پنج‌شنبه 12 مهر 1403 - 09:50

کد خبر 161473

یک‌شنبه 22 مرداد 1402 - 15:44:56


حکایت/ دو زکات و دو ماجرا و یک انسان!


مصاف/ زرگری نزد شیخ دانایی رفت و گفت: می‌خواهم زکات مال خود را بپردازم، به چه‌ کسی بدهم؟
🔸شیخ گفت: برو و اولین نیازمندی که در شهر دیدی، زکات مال خود را به او ده. 
🔹زرگر آمد و پیر نابینایی در کنار خرابات دید که بر زمین نشسته بود. کیسه‌ای از زر زکات مال خود به او داد و نابینا خوشحال شد.
🔸روز بعد رفت و دید نابینای دیگری کنار اوست که نابینای زکات بگیر به او می‌گوید: 
خدا خیر بدهد. دیروز زرگری آمد و کیسه‌ای زر به من داد و من در عشرتکده شهر رفتم و تا صبح مستی و با کنیزکان جوان عشق‌بازی کردم.
🔹زرگر تا این سخن شنید، برآشفت و پیش شیخ آمد و گفت: 

من از تو خواستم راهی نشان دهی که بتوانم زکات مال خود بپردازم. این چه راهی بود که حرف تو را گوش کردم و مال را یک‌باره به یک عشرتگر دادم!
🔸شیخ دیناری به او داد و گفت: حال این یک دینار را ببر و به اولین فقیری که دیدی ببخش. 
🔹زرگر در راه مردی دید که چهره‌ای شکسته داشت. دینار در کف دست او نهاد. مرد سید علوی بود. شادمان شد و همان‌جا سجده شکری کرد. 
🔸زرگر به‌دنبال آن مرد علوی راه افتاد. دید در خرابه‌ای رفت و از زیر لباس خود کبوتری مرده را به خرابه انداخت. برگشت و زرگر را دید. 
🔹زرگر پرسید:  این چه بود؟ 
🔸مرد گفت: 
فرزندانم سه روز است که گرسنه‌اند و تاب گرسنگی نداشتند. این کبوتر مرده را برای آن‌ها می‌بردم تا بخورند که خدا تو را نزد من حواله کرد و کبوتر را در خرابه انداختم. خدا را هزاران‌مرتبه شکر. 
🔹زرگر با چشمانی اشک‌بار نزد شیخ بازگشت و داستان را تعریف کرد. 
🔸شیخ گفت: دو زکات بود و دو داستان و یک انسان!
🔹هرگز در کار خداوند تردید مکن. وقتی می‌خواهی بدانی مالت چقدر حلال است، کافی‌ست نگاه کنی که به دست چه‌ کسی می‌رسد و در چه راهی مصرف می‌شود.

📚 تذکرة الأولیاء



پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط