شنبه 07 مهر 1403 - 20:49

کد خبر 80351

دوشنبه 15 خرداد 1402 - 11:00:00


داستانک/ "چیزی که مال خودمان است، چیزی که مال کس دیگری است‌" نوشته سروش صحت


آخرین خبر/ ‌حدودا دو هفته پیش یک شب که مثل همیشه برادرم روی کاناپه ولو شده بود تلویزیون یک برنامه پزشکی پخش می کرد که در آن توضیح می داد که بدن همه ما به ورزش منظم روزانه احتیاج دارد و توضیح می داد که یک ورزش سبک و ساده تا حد زیادی می تواند خطر ابتلا به بیماری هایی مثل چربی و فشار خون یا دیابت را کاهش دهد و مقاومت عمومی بدن را بیشتر کند. به برادرم نگاه کردم، برادرم هم به من نگاه کرد. گفتم "می شنوی؟" برادرم گفت "آره، کر که نیستم"‌
‌ گفتم "می دونی من و تو اصلا ورزش نمی کنیم؟" برادرم گفت "تو این هوای کثیف همین مون مونده که ورزش هم بکنیم" گفتم "بهانه نیار، بیا همین جا تو خانه روزها یه کم ورزش کنیم" برادرم گفت "تو خانه ورزش حال نمی ده" گفتم "خب بیا بریم باشگاه" برادرم گفت اهل باشگاه ماشگاه نیستم" گفتم "خب بیا یه ورزش سالنی ثبت نام کنیم، یه چیزی که بهمون خوش هم بگذره" برادرم گفت "من نمی خوام، فعلا نمی خوام ورزش کنم، تو هرکاری می خوای برو خودت بکن"‌
 من هم که تنبل تر از برادرم هستم و منتظر بهانه می گردم که ورزش نکنم گفتم "پس اقلا بیا رژیم غذایی مون را یه کم بهتر کنیم" برادرم گفت "یعنی چی؟"‌ گفتم "یعنی به جای این همه گوشت قرمز و سرخ کردنی و سوسیس و کالباس یه ذره میوه و سبزی را بیشترش کنیم" برادرم گفت "تو سبزی بخور ولی من اگه گوشت نخورم می میرم" و من هم که شکموتر از برادرم هستم دیگر چیزی نگفتم و گذشت. ‌
هفته پیش برادرم جواب آزمایش خونی را که دکتر برایش نوشته بود گرفت و معلوم شد تری گلیسیرید و قند خونش کمی بالاست... یک دفعه اسفند روی آتش شد، حالا می خواست صبح ها بدود، ظهرها استخر برود و شب ها در جیم بدنسازی کند و گفت دیگر نباید لب به سرخ کردنی و گوشت قرمز بزنیم و رفت اینقدر کاهو و کلم و جوانه و سویا خرید که برای مصرف یک ماه مان بس بود و بیشترش خراب شد و مجبور شدیم دور بریزیم.‌

برادرم کمی نگاهم کرد و گفت:" تو هم باید آزمایش بدی... قند و چربی تو هم باید معلوم بشه..." به برادرم گفتم "دمت گرم که به فکر منی" برادرم گفت" ببین اگه قند و تری گلیسرید تو طبیعی باشه من میدونم و تو ...مال تو هم باید بالا باشه" گفتم "چی" برادرم گفت "حالا که اینجوری شدم تو هم باید بالا باشی یا..." گفتم "یا چی" برادرم گفت " من این حرف ها سرم نمیشه، حالا که من اینجوری شدم تو هم باید شده باشی" خنده ام گرفت ولی برادرم جدی بود و فردای آن روز من هم رفتم آزمایشگاه و برادرم که با تکنسین آزمایشگاه آشنا بود، آن قدر گفت و گفت که از او هم یک آزمایش دیگر گرفتند. دیروز نتایج آزمایش آمد، قند و تری گلیسرید من بالاست ولی این آزمایش وضعیت او را نرمال نشان داده است، برادرم الان روی کاناپه دراز کشیده، من از صبح میدان تره بار بودم و الان دارم شماره سالن ورزشی و استخرها را پیدا میکنم قرار است هفته بعد دوباره آزمایش بدهیم...

برگرفته از sehat_story



پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط