دوشنبه 02 مهر 1403 - 19:01

کد خبر 151043

شنبه 14 مرداد 1402 - 15:00:06


قند پارسی/ شاعر سرشناس


آخرین خبر/ روزی حکیمی مشهور به شاگردانش درس می گفت، که شخصی بزهکار پای به محل درس و بحث نهاد. شاگردان با خشم به او می نگریستند و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است.
آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سئوال ساده کرد و حکیم با فروتنی به او پاسخ داد و مرد بعد از لختی رفت. فردا روز، شاعری که مدیحه سرای دربار بود ، پای به محل درس گذارد تا سئوالی از حکیم بپرسد، شاگردان به احترامش برخواستند و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد.
که دیدند استاد محل بحث را ترک کرده و خبری از او نیست یکی از شاگردان که از آغاز چشمش به استاد بود و او را دنبال می نمود در میانه کوچه جلوی استاد را گرفته و پرسید:"چگونه است دیروز خلافکاری به دیدارتان آمد، پاسخ پرسش هایش را گفتید و امروز شاعر سرشناس آمده، شما محل درس را رها نمودید ؟"حکیم گفت:"یک بزهکار تنها به خودش و معدودی لطمه می زند، اما یک شاعر خود فروخته مملکتی را به آتش می کشد."



پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط