شنبه 07 مهر 1403 - 00:52

کد خبر 94902

شنبه 27 خرداد 1402 - 22:00:00


قند پارسی/ داروی دیوانگی برای جالینوس


آخرین خبر/ جالینوس روزی از راهی می گذشت، دیوانه ای او را دید مدتی به رخسارش نگریست و سپس به او چشمک زد و آستینش را کشید. جالینوس وقتی به پیش یاران و شاگردان خود آمد گفت : "یکی از شما داروی بهبود دیوانگی به من دهد." یکی از آنان گفت : "ای دانای هنرمند داروی دیوانگی به چه کارت آیدت ؟"
جالینوس پاسخ داد :"امروز آمده دیوانه ای به رخسارم نگریست و خندید و آستینم را کشید. او از من خوشش آمده بود."
شاگرد گفت : "این چه ربطی به دیوانگی  تو دارد ؟"
جالینوس گفت :"این مرد دیوانه از میان همه شما از من خوشش آمد ، آخر دیوانه از دیوانه خوشش می آید. و من امروز فهمیدم که یا دیوانه ام یا عقل درست و حسابی ندارم!"

گر ندیدی جنس خود کی آمدی    

کی به غیر جنس، خود را بر زدی
چون دوکس باهم زید بی هیچ شک  
در میانشان هست قدر مشترک

منبع : مثنوی معنوی



پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط