دوشنبه 02 مهر 1403 - 22:56

کد خبر 148965

پنج‌شنبه 12 مرداد 1402 - 22:00:00


قند پارسی/ حکایتی از مصیبت نامه عطار 


آخرین خبر/ آورده اند کـه مردی از دیوانه ای پرسید :" اسم اعظم خدا را میدانی؟ "دیوانه گفت: "نام اعظم خدا نان اسـت اما این را جایی نمی توان گفت."
 مرد گفت: "نادان شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا نان اسـت؟ "دیوانه گفت: "در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم. از آنجا بود کـه فهمیدم نام اعظم خدا نان است ." 

سائلی پرسید از آن شوریده حال
گفت اگر نام مهین ذوالجلال
میشناسی بازگوی ای مرد نیک

گفت نانست این بنتوان گفت لیک
مرد گفتش احمقی و بی قرار
کی بود نام مهین نان شرم دار

گفت در قحط نشابور ای عجب
میگذشتم گرسنه چل روز و شب
نه شنودم هیچ جا بانگ نماز
نه دری بر هیچ مسجد بود باز
من بدانستم که نان نام مهینست
نقطهٔ جمعیت و بنیاد دینست

از پی نان نیستت چون سگ قرار

حق چو رزقت میدهد توحق گزار
حق چو رزقت داد و کارت کرد راست
تو بخور وز کس مپرس این از کجاست



پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط