جمعه 24 اسفند 1403 - 16:03

کد خبر 840531

جمعه 24 اسفند 1403 - 10:27:34


پدر منبت ملایر: رشد این هنر در گرو حمایت مسئولان است


ایرنا/ پدر منبت ملایر معتقد است برای رشد و توسعه این هنر-صنعت که بین صنایع دستی کشور و دنیا شاخص و بی‌بدیل شناخته شده و به ثبت جهانی رسیده است، مسئولان باید به حمایت بی‌چون و چرا بپردازند و در حد و اندازه‌های جهانی فکر و برنامه‌ریزی کنند.

هنر جهانی مبلمان منبت ملایر با دستان توانمند استاد «حشمت‌الله ملکی» خلق شد و رشد و نمو پیدا کرد تا امروز به گنجینه‌ای از خلاقیت، فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم تبدیل شده و هویت و اصالت خود را در هر گوشه ایران و جهان به نمایش بگذارد.
منبت ملایر هنر و زیبایی را روایت می‌کند، هنری منحصر به فرد که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و با خلاقیت هنرمندان امروز مرزها را درمی‌نوردد و به عنوان سفیر فرهنگی در کُنج خانه‌های علاقه‌مندان به این صنایع دستی اصیل و فاخر می‌نشیند.
استاد ملکی بیش از هفت دهه است که با حکّاکی روی تن خشک چوب بر تکه‌های بی‌جان آن جان بخشیده تا هنر دستش از عیار نیفتد، به امید روزگاری که از کُنج کارگاه‌های خشت و گِلی بر بلندای هنر صنایع دستی جهان تکیه بزند.
و امروز با هنر دستان معجزه‌آسای استاد ملکی این آرزو به حقیقت پیوست و مبلمان‌منبت ملایر جهانی شد، او کوله‌باری از هنر منبت دارد و با بیش از نیم قرن تجربه، اجازه نداده پیکر استوار این هنر خم شود.
خبرنگار ایرنا در گپ و گفتی صمیمانه با استاد ملکی هم‌صحبت شد، صبورانه هم مُغار و چکش به تن خشک چوب می‌زد و هم مهربانانه پاسخ می‌ داد، از روزهای تاریک و روشن هنرصنعت مبلمان منبت و ایستادنش همچون کوه پشت هنرمندان و شاگردانی که دست پرورده خودِ استاد هستند و امروز منبت‌کارانی ماهر در کارشان شده‌اند، گفت.

ایرنا: از خودتان بگویید، چگونه وارد این هنر شدید؟
استاد ملکی: آن زمان درس خواندن خیلی عُرف نبود و باید کار می‌کردیم، سال ۱۳۴۷ حدود ۱۴ سالم بود که برای کار به تهران رفتم، کار خاصی مد نظرم نبود، با پیشنهاد پسرعمویم وارد هنر منبت‌کاری شدم و هیچ شناختی هم راجع به آن نداشتم، سه سال در تهران شاگردی کردم.
فکرش را هم نمی‌کردم به این هنر علاقه‌مند شوم، البته هر کاری را هم شروع می‌کردم نسبت به آن تعهد داشتم، اما منبت‌کاری چیز دیگری بود، آنچنان در این هنر رشد و نمو کردم که حتی از استادم هم ایراد می‌گرفتم.
سه سال تهران شاگردی کردم و سال ۱۳۵۰ بود که به ملایر برگشتم و برای اینکه این هنر را به هنرآموزان انتقال دهم، در شهر جوکار مشغول به کار شدم.
در شروع کارم چند شاگرد گرفتم و در سطح کم کار منبت‌کاری را آغاز کردم، از آنجا که علاقه زیادی به منبت‌کاری داشتم هر روز پیشرفت می‌کردم، آن زمان کسی در ملایر آشنایی به این هنر نداشت.

ایرنا: آیا این اطمینان را داشتید که در کارتان موفق شوید؟
ملکی: خب هر کاری که از نقطه صفر شروع می‌کنیم، بیم و امید داریم که آیا موفق می‌شویم یا نه، من هم ابتدای کار ترس داشتم که آیا با برگشتم به ملایر و شروع کاری که هیچ اطلاعات و آگاهی درباره آن نبود، می‌توانم موفق شوم یا نه، اما با عشق و علاقه‌ای که به هنر منبت داشتم، اطمینان قلبی داشتم که می‌توانم گام‌های بلندی در این هنر بردارم.
با هر دل مشغولی که داشتم، وارد این کار شدم، آن زمان اولین کسی بودم که در این هنر کار می‌کردم و کسی هم قبل از من نبود، یعنی از صفر هنر منبت در ملایر آغاز شد، تا اینکه زمان سربازی‌ام فرا رسید و مجبور شدم به خدمت بروم، پس از دو سال خدمت سربازی سال ۱۳۵۲ دوباره به ملایر برگشتم و به صورت جدی کارم را آغاز کردم.
حدود ۵۴ سال در این حرفه کار کردم و کسی غیر از من در این حرفه نبود، اینکه کار از صفر شروع کنی تا به تربیت بیش از هزار شاگرد برسی، فکر می‌کنم کار بسیار بزرگی است، من شاگردان زیادی را تربیت کردم که امروز هر کدام برای خودشان منبت‌کاران ماهری هستند و در این هنر حرف برای گفتن دارند.
طی سال‌های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۷ در جوکار مغازه داشتم، خودم طراحی و قالب مبل و منبت را انجام می‌زدم، طرح‌های مختلفی برای بوفه، مبلمان، سرویس خواب می‌زدم و تولیداتم طبق سلیقه مشتری بود، کارم آنچنان با عشق بود که گذر زمان را احساس نمی‌کردم، چکش و مُغار مونس من شده بود و متوجه نمی‌شدم که شب چگونه صبح شده است.

ایرنا: از مشکلات این هنرصنعت بگویید و همچنین کارهای فاخری که تولید کردید؟
استاد ملکی: یک حرفه از زمان شروع تا زمانی‌که رشد و نمو می‌کند، قطعا با موانع و مشکلاتی مواجه است، در مورد حرفه من نیز مستثنی نبود، از زمان شروع کار که برای توسعه نیاز به سرمایه داریم تا اینکه شاگرد بگیریم و آموزش دهیم و کش و قوس‌های فراوانی که من در هنر پشت سر گذاشتم.
تا اینکه سی‌ان‌سی به بازار آمد و ضربه زیادی به این هنر فاخر وارد شد و متاسفانه کار دست در سایه رفت، امروز تولیداتی که در بازار است، بیشتر با سی‌ان‌سی انجام می‌شود و فقط دستی به سر و روی کار می‌کشند تا شکل بهتری بگیرد و کار مُرده نباشد، سال ۵۳ تمام تولیدات ما کار دست بود و ماهانه حداقل ۱۵ تا ۱۶ دست مبلمان تولید می‌کردیم و حجم تولید خیلی بالا نبود، اما امروز چون تولید بالا رفته است، طراحی‌ها صنعتی و کامپیوتری شده و از حالت سنتی خارج شده است.
من آن زمان برای تهران و ملایر خودم طراحی انجام می‌دادم، ملایر برندی نداشت و تولیدات ما به اسم ملایر نبود، اما امروز شاگردان زیادی که زیر دست من تربیت شدند، خودشان مشغول به کار هستند، نمایشگاه دارند و کارشان را توسعه داده‌اند و هر کدام برند مخصوص خود را دارند که بسیار جای خرسندی است.
یکی از کارهایی که طراحی کردم و ساختم و خیلی هم دوستش دارم، بوفه‌ای است که بسیار قیمتی و عتیقه است و به مسوولان میراث فرهنگی پیشنهاد دادم این اثر در موزه ملایر نگهداری شود، چراکه این کار بسیار فاخر و ماندگار است و همه کار با دست انجام شده است.
اکنون این هنر سرمایه‌داری شده آن زمان اینگونه نبود، مواد اولیه انقدر با قیمت بالا نبود، امروز چوب راش درجه یک متری ۶۰ میلیون تومان شده و کسانی که سرمایه دارند، می‌توانند در این کار پیشرفت کنند و به صادرات فکر کنند؛ اما کارگری که درآمد آنچنانی ندارد، نمی‌تواند به صادرات فکر کند، در حالیکه صادرات یکی از اولویت‌های این هنرصنعت است و باید فکری برای آن شود.


ایرنا: چرا از ملایر مهاجرت کردید؟
ملکی: من آن زمان کارم بسیار رونق داشت، سال ۱۳۷۲ کارخانه زدم و بیش از ۳۰ کارگر و نجار در این کارخانه مشغول به کار بودند و فقط ۱۵۰ مغازه برای من کار می‌کردند، یادم هست همان سال از شبکه دو رسانه ملی «اقبال واحدی» آمد و به خاطر موفقیتی که در این هنر و اشتغال بالایی که داشتم، از کارخانه از من گزارش تهیه کردند، تنها کسی بودم که تا این اندازه کارگر و شاگرد داشتم و مبلمان منبت با کیفیت تولید می‌شد که همه کار دست بود، آن زمان من ماشین منبت ایتالیایی داشتم.
سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۵ بود که زمین خوردم و در نمایشگاه تهران یک فرد کلاهبرداری کاری از من خرید و آن زمان ۹۰ میلیون تومان پولش بود که مبلغ بسیار زیادی بود، کار از ما خرید کرد و به جای پول چک داد که قلابی بود و من اطلاعی نداشتم و من این چک‌ها را به دست پارچه فروش و نجار دادم، اما همه برگشت خورد، از طرفی هم از بانک وام گرفته بودم و برگشت یک میلیون تومان هم برای من بسیار سخت بود، تا اینکه بانک برای پرداخت وام به من فشار آورد و کارخانه من را توقیف کردند.
به هر کسی رو زدم به من کمک نکردند، حتی مسوولان هم حمایتم نکردند، من یک کارآفرین و تولید کننده بودم، مجبور شدم برای حفظ آبرویم منزلم را که در بهترین منطقه بلوار پارک سیفیه بود، بفروشم و بدهی‌هایم را بدهم.
بعد از آنکه هیچ حمایتی نشدم، محبور شدم به تهران مهاجرت کنم، این شکست برای من چالش بسیار بزرگی برای من بود، بعد از مدتی که نتوانستم کار کنم، مجددا همه چیز را از نو شروع کردم.
من هرگز دوست نداشتم از ملایر بیرون بروم، همیشه سالم زندگی کردم و در کارم هیچ تخلفی نداشتم و نان حلال سر سفره خانواده و کارگرانم آوردم، همه من را می‌شناسند، بعد از این سال‌ها مجبور شدم به تهران برگردم و برای همیشه ماندگار شدم، با وجود اینکه ۷۰ سالم است، اما هیچگاه دست از کار نکشیدم و برای خودم منبت‌کاری می‌کنم.
ایرنا: جهانی شدن این هنر چه تاثیری در رشد صنعت مبلمان منبت داشت؟
ملکی: با جهانی شدن مبلمان منبت روند کار تغییر زیادی کرد، حجم تولیدات بسیار بالا رفته و تبلیغات فوق‌العاده است، برای هنر جهانی باید جهانی هم تدبیر و فکر شود، با کمک و حمایت شهرداری و رئیس اتحادیه درودگران و البته همراهی فعالان این هنرصنعت، باید امکانات رفاهی و اقامتی در شهر ایجاد شود تا خریداران بیشتری به سمت ملایر بیایند، شهرداری باید در این زمینه سرمایه‌گذاری کند.
منبت ملایر امروز به نقطه‌ای از رشد و پیشرفت رسیده که باید برای تداوم این روند مسوولان به شکل بی چون و چرا از آن حمایت کنند، من هم هر کاری از دستم برآید، برای شهر جهانی ملایر انجام می‌دهم، در تیزر تبلیغاتی که برای رسانه ملی ساختند، از من دعوت کردند که در تیزر حضور داشته باشم که باعث افتخارم است.
«بیژن شهبازخانی» یکی از حامیان اصلی این هنرصنعت است که زحمات و تلاش‌های زیادی برای موفقیت آن انجام داد و این عنوان جهانی باید حفظ شود.

و سخن آخر:
ملکی: چون خودم سواد و تحصیلات آکادمیک ندارم، دوست داشتم فرزندانم درس بخوانند و موفق شوند، به همین دلیل آنها این هنر را ادامه ندادند و در هدفی که داشتند درس خواندند و موفق شدند.
از آنجا که بیشتر کارهای من در تهران و شهرهای دیگر فروش می‌رفت، زمانی‌که در نمایشگاه صنایع دستی حاضر می‌شدم، به سرعت کارها به فروش می‌رفت، یادم هست استاد باهنر رئیس دانشکده هنر دانشگاه شریف وقتی از غرفه من بازدید کرد، کارهای من بسیار مورد توجه او قرار گرفت و پس از گرفتن آدرس، بعد از یک هفته همراه چند نفر از اساتید دانشگاه به ملایر آمدند و کارهای من را دیدند و از من دعوت کردند که در دانشگاه شریف تدریس کنم، اما من سواد لازم نداشتم، نمی‌توانستم کار را قبول کنم.
به من گفت حتی با نداشتن سواد هم می‌توانم هفته‌ای یکبار در دانشگاه تدریس کنم، اما قبول نکردم و این فرصت حاصل نشد.


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط