آخرین خبر/مثل همیشه، زندگی پر از لحظه‌های خنده‌دار و شیرینه! امروز می‌خواهیم شما را دعوت کنیم تا از بامزه‌ترین خاطره‌هاتون از خواستگاری و ازدواج برای ما بگید! 
آیا شما هم تجربه‌ای دارید که باعث خنده‌تان شد؟ یا شاید لحظاتی هست که هر بار به یادش می‌افتید، کلی می‌خندید؟ از خواستگاری‌های دست و پا شکسته تا لحظات ناب به یاد ماندنی در جشن عروسی، همه این‌ها می‌تواند خوشمزگی خاص خودش را داشته باشد!
بیایید با هم خاطرات بامزه شما را مرور کنیم و دنیای عشق را با لبخندهایمان پر کنیم! منتظر شنیدن داستان‌های شما در قسمت نظرات هستیم. 
کاربر1: خواهرم یه روز جوگیرشد ارشد بخونه از روی آگهی کتاب‌ دست دوم خرید از یه آقا و دو هفته بعد آقا ازش خواستگاری کرد. به همین سادگی ازدواج کردن، واسه ارشدم اصلانخوند.
کاربر2: منم موهامو کوتاه کردم مامانم دعوام کرد و گفت اگه خواستگار بیاد چی؟ هفته بعد خواستگار اومد و ادامه ماجرا...
کاربر3: زن عموم عمل کرده بود؛ بعد مامانم زنگ زد احوالشون رو بپرسه گفتن اتفاقا میخواستم زنگ بزنم برای خواستگاری دخترتون و به این صورت خواهر بزرگم عروس شد.