یک‌شنبه 26 آبان 1404 - 13:29

کد خبر 945224

پنج‌شنبه 20 تیر 1404 - 23:00:00


قصه شب/ هیجان روز بزرگ


آخرین خبر/ در یک شهر کوچک، پسربچه‌ای به نام آرش زندگی می‌کرد. آرش عاشق موسیقی بود و هر روز ساعت‌ها به نواختن گیتار مشغول می‌شد. او در مدرسه‌ای ثبت‌نام کرده بود تا در یک کنسرت بزرگ شرکت کند. روز کنسرت نزدیک بود و آرش نمی‌توانست هیجانش را پنهان کند. صبح‌ها زود بیدار می‌شد و تا شب به تمرین ادامه می‌داد.
هر بار که ساز  می‌نواخت، تصاویری از روی صحنه در ذهنش مجسم می‌شد. تصور می‌کرد که چگونه با چراغ‌های رنگی و تشویق‌های مردم مواجه خواهد شد. دوستانش هم از آرش می‌خواستند او را در این روز بزرگ ببینند و از او حمایت کنند.
بالاخره روز کنسرت فرا رسید. آرش با دلشوره و شوق به سالن رفت. قلبش به شدت می‌زد، اما وقتی روی صحنه ایستاد و به جمعیت نگریست، ناگهان تمام استرسش از بین رفت. او تمریناتش را به یاد آورد و با تمام وجود شروع به نواختن کرد. صدای موسیقی‌اش در سالن پیچید و همه را تحت تأثیر قرار داد.
پس از اتمام اجرا، تشویق‌های بلند و پرشور جمعیت، او را به اوج هیجان رساند و آرش فهمید که عشق به چیزی که انجام می‌دهد، می‌تواند هر ترسی را از بین ببرد.


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط