جمعه 30 شهریور 1403 - 01:16

کد خبر 14494

چهارشنبه 16 فروردین 1402 - 23:15:00


خزان کارگردان خاطره ساز در بهار


عصر ایران/متن پیش رو در عصر ایران منتشر شده و بازنشر آن به معنای تاییدش نیست

مهرداد خدیر| مرگ کیومرث پوراحمد که به احتمال زیاد «خود‌خواسته» بوده خبری شوک‌آور و غیر‌منتظره است. انگار هر سال در تعطیلات نوروز یا اندکی پس از آن باید رخدادی از این دست را بشنویم. ابتدا شگفت‌زده شویم و بعد بپرسیم چرا و آنگاه نوبت به مرور خاطراتی برسد که آن هنرمندِ رفته برای ما ساخته بود و چند صباحی که بگذرد با هفت‌هزار سالگان سر‌به‌سر شود و افراد به زندگی روزمره سرگرم شوند و رنج فقدان او برای دوستان و خانواده باقی بماند.

  کیومرث پوراحمد هم می‌نوشت، هم فیلم سینمایی می‌ساخت و هم سریال و ژانرهای مختلف را آزمود و بسیار شناخته شده بود تا جایی که آثار او به بخشی از حافظۀ جمعی ایرانیان بدل شده و به همین خاطر گزاف نیست اگر گفته شود اکنون هر که اندک آشنایی با او یا آثار او داشته احساس از دست دادن یکی از خویشان را دارد و اندوه‌گین است و این قاعده چه بسا شامل نویسندۀ کیهان هم بشود که دو ماه قبل در بهمن 1401به او تاخت که چرا با این که فیلم او در جشنواره فیلم دارد خود از حضور در آن اجتناب کرده است زیرا در حافظۀ او هم شخصیت «مجید» نقش بسته است.

   آن نقد به خاطر آن بود که «پرونده باز است» در غیاب کارگردان به نمایش درآمد و حالا پروندۀ زندگی خود او بسته شده و به تعبیر درست‌تر، خود آن را بسته است.

   پوراحمد دربارۀ «پرونده باز است» گفته بود فیلم متعلق به تهیه‌کننده است و او خواسته شرکت کند ولی من به عنوان کارگردان، نه و خشم کیهانیان به خاطر آن غیبت، چنان بود که نوشتند «خالی شدن سینمایی پور احمد به خاطر سن و سال نیست چون کوراساوا در 80 سالگی، کلینت ایستوود در 92 سالگی و استیون اسپیلبرگ هم در 76 سالگی فیلم‌هایی در سطح دوران اوج خود ساختند» و نگفتند که سانسور و وضعیت نامساعدی که دل و دماغ برای هنرمند باقی نگذارد هم سبب می شود هنرمند خالی کند.

  کیومرث پور‌احمد تنها با تصویر و دوربین نسبت نداشت و اهل قلم هم بود و به همین خاطر، خطر کرد و سراغ «قصه‌های مجید» رفت در حالی که نویسندۀ آن «هوشنگ مرادی کرمانی» خود نویسنده‌ای مشهور بود و هست در حالی که معمولا نویسندگان بر سینماگران اقتباس کننده خرده می‌گیرند که نتوانسته‌اند ظرایف کار را به تصویر بکشند و غالبا نام نویسندۀ داستان یا فیلم‌نامه بر نام کارگردان سایه می‌اندازد مانند «‌روز واقعه» که اگرچه شهرام اسدی آن را ساخته اما همه به نام نویسندۀ پرآوازۀ فیلم‌نامه - بهرام بیضایی - می‌شناسند و می‌گویند اگر خودش می‌ساخت چه می‌شد!

  قصه‌های مجید اما نه تنها به نام پوراحمد شناخته می‌شود بلکه به عکس موجب توجه بیشتر به مرادی کرمانی نویسنده شد و این در حالی بود که پوراحمد، نجف‌آبادی است و در اصفهان فیلم را ساخته و مهدی باقر‌بیگی بازیگر نقش مجید به گویش اصفهانی صحبت می‌کند و بازیگر نقش اول مانند قهرمان داستان، کرمانی نیست. شخصیت دیگر قصه‌های مجید، بی‌بی است که نقش آن را مادر خود پوراحمد (‌زنده‌یاد پروین‌دخت یزدانیان) ایفا کرد و به یکی از مادران سینمای ایران بدل شد.

  رابطۀ واقعی مادر و پسر چندان عمیق بود که ابتلای سال‌های آخر بی‌بی به آلزایمر موجب رنجش و تلخی پسر شده بود.  پوراحمد کتابی هم به نام «‌کودکی نیمه تمام» دارد و بر اساس آن مهدی اسدی مستندی اتوبیوگرافیک به همین نام ساخته که دو سه بار از شبکۀ مستند تلویزیون پخش شده و در آن مادرش و مهدی باقر بیگی (مجید) هم صحبت می‌کنند.

   این مستند در سال 93 در حالی از تلویزیون پخش شد که دیگر کارگردانان حامی جنبش سبز را تلویزیون بایکوت کرده بود و آنها هم تلویزیون را  اما پوراحمد چندان سیاسی نبود و شاید بتوان گفت اصلا سیاسی نبود منتها در میتینگ اول خرداد 1388 که کاملا قانونی و انتخاباتی بود نطق کرد و به شماتت خود پرداخت و گفت رأی ندادن من و امثال من در سال 84 باعث شد با این قد و قواره زیر بار آدم‌های کوچک بروم. این بار رأی بدهید تا دوباره بزرگ شویم. 

  هر چند نتیجۀ انتخابات باب میل او نبود اما از مشارکت خود ناخرسند نبود و در سال 92 هم باز برای آن که به سرنوشت 84 دچار نشود تشویق به رأی دادن کرد.  

   اگر بخواهیم از دنیای واقع که او را می آزرد بیرون بیاییم و به عرصۀ خیال بازگردیم که هم آن را می‌ساخت و هم به آن پناه می‌بُرد به فیلم‌های او باید اشاره کنیم که هر یک با سلیقه‌ای سازگار بود و این نویسنده  از میان تمام کارهای او و آثاری چون خواهران غریب، سرنخ، قصه‌های مجید، کفش‌هایم کو، آلبوم تمبر،نوک برج و شب یلدا این آخری - شب یلدا- را بسیار دوست می‌دارم و بدون اغراق 5 بار دیده‌ام! خود او گفته بود برخی 10 بار هم دیده‌اند آن قدر که کسانی "شب یلدا باز" هستند!

   خود پوراحمد هم گفته بود "شب یلدا" را برای دل خود ساخته چون از فیلم قبلی پول درآورده بود و انتظار مالی زیادی از این نداشته و شاید محمد رضا فروتن که کشف خود پوراحمد بود و اول بار در یکی از قسمت‌های "سرنخ" معرفی شد بهترین بازی دوران بازیگری خود را در همین فیلم ارایه داده است.

         تقریبا می‌توان گفت این فیلم بازیگر دیگری جز او ندارد و صحنه های مربوط به الهام چرخنده را هم در ویدیو می‌بیند و با این که معمولا این گونه فیلم ها خسته‌کننده است اما شب یلدا و بازی فروتن روان و زیبا و تأثیرگذار است.

   اغلب ما همچنین ترانۀ «مادر من مادر من تو یاری و یاور من/  مادر چه مهربونه درد منو می‌دونه/ بی عذر و بی‌بهونه قصه برام می‌خونه مادر من مادر من تو یاری و یاور من/  مادر مهربونم قدر تو رو می‌دونم/تو با منی همیشه/ من برگم و تو ریشه» را در فیلم «خواهران غریب» و با صدای گرم خسرو شکیبایی به یاد می‌آوریم اما این فیلم را با نام کارگردان – کیومرث پوراحمد- هم باید به خاطر آورد.

   او که پس از مرگ خشایار الوند از این که آمبولانس دیر رسیده بود خشم گرفت و می‌گفت 50 سالگی وقت مردن نیست خود وقتی 25 سال از او بزرگ تر بود به آغوش مرگ رفت در حالی که به خاطر فیلم‌هایی چون «کفش‌هایم کو» مانند آثار دیگر تحسین نشد اگرچه منتقدان در میان کارهای متأخر «اتوبوس شب» را مستثنا می‌کردند و اصلا این چه عادتی است که کارگردان را نه با آثار درخشان و ماندگار که با چند کاری که با آنها فاصله دارد قضاوت کنیم؟

   کودک درون هنرمندان فعال است و کارگردانی که «کودکی نیمه تمام» را نوشته بود به آن کودکی این گونه پایان داد هر چند یک بار گفته بود « از دوران کودکی ام نفرت دارم» و چرای این پایان را هیچ‌کس جز خود او نمی‌تواند پاسخ بدهد هر چند در آن 8 صفحه که از خود به جای گذاشته به قاعده باید نکاتی را نوشته باشد ولی دربارۀ آن نوشته نیز باز باید خود او توضیح دهد. خودی که دیگر در این جهان نیست.

   کاش تلویزیون دوباره آن مستند را از شبکۀ مستند پخش کند اما اگر این کار را نکرد شب یلدا هست. چه، پوراحمد جایی گفته بود «حامد» شب یلدا از همۀ شخصیت‌های فیلم‌های او به او نزدیک‌تر است و اصلا خودش است چون آن رنج را زیسته با این تفاوت که دوری فرزند دربارۀ او رخ نداده است.

   کیومرث پوراحمد را می‌توان با «مجید» قصه‌های مجید به یاد آورد یا با «حامد» شب یلدا یا با کارآگاه سریال «سرنخ» یا با تغییر استفاده از گویش اصفهانی و با نوشته‌های متعدد و در عین حال شخصیت رسانه‌ای که داشت اما او را با این ویژگی به یاد می‌آورم که با آن قامت خدنگ، اهل سر، خم کردن نبود اما صریح و روشن گفته بود: خسته شدم از سانسور و این جمله حالا خیلی تکان‌دهنده‌تر در گوش آدم زنگ می‌زند: خسته شدم از سانسور...

  وقتی به قلم او اشاره شد، نمی‌توان از بهاریه‌های او در مجله فیلم ننوشت که بسیار زیبا و تأثیرگذار بود و مرگ در 16 فروردین 1402 خورشیدی در دهکدۀ ساحلی (‌بندر انزلی) یعنی بهاریه‌نویس در بهاری‌ترین روز بهار از دنیا رفته است و شگفتا که کیومرث پوراحمد چگونه به شعر شاملو توجه نشان نداد که سُروده بود: بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار... 

 
 


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط