پنج‌شنبه 29 فروردین 1404 - 03:12

کد خبر 862826

سه‌شنبه 20 فروردین 1404 - 12:01:00


سرمقاله اعتماد/ چرخه تکراری انقلاب و استبداد در خاورمیانه-1


اعتماد/ «چرخه تکراری انقلاب و استبداد در خاورمیانه» عنوان یادداشت روز در روزنامه اعتماد به قلم سامان فریدونی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:

بالماسکه تمام شده است. پرده‌ها کنار رفته‌اند و آنچه باقی مانده، چهره آشنای استبداد است که تنها نقابش را عوض کرده. تحریر‌‌الشام- که زمانی خود را پرچمدار آزادی معرفی می‌کرد- حالا همان سازوکاری را بازتولید می‌کند که برای نابودی‌اش قیام کرده بود. جولانی کت و شلواری را که نشان از پیروی او از اندیشه‌های دموکراسی‌خواهانه غربی بود از تن در آورده و دوباره لباس سبوعیت و تحجر بر تن کرده است.تاریخ دوباره خود را تکرار می‌کند، انگار که خاورمیانه محکوم به چرخیدن در دایره‌ای بی‌پایان دیکتاتوری - انقلاب - هرج‌ومرج و باز هم دیکتاتوری‌است. قبل ازانقلاب در سوریه، بهار عربی در لیبی پس از قذافی، در مصر پس از مبارک نیز دیری نپایید تا به خزان بدل شود. در لیبی، دیکتاتوری قذافی فروپاشید اما کشور در گرداب هرج‌ومرج و جنگ داخلی فرو رفت. در مصر، مبارک سقوط کرد اما ژنرال سیسی با مشت آهنین جای او را گرفت، در سوریه، اعتراضات مردمی به جنگی تمام‌عیار بدل شد که در نهایت، پس از سقوط اسد، کشور تبدیل به جولانگاه جولانی و گروه افراطی‌اش شد.  انقلاب‌ها در خاورمیانه نه زاینده آزادی، که حلقه دیگری از زنجیر استبداد بوده‌اند. در این منطقه انقلاب‌ها بیشتر شبیه توفانی هستند که سطح را می‌شویند، اما ریشه‌های کهن را تکان نمی‌دهند، به آزادی ختم نمی‌شوند، بلکه تنها شکل حکومت مستبد را تغییر می‌دهند. خاورمیانه یعنی تاریخچه تلخ یک تکرار. تاریخ این منطقه سرشار از انقلاب‌هایی است که با فریاد آزادی آغاز شده‌اند و با سایه استبداد پایان یافته‌اند. گویی آزادی در این سرزمین‌ها مفهومی گذراست، سرابی که هر بار با وعده آن مردم را به خیابان‌ها می‌کشند، اما در نهایت، تنها چیزی که تغییر می‌کند، نام مستبد است، نه ماهیت حکومت. هر بار که مردم علیه استبداد قیام می‌کنند، یا در استبداد جدید فرو می‌روند یا در جنگ و ویرانی. مشکل کجاست؟ آیا این جوامع ناتوان از تجربه دموکراسی‌اند؟ آیا ساختارهای قدرت آنقدر در تار و پود جامعه تنیده شده‌ که هر انقلابی در نهایت به سود استبداد قدیمی تمام می‌شود؟ اگر بخواهیم این چرخه معیوب را تحلیل کنیم، باید نگاهی به نظریه‌های انقلاب بیندازیم. چه چیزی باعث می‌شود که انقلاب‌ها به دموکراسی ختم شوند یا در مقابل، در استبدادی تازه غرق گردند؟ توکویل اندیشمند فرانسوی معتقد بود: نظام‌ها سقوط می‌کنند، اما ساختارهای قدرت در لایه‌های عمیق‌تر جامعه باقی می‌مانند و در فرصتی دیگر، خود را از نو بنا می‌کنند.او در بررسی انقلاب آن کشور نشان داد که انقلاب‌ها حتی اگر نظام سیاسی حاکم را سرنگون کنند لزوما به تغییرات عمیق در ساختارهای قدرت منجر نمی‌شوند و معتقد بود که نظام‌های سیاسی قابل مشاهده، تنها لایه سطحی قدرت هستند در حالی که قدرت واقعی در نهادهای اجتماعی، بروکراتیک و فرهنگی نهفته است. به همین دلیل همان الگوهای قدیمی قدرت با چهره‌ای جدید بازتولید می‌شوند. در خاورمیانه این تحلیل به وضوح قابل مشاهده است. انقلاب‌هایی که در ظاهر با هدف آزادی آغاز شدند در نهایت به استقرار رژیم‌هایی انجامیدند که یا همان ساختارهای اقتدارگرای گذشته را ادامه دادند، یا در قالبی دیگر، همان روابط قدرت را بازسازی کردند. سقوط مبارک در مصر جایگزینی با سیسی را در پی داشت که همان کنترل سرکوبگرانه را اعمال کرد. در لیبی فروپاشی قذافی به هرج و مرج و رقابت‌های قبیله‌ای منجر شد و شیوه‌های حکمرانی اقتدارگرایانه همچنان پابرجا ماند. توکویل همچنین به نقش دیوان‌سالاری در تداوم اقتدارگرایی اشاره می‌کند. او توضیح می‌دهد که در انقلاب فرانسه بروکراسی به ابزاری برای بازتولید قدرت نخبگان قدیمی قدرت تبدیل شد.  
در خاورمیانه همین مساله باعث شده پس از انقلاب ارتش، دستگاه‌های امنیتی و نهادهای بروکراتیک همچنان در دست گروه‌های قدرت باقی بمانند و حکومت‌های جدید در نهایت به همان روش‌های حکمرانی پیشین باز گردند.

بنابراین بر اساس تحلیل توکویل، انقلاب‌های خاورمیانه نه به این دلیل که مردم توانایی ایجاد دموکراسی را ندارند، بلکه به این دلیل که ساختارهای قدرت آنچنان عمیق و نهادینه هستند که حتی پس از انقلاب خود را با شرایط جدید تطبیق داده و بازتولید می‌کنند، شکست می‌خورند.

کرین برینتون معتقد بود انقلاب‌ها از تب به سرما می‌روند. او در کتاب کالبدشکافی چهار انقلاب روندی را که معمولا انقلاب‌ها طی می‌کنند توصیف می‌کند: ابتدا نارضایتی گسترده و بحران؛ سپس اوج‌گیری انقلابیون و سرنگونی نظام و بعد، دوره رادیکالیسم و افراط و در نهایت، بازگشت به ثبات  با  روی کار  آمدن  قدرتی  مستبدتر از  قبل.

طبق نظریه او انقلاب‌ها چرخه‌ای تکرار شونده دارند: ابتدا خیزش مردمی، سپس افراط‌گرایی و جنگ داخلی و در نهایت بازگشت به استبداد. این روند نشان می‌دهد که در جوامعی همچون جوامع خاورمیانه به دلیل نبود نهادهای قوی، ضعف جامعه مدنی و رقابت گروه‌های قدرت، انقلاب پایان خوشی  نخواهد  داشت.

ساموئل هانتینگتون در نظم سیاسی در جوامع در حال گذار می‌گوید که نظم سیاسی از دموکراسی مهم‌تر است. اگر در یک جامعه، نهادهای سیاسی به اندازه کافی توسعه نیافته باشند، هرگونه انقلاب یا جنبش مردمی، به‌جای دموکراسی، به هرج‌ومرج و سپس استبدادی تازه منجر می‌شود.

او معتقد است جوامعی که وارد دوره مدرن‌سازی می‌شوند، معمولا دچار ناهماهنگی می‌گردند. از یک طرف طبقه متوسط، تحصیل‌کردگان و گروه‌های جدید اجتماعی خواهان مشارکت سیاسی بیشتری هستند اما از طرف دیگر نهادهای سیاسی مانند پارلمان، احزاب و نظام قضایی آنقدر قوی نیستند که بتوانند این مشارکت را مدیریت کنند. بنابراین یا جامعه به هرج و مرج و فروپاشی می‌رسد زیرا حکومت نمی‌تواند مطالبات جدید را پاسخ بدهد یا یک رژیم مستبد جدید برای برقراری نظم روی کار می‌آید.

نظریات بیان شده، بیانگر این مهم هستند که انقلاب‌ها به سادگی نمی‌توانند به تنهایی ساختار قدرت را دگرگون کنند زیرا ساختارها در بطن جامعه باقی مانده و خود را بازتولید می‌کنند و اگر نهادهای سیاسی و مدنی توسعه نیافته باشند انقلاب‌ها مسیری تکراری را طی می‌کنند که به بی‌ثباتی و استبدادی جدید می‌انجامند.


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط