری یاد کند، کشور‌های دیگر را به اعمال تعرفه‌ها و تحریم‌های سنگین تهدید کرده است. او وعده داده که روزنامه‌های منتقد را به دادگاه بکشاند و مدیران شرکت‌هایی را که با او همراهی نمی‌کنند، مجازات کند. از سوی دیگر، نامزد پیشنهادی ترامپ برای ریاست اف‌بی‌آی و شماری از قانون‌گذاران جمهوری‌خواه تمایل خود را برای پیگرد قانونی رقبای سیاسی نشان داده‌اند. این تاکتیک‌ها، بیش از آنکه شبیه چانه‌زنی متعارف سیاسی باشند، به یک راهبرد واضح برای ایجاد ترس، ارعاب و تسلیم دیگران شباهت دارند؛ راهبردی که تنها بر پایه تهدید و قدرت‌نمایی استوار است.

ایلان ماسک و ترامپ؛ اتحاد میلیاردر‌ها برای شکل‌دهی به نظم جهانی جدید
تعجب‌آور نیست که ترامپ گمان می‌کند این روش مؤثر خواهد بود. حزب جمهوری‌خواه، که زمانی خود را مدافع اصول و ارزش‌های محافظه‌کارانه می‌دانست، اکنون به گروهی از فرصت‌طلبان بی‌اصول تبدیل شده است؛ مجموعه‌ای که از نظر استقامت و پایداری، چیزی بیش از یک کاسه ژله نیست. رهبران ثروتمند شرکت‌ها برای جلب رضایت ترامپ با یکدیگر رقابت می‌کنند، رسانه‌های معتبری نظیر‌ ای بی سی و لس آنجلس تایمز عقب نشینی کرده‌اند و  تحلیل‌گرانی که باید نقش وجدان جمعی را ایفا کنند، به ساز قدرت‌مداران می‌رقصند. دانشگاه‌ها و مراکز فکری مستقل نیز، اگرچه هنوز مقاومتی نسبی نشان می‌دهند، به نظر می‌رسد به زودی از صحنه اندیشه مستقل کنار خواهند رفت و خود را با این موج انطباق خواهند داد.

در سطح بین‌المللی نیز، شرایط به‌گونه‌ای رقم خورده که به نفع ترامپ به نظر می‌رسد. اروپا دچار رکود اقتصادی و بحران‌های سیاسی عمیق است. دولت جاستین ترودو در کانادا در وضعیت شکننده‌ای قرار دارد. روسیه تحت فشار شدید جنگ اوکراین است و چین با بحران‌های اقتصادی، از جمله خطر رکود تورمی، دست‌وپنجه نرم می‌کند. این وضعیت، به دولت جدید ایالات متحده اعتمادبه‌نفس می‌دهد که اکنون زمان اعمال فشار حداکثری بر مخالفان است. این راهبرد، حداقل در ظاهر، موفقیت‌هایی به همراه داشته است: جاستین ترودو، نخست‌وزیر کانادا، به مارالاگو سفر کرده است؛ کشور‌های عضو ناتو درباره افزایش بودجه دفاعی به ۳ درصد از تولید ناخالص داخلی گفت‌و‌گو می‌کنند؛ و رئیس‌جمهور ایران مدام از تمایل به کاهش تنش‌ها سخن می‌گوید. همه اینها نشان می‌دهد که ایالات متحده، و به تبع آن ترامپ، در حال کسب دستاورد‌هایی هستند.

اما آیا این به معنای آماده‌سازی ایالات متحده برای بازسازی نظم جهانی مطابق با خواسته‌های ترامپ یا ایلان ماسک است؟ آیا بازگشتی به دوره تک‌قطبی پیشین در پیش است، هرچند این بار بدون آرمان‌گرایی لیبرال‌محور؟ آیا ترامپ می‌تواند جهان را به زانو درآورد؟ پاسخ، به گمان من، منفی است.

ترامپ و تناقض قدرت؛ چرا قلدری در بلندمدت شکست می‌خورد؟
یکی از دلایلی که نسبت به موفقیت ترامپ در پیشبرد این رویکرد تردید دارم، تجربه مشابهی است که پیش‌تر شاهدش بوده‌ایم. در دهه ۱۹۹۰، بسیاری از سیاستمداران و تحلیل‌گران آمریکایی بر این باور بودند که تاریخ به نفع ایالات متحده پیش می‌رود. آنها تصور می‌کردند که قدرت اقتصادی، نظامی و جذابیت سرمایه‌داری لیبرال-دموکراتیک آمریکا، جهان را به‌طور اجتناب‌ناپذیری به سمت تبعیت از مدل آمریکایی سوق خواهد داد. تنها مخالفان این روند، تعداد معدودی از کشور‌ها بودند.

 فرض بر این بود که این کشور‌ها یا مهار خواهند شد یا در نهایت مجبور به تبعیت می‌شوند. در صورت شکست این رویکرد، همیشه گزینه تغییر رژیم روی میز بود. اما جهان بر اساس این پیش‌بینی پیش نرفت. مقاومت کشور‌ها در برابر فشار‌های ایالات متحده، چه به صورت علنی و چه به شکل پنهان، نه تنها ادامه یافت، بلکه در مواردی تقویت شد. این ناکامی‌ها، به نوبه خود، زمینه‌ساز بروز بحران‌هایی شد که در نهایت به ظهور چهره‌ای مانند ترامپ انجامید.

دلیل دوم این است که قدرت بی‌مهار به‌طور طبیعی واکنش منفی ایجاد می‌کند. قلدری آشکار، حتی اگر در کوتاه‌مدت موفقیت‌آمیز باشد، در بلندمدت خشم و کینه را برمی‌انگیزد. متحدان و دشمنان، هر دو، معمولاً به فشار‌های بیش از حد واکنش نشان می‌دهند. واکنش‌ها می‌تواند به شکل توازن‌سازی آشکار، مانند آنچه روسیه، چین و ایران انجام داده‌اند، یا «توازن نرم» باشد، همان‌طور که در دوره تک‌قطبی پیشین شاهد بودیم، زمانی که برخی از متحدان آمریکا، گرچه به صورت ظاهری همراهی می‌کردند، به دنبال راه‌هایی برای کاهش وابستگی به ایالات متحده بودند. رهبران کشور‌هایی که بار‌ها در برابر ترامپ تسلیم شوند، دیر یا زود با مخالفت داخلی مواجه خواهند شد، به‌ویژه اگر سیاست‌های ترامپ هزینه‌های سنگینی بر مردمشان تحمیل کند.

دلیل دیگر این است که رویکرد کاملاً معامله‌گرایانه ترامپ، این روند را تشدید می‌کند. ایالات متحده همیشه از قدرت خود برای اعمال فشار بر متحدان و دشمنان بهره برده است، اما معمولاً این کار با پوششی از ارزش‌های مشترک و ادعای رهبری اخلاقی همراه بود. رهبران آمریکایی تلاش می‌کردند نشان دهند که اقداماتشان نه تنها در راستای منافع ایالات متحده، بلکه برای خیر عمومی جهانی است. این استراتژی، با وجود همه کاستی‌هایش، تا حدی فشار‌های آمریکا را مشروعیت می‌بخشید و متحدان را ترغیب می‌کرد که رهبری واشنگتن را بپذیرند. تعهد به نهاد‌های چندجانبه نیز این تصور را تقویت می‌کرد که قدرت آمریکا محدود است و در خدمت نظامی فراگیرتر قرار دارد.

ترامپ، اما، هیچ‌یک از این ابزار‌ها را به کار نمی‌گیرد. او از ارزش‌های مشترک و نهاد‌های بین‌المللی روی‌گردان است و تنها بر منافع کوتاه‌مدت و معامله‌های سودآور تمرکز دارد. حتی نزدیک‌ترین شرکای ایالات متحده نیز، در چنین شرایطی، از خطر همراهی بیش از حد با ترامپ آگاه‌اند. این امر می‌تواند آنها را از پذیرش خواسته‌های او بازدارد و در نهایت به انزوای آمریکا منجر شود.

وعده‌های پوچ؛ تاکتیک کشور‌ها برای فرار از فشار ترامپ
صدور تهدید‌های پرطمطراق در کوتاه‌مدت برای ترامپ بی‌هزینه است، اما اجرای واقعی این تهدید‌ها با هزینه‌های قابل توجهی همراه خواهد بود. اگرچه ایالات متحده از بسیاری جهات قدرتمندتر از سایر کشورهاست و اعمال تعرفه‌ها یا تحریم‌ها ممکن است به دیگران بیش از خود آمریکا آسیب برساند، اما این اقدامات برای خود ایالات متحده نیز بی‌هزینه نخواهد بود. این مسئله به‌ویژه در مواجهه با کشور‌هایی مانند چین یا دولت‌هایی که صنایع آمریکایی به منابع آنها وابسته‌اند، حائز اهمیت است. حتی کشور‌های ضعیف‌تر نیز گاهی آماده‌اند هزینه‌های سنگینی را برای حفظ منافع حیاتی خود بپردازند. به عبارت ساده‌تر، ظرفیت ترامپ برای تحمیل خواسته‌هایش بر دیگران، محدودیت‌هایی دارد.

دلیل دیگر این است که قلدر‌هایی مانند ترامپ ترجیح می‌دهند با اهداف خود به صورت فردی مواجه شوند، زیرا این روش به آنها امکان می‌دهد از اهرم فشار حداکثری استفاده کنند. ترامپ تمایلی به تعامل با اتحادیه اروپا به عنوان یک نهاد واحد ندارد—نهادی که او زمانی آن را یکی از «دشمنان» ایالات متحده نامید. او به جای آن ترجیح می‌دهد با کشور‌های اروپایی به‌طور جداگانه مذاکره کند. اما این استراتژی ناکارآمد و زمان‌بر است و احتمالاً بسیاری از این مذاکرات به توافقات نهایی منجر نخواهند شد. این روش همچنین موجب از دست رفتن انسجام متحدان می‌شود، اما در عین حال فرصت بیشتری برای مقاومت یا تعلل فراهم می‌کند.

علاوه بر این، کشور‌های تحت فشار ترامپ روش‌های بسیاری برای نشان دادن همکاری ظاهری بدون اجرای واقعی تعهدات خود دارند. همان‌طور که اکنون مشاهده می‌کنیم، برخی رهبران خارجی با چاپلوسی و تحریک غرور ترامپ، وانمود می‌کنند که آماده مذاکره و همکاری‌اند، اما در عمل تنها امتیازات جزئی یا صرفاً نمادین ارائه می‌دهند. به عنوان نمونه، کانادا اعلام کرده است که قصد دارد کنترل مرز‌ها را تشدید کند و مانع انتقال مواد اولیه فنتانیل به ایالات متحده شود. اما این وعده تا حد زیادی بی‌معناست، چراکه کانادا نه منبع اصلی مهاجران غیرقانونی است و نه تولیدکننده عمده مواد شیمیایی پیش‌ساز.

دیگر کشور‌ها نیز احتمالاً از همین روش پیروی خواهند کرد: به ترامپ اطمینان خواهند داد که خواسته‌های او را اجرا می‌کنند، اما در عمل تعهدات خود را به تأخیر می‌اندازند یا به‌طور کلی از آن شانه خالی می‌کنند، همان‌طور که چین در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ این کار را با موفقیت انجام داد. این واقعیت نشان می‌دهد که یک رویکرد صرفاً معامله‌گرایانه و عمدتاً دوجانبه چگونه می‌تواند ناکارآمد باشد. زمانی که با تمام جهان به صورت جداگانه مذاکره می‌کنید، نظارت بر تعهدات و پیگیری اجرای وعده‌ها به وظیفه‌ای طاقت‌فرسا تبدیل می‌شود.

تبلیغات یا واقعیت؟ چرا نمایش‌های ترامپ با موفقیت همراه نمی‌شوند
دلیل دیگر برای تردید در موفقیت ترامپ این است که او بیشتر به نمایش اهمیت می‌دهد تا به نتایج واقعی. از نظر ترامپ، نشست‌های نمایشی با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، موفقیت‌هایی بزرگ بودند: توجه رسانه‌ها جلب شد، تصاویر دیدار پخش شد، و «رتبه‌بندی‌ها» عالی بود. اما در عمل، هیچ‌یک از این دیدار‌ها به نتیجه ملموسی منجر نشد. در واقع، این کیم بود که برنده اصلی آن نمایش‌ها بود: او اعتبار و مشروعیتی را که از دیدار مستقیم با رئیس‌جمهور آمریکا به دست آورد، به‌خوبی به کار گرفت، در حالی که ترامپ دست خالی بازگشت.

همچنین، ایالات متحده یک قدرت مطلق نیست. به‌عنوان نمونه، بازار اوراق قرضه، که به‌ظاهر از سیاست‌ها مستقل است، قدرتی تعیین‌کننده دارد. اگر کسری بودجه آمریکا به‌شدت افزایش یابد یا تورم بازگردد، این بازار می‌تواند ترامپ را با محدودیت‌های جدی مواجه کند. کنترل ترامپ بر سیاست داخلی نیز چندان محکم نیست؛ اکثریت شکننده جمهوری‌خواهان در کنگره و پیروزی محدود او در انتخابات، فاصله زیادی با پیروزی قاطع ادعایی او دارد. یک اشتباه کوچک کافی است تا اعضای کنگره‌ای که در انتخابات ۲۰۲۶ نیاز به رأی‌دهندگان دارند، به‌دنبال فاصله گرفتن از ترامپ باشند. تمایل شماری از نمایندگان جمهوری‌خواه برای به چالش کشیدن او در جریان بحران بودجه دولت، نشان‌دهنده محدودیت‌های قدرت اوست.

علاوه بر این، قوانین طبیعت با تبلیغات سیاسی و هیاهو در رسانه‌های اجتماعی تغییر نمی‌کند. محیط زیست به توئیت‌های ترامپ یا پست‌های او در «تروث سوشیال» توجهی ندارد و ویروس‌ها، بدون توجه به باور‌های وزیر پیشنهادی او برای وزارت بهداشت، رابرت اف. کندی جونیور، یا تحلیل‌های فاکس نیوز، به تکامل خود ادامه می‌دهند.

در نهایت، هر رئیس‌جمهوری در دوران خود با بحران‌هایی غیرمنتظره روبه‌رو می‌شود. برای جورج دبلیو بوش، حملات ۱۱ سپتامبر بود؛ برای باراک اوباما، بهار عربی و تصرف کریمه توسط روسیه؛ و برای جو بایدن، حمله روسیه به اوکراین و درگیری‌های گسترده در خاورمیانه. در دوره اول ترامپ، بحران غیرمنتظره همه‌گیری کووید-۱۹ بود که مدیریت ضعیف آن به شکست او در انتخابات ۲۰۲۰ کمک کرد. اکنون، با کابینه‌ای که به نظر می‌رسد از افراد بی‌تجربه و ناکارآمد تشکیل شده، ترامپ در دوره دوم خود احتمالاً برای مدیریت بحران‌های غیرمنتظره آمادگی کمتری خواهد داشت.

ترامپ هر موفقیتی را به خود نسبت خواهد داد، حتی اگر دستاورد واقعی ناچیز باشد، و تلاش خواهد کرد شکست‌های خود را نادیده بگیرد. با توجه به توانایی او در متقاعد کردن بخشی از مردم به ادعا‌هایی که با واقعیت همخوانی ندارند، و ناکامی رسانه‌ها در پاسخگو نگه داشتن او، این رویکرد ممکن است حتی مردم آمریکا را قانع کند که او در سیاست خارجی موفق است.

اما این رویکرد چیزی بیش از یک نمایش سطحی نخواهد بود. آنچه باقی می‌ماند، نه موفقیتی پایدار در سیاست خارجی، بلکه شاید همان پایانی است که نویسندگان داستان‌ها و فیلم‌ها آن را دوست دارند: لحظه‌ای که قهرمان بر قلدر پیروز می‌شود. این فیلمی است که تماشای آن برای من جذاب خواهد بود.
 


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط