دوشنبه 15 بهمن 1403 - 00:15

کد خبر 793593

یک‌شنبه 14 بهمن 1403 - 18:55:00


گام اول یا گام آخر؛ انتقاد روزنامه اصلاح طلب از وزیرخارجه


هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

به نظر می‌رسد مجموعه عملکردهای شش‌ماه گذشته به صورتی بوده که دست‌کم در سه حوزه، جایگاه وزارت امورخارجه در حال تخفیف و تضعیف است. به نظر می‌رسد وزیر امورخارجه نیاز به توصیه جدی برای «مراقبت» دارد و پیش از هر گامی در جهت هر معامله یا مذاکره‌ای، جا دارد رفتارهای شتابزده و نمایشی و گفتارهای شعاری و فاقد پشتوانه واقع‌گرایانه از سوی سکاندار دستگاه دیپلماسی کنار گذاشته شود...
 
 محمدجواد روح| سیدعباس عراقچی اولین چهره‌ای بود که حضورش در دولت چهاردهم قطعی شد. تقریباً هیچ جریانی هم در مقام نقد و مخالفت جدی با او برنیامد. اگر تندترین طیف‌های جناح راست (دلواپسان) را که اصولاً با مشی مذاکره و تعامل با جهان تضاد مبنایی دارند، کنار بگذاریم؛ سایر جریانات سیاسی با نگاهی مثبت از وزارت عراقچی استقبال کردند. (البته، حتی دلواپسان هم در جریان رای‌اعتماد مجلس، عراقچی را در زمره گزینه‌های مورد مخالفت جدی خود قرار ندادند). در واقع، عراقچی را می‌توان یکی از مورد توافق‌ترین چهره‌های دولتی دانست که با گفتمان و ایده وفاق بر سر کار آمده است.

توافق بر سر عراقچی چنان بدیهی بود که عملاً پیش از آنکه شورای راهبری و کمیته‌های تشکیل دولت چهاردهم شکل بگیرد، نام او به‌عنوان گزینه قطعی وزارت امورخارجه شنیده می‌شد. در جبهه حامیان دولت، سابقه عراقچی در تیم مذاکرات برجام و معاونت محمدجواد ظریف در دولت حسن روحانی، نیروهای اصلاح‌طلب و میانه‌رو را به او امیدوار می‌ساخت. در سطح نهادهای حکومتی و جریان‌های اصلی جناح راست نیز، سوابق عراقچی در سپاه و گرایش وی به موتلفه اسلامی، از او چهره‌ای خودی‌تر و قابل‌اعتمادتر از محمدجواد ظریف و حتی حسن روحانی می‌ساخت. چنان‌که در دوره سه‌ساله دولت سیزدهم نیز، عراقچی با حکم رهبری دبیر شورای راهبردی روابط خارجی بود.
 
مجموعه این سوابق، وزیر امورخارجه دولت وفاق را در موقعیت و وضعیتی مورد توافق قرار می‌داد؛ آنچه که در گفتارهای انتخاباتی مسعود پزشکیان نیز به‌عنوان الزام و پیش‌شرط داخلی حل مسائل خارجی برشمرده می‌شد. همین پشتوانه سیاسی-حاکمیتی و سوابق مثبت اجرایی-دیپلماتیک بود که انتظارات از عراقچی را بالا می‌برد. اما با گذشت حدود شش‌ماه از دولت چهاردهم، به‌تدریج این پشتوانه در حال کمرنگ شدن است. گرچه منافع ملی ایجاب می‌کند وزیر امورخارجه به‌عنوان مقامی ملی که کشور را در عرصه بین‌الملل نمایندگی می‌کند، کمتر مورد نقد قرار گیرد؛ اما درعین‌حال، وزیر امورخارجه نیز شایسته است قدر و شأن این موقعیت ملی را محافظت کند و بنا بر آن ضرب‌المثل، حرمت امامزاده را بیش از همه متولی آن باید نگاه دارد.

این در حالی است که به نظر می‌رسد مجموعه عملکردهای شش‌ماه گذشته به صورتی بوده که دست‌کم در سه حوزه، جایگاه وزارت امورخارجه در حال تخفیف و تضعیف است:

نخست، برخلاف دولت حسن روحانی در دولت چهاردهم شاهد هستیم تکلیف مجری و کارگزار مذاکرات (به‌ویژه در حوزه گفت‌وگوهای احتمالی با آمریکا) چندان روشن نیست و به نظر می‌رسد پیشاپیش رقابت‌ها و صف‌بندی‌هایی میان طیف‌های مختلف حامی مذاکره شکل گرفته است. برخی چهره‌ها همچون علی شمخانی، دبیر سابق شورای‌عالی امنیت‌ملی، با آنکه هیچ مسئولیت رسمی ندارند؛ خود را همچنان مسئول پرونده هسته‌ای معرفی می‌کنند و وزارت امورخارجه و دولت نیز در قبال این ادعا سکوت می‌کنند. سکوتی که اگر از رضایت نباشد، ناشی از بی‌توجهی به شأن و جایگاه دستگاه دیپلماسی است. یا برخی مواضع سیدکمال خرازی، رئیس شورای راهبردی روابط خارجی، که در گفت‌وگو با رسانه‌های خارجی ابراز شده است؛ گرچه به نظر می‌رسد با هماهنگی صورت می‌گیرد، اما رگه‌هایی از رقابت و عملکرد مستقل و فراتر از مناسبات معمول را نیز به نمایش می‌گذارد و اینطور احساس می‌شود که این شورا به‌تدریج، از جایگاه یک نهاد مشورتی و راهبردی فراتر می‌رود و در حال ورود مستقیم به حوزه اجرایی دیپلماسی است.

در اینجا نیز، نوعی سکوت و انفعال را از دستگاه رسمی سیاست خارجی شاهد هستیم. حال آنکه در دولت روحانی، مدیریت پرونده هسته‌ای و نیز مذاکرات با طرف‌های اروپایی و آمریکایی کاملاً در وزارت امورخارجه متمرکز شده بود. ضمن آنکه سوابق مذاکرات غیررسمی و پنهان در دوره‌های مختلف پس از انقلاب، عملاً نشان داده است دستاوردی برای کشور در پی ندارد و صرفاً، شکاف‌ها و تعارضات را دامن می‌زند؛ تجربه‌ای که اوج آن در قضیه مک‌فارلین رخ داد.

دوم، نوع رفتارها و بعضاً گفتارهای عراقچی در شش‌ماه گذشته، با وزیر امورخارجه‌ای باسابقه و دیپلماتی شناخته‌شده فاصله دارد و تکرار برخی اقدامات، به پرنسیب سکان‌دار دستگاه دیپلماسی کشور آسیب می‌زند. سفرهای پیاپی به کشورهای مختلف، در روزهای نخست دولت که خطر درگیر شدن کشور در جنگی تمام‌عیار وجود داشت، واجد معنا و مفهوم بود و به نظر می‌رسد در صد روز نخست، کارنامه مثبتی را برای عراقچی به همراه داشت. اما پس از آن تور خاورمیانه‌ای موثر و سفر به کشورهای مهم منطقه و جهان عرب، شاهد سفرهایی بودیم که هرچه گذشت، از سطح ابتکار دیپلماتیک فاصله گرفت و به‌نوعی نمایش نزدیک شد. سفر به بیروت در اوج حملات اسرائیل به لبنان و بدتر از آن، سفر به دمشق در فاصله چند روز قبل از سقوط بشار اسد نقاط منفی در کارنامه وزیرخارجه دولت چهاردهم به‌جا گذاشت.
 
عراقچی در این سفرها می‌کوشید نوعی حضور میدانی و شجاعانه را تصویر کند و نشان دهد ایران در روزهای بحران و سخت‌ترین دوران هم با متحدان خود همراهی می‌کند؛ اما در عمل، آتش‌بس لبنان و بدتر از آن سقوط اسد تصویری از تحلیل‌های نادرست و دور از واقعیت را ارائه کرد که ایران را از یک بازیگر موثر تا سطح ناظر منفعل رویدادها فرو می‌کاست. گویی وزیر امورخارجه با این سفرها جایگاه یک دیپلمات بلندپایه را بدرود می‌گفت و در نقش توریستی جسور فرو می‌رفت که برای نمایش بهتر کنش خود، در رستوران‌ها و کافه‌ها می‌گشت. چنین بود که از پس آتش‌بس، مقامات لبنانی چون نبیه بری با لحنی نامتعارف و انتقادی با ایران سخن گفتند؛ چه رسد به حاکمان جدید سوریه که با ایران خصومت مبنایی دارند و سفر لحظه آخری عراقچی، صرفاً آتش آنها را تندتر کرد. اگر سفرها به دمشق و بیروت و حضور در کافه‌ها و رستوران‌های این دو پایتخت را می‌توان از منظر «دیپلماسی جسورانه» توجیه کرد؛ تکرار این رفتار در سفرهای بعدی - ازجمله سفر اخیر به کابل- همین حد از توجیه را نیز نمی‌یابد و جز به یک رفتار تکراری توریستی نمی‌ماند. رفتارهایی که به‌تدریج می‌تواند پرنسیب و جایگاه وزیر امورخارجه را به‌عنوان نماد اصلی بیرونی ایران -آن‌هم در این شرایط پیچیده در بحران- فرو کاهد و ظرفیت‌های عراقچی را کاهش دهد.

سوم، پیچیده‌ترین حوزه سیاست خارجی ایران پس از انقلاب، ایالات متحده بوده است. حوزه‌ای که از همان فردای انقلاب به سوژه ستیز داخلی تبدیل شد و پس از تسخیر سفارت، هرچه گذشت هاله‌های سیاسی-ایدئولوژیک آن افزایش و نفوذ نگاه و گفتمان دیپلماتیک در آن کاهش یافت. تلاش‌هایی هم که در مقاطع مختلف به صورت پیدا و پنهان برای تغییر این فضا صورت گرفت؛ هر بار به شکلی ناکام ماند و نیروهای تندرو در آمریکا یا ایران، در جهت شکست آن برآمدند. بارزترین این موارد، فرجامی بود که برجام یافت. همین وضعیت پیچیده و  سابقه منفی است که ورود مجدد دولت چهاردهم و همفکران آن به موضوع مذاکره - آن‌هم در شرایط حضور دونالد ترامپ- را از همیشه دشوارتر ساخته است و با مقاومت‌های جدی درون ساخت قدرت به‌ویژه جریان شکست‌خورده انتخابات، مواجه می‌کند.

فراتر از آن، موضع تحکمی ترامپ در قبال کشورهای مختلف از اروپا و کانادا و پاناما تا چین و مصر و اردن، انتقال هرگونه پیامی حتی به شکل مشروط و تلویحی را با هزینه‌های جدی سیاسی و حیثیتی مواجه می‌سازد. حملات تند به محمدجواد ظریف، علی عبدالعلی‌زاده، فاطمه مهاجرانی و حتی شخص مسعود پزشکیان در هفته‌های اخیر، نشان از حساسیت موضع‌گیری در این حوزه است. اما فراتر از این حملات و حساسیت‌های داخلی که ممکن است با روشن شدن تصمیم کلان نظام سیاسی تاحدی کاهش یابد؛ وجه حساس‌تر، نوع مواجهه با دولت جدید آمریکا و شخص ترامپ است. ترامپ اصولاً به‌عنوان شخصیتی غیرقابل‌پیش‌بینی، با ژست‌های پوپولیستی و بیان صریح و بی‌تعارف شناخته می‌شود. اما همین شخصیت ترامپ، واجد برخی ویژگی‌های شناخته‌شده است. ازجمله آنکه او تا حد زیادی به نظام بین‌الملل نگاهی مبتنی بر دادوستد دارد.

اصولاً یکی از استدلال‌های اصلی ترامپ برای خروج از برجام، عدم بهره‌مندی اقتصادی شرکت‌های آمریکایی از توافق با ایران و درعین‌حال، انتقادهای او از دولت باراک اوباما بابت آزادسازی اموال مسدودشده ایران بود. فارغ از اینکه ادعاهای ترامپ تا چه حد مبتنی بر واقعیت بود یا نبود، روشن است در هر موضع‌گیری که مخاطب آن دولت جدید آمریکاست؛ باید به‌گونه‌ای سخن گفت که روحیات معامله‌جویانه او اقتضا می‌کند. در واقع، این بیان رهبری که «چشم‌هایمان را باز کنیم و حواس‌مان باشد که با چه کسی مواجه‌ایم، معامله می‌کنیم و حرف می‌زنیم»؛ بیش از هرکس در مورد ترامپ معنا می‌یابد. در واقع، مسئولیت جدی دستگاه دیپلماسی در شرایط کنونی آن است که همه ابزارهای ممکن خود را در سطوح مختلف درون آمریکا و نیز محافل بین‌المللی به کار گیرد تا چنان که رهبری بیان کرده‌اند، شناخت لازم در مورد ترامپ و تیم مشاوران و وزرا و نمایندگان او در منطقه و... به دست آید و سپس بر اساس آن، در جهت طراحی و پیشبرد سیاست‌های ممکن و موثر گام برداشت.

اما متاسفانه دیده می‌شود شخص وزیر امورخارجه بدون توجه به این الزامات، در گفت‌وگو با شبکه الجزیره، موضوعی چون آزادسازی اموال و دارایی‌های مسدودشده ایران در آمریکا را به‌عنوان «گام‌هایی برای اعتمادسازی» از سوی دولت آمریکا مطرح می‌کند؛ درحالی‌که اگر اندک شناختی از روحیات و سوابق ترامپ در این موضع‌گیری لحاظ می‌شد، قطعاً هر سخنی باید گفته می‌شد؛ جز طلب مطالبات و اموال. این سخن پرسش‌برانگیز درحالی از سوی عراقچی بیان می‌شود که به‌عنوان نمونه، آقای عبدالعلی‌زاده (معاون رئیس‌جمهور در توسعه دریامحور) با ادبیاتی که نشان از شناخت از روحیات ترامپ دارد، بحث امکان سرمایه‌گذاری شرکت‌های آمریکایی در ایران پس از حصول توافق را طرح می‌کند.
 
یا این امکان بود که بحث ضرورت یک ایران باثبات، توسعه‌یافته و دارای سطح رفاه مناسب برای آینده خاورمیانه و کاهش التهابات مستمر منطقه مطرح می‌شد. موضوعی که با شعار ترامپ درباره «پایان جنگ‌ها» و بازگرداندن صلح در خاورمیانه و اوکراین نیز تناسب دارد. در واقع، مرتبط شدن خواسته یا ناخواسته ایران با دو جنگ مهم کنونی دنیا، همچنان که تهدیدهای جدی را متوجه کشور کرده است؛ با رویکردی متفاوت، می‌تواند بستر فرصت‌سازی و فرصت‌یابی برای ایران در دولت جدید آمریکا باشد. اینکه وزیر امورخارجه در مصاحبه‌های خود به چنین بدیهیاتی بی‌توجهی نشان می‌دهد و موضوعی را که احتمالاً می‌تواند «گام آخر» و خروجی نهایی توافق احتمالی با ترامپ باشد، به‌عنوان گام‌های نخستین برای اعتمادسازی و به‌نوعی پیش‌شرط مذاکره مطرح می‌کند، سوال‌برانگیز است.

با مجموعه این موارد است که به نظر می‌رسد وزیر امورخارجه نیاز به توصیه جدی برای «مراقبت» دارد و پیش از هر گامی در جهت هر معامله یا مذاکره‌ای، جا دارد رفتارهای شتابزده و نمایشی و گفتارهای شعاری و فاقد پشتوانه واقع‌گرایانه از سوی سکاندار دستگاه دیپلماسی کنار گذاشته شود...
 
 


پربیننده ترین

آخرین اخبار


سایر اخبار مرتبط