یک‌شنبه 01 مهر 1403 - 15:03

کد خبر 174708

چهارشنبه 01 شهریور 1402 - 14:30:00


شاعرانه/چه‌ها که بر سر این تک درخت پیر گذشت


خراسان/ چند شعر از واصف باختری
 
شعر اول:
چه‌ها که بر سر این تک درخت پیر گذشت
ولیک جنگل انبوه را ز یاد نبرد
به فتح نامه خورشید کاغذین...  . خندید

چراغ گوشۀ  اندوه را ز یاد نبرد
نشست عمری در استوای برگ و تگرگ
شکیب صخره نستوه را ز یاد نبرد
به استواری آن سنگ آفرین بادا
که آبگینه شد و کوه را ز یاد نبرد
 
شعر دوم:
تموز ما چه غـــــــــریبانه و چه سرد گذشت
کمبود جـــــامه ازین تنگــــــنای درد گذشت
نســـــیم آن‌سوی دیوار نــــــیز زخمی بود
چــــــو از قبـــیله  اشـــــباح خوابگرد گذشت
ز دوســتان گران‌جان کـــــــجا برم شکوه

کنون که خصم سبک‌مایه هرچه کرد گذشت
دلــــــم نه بـــــنده افـــلاک شد نه برده خاک
ز آبـــــــنـوس رمــــــید و ز لاجورد گذشت
بگـــــو که کید شغادان به چاهسارش کُشت
مگـو که وای ببین رســــتم از نبرد گذشت!
درین غــــروب، غریبانه دل هوای تو کرد
حــــــریق لاله  ز رگ‌های برگ زرد گذشت
چــــو دل به دست ز کـویت گذر کنم گویی
یکی ز شیشه‌فروشان دوره‌گرد گذشت

قســـم به غــربت واصف که در جهان شما
یگانه آمـــــد و تنها نشست و فــــرد گذشت
 
شعر سوم:
مباد بشکند ای رودها غرور شما
که این صحیفه شد آغاز با سطور شما
شبان تیره لب‌تشنگان بادیه را
شکوه صبحدمان می‌دهد حضور شما
هزار دشت شقایق، هزارچشمه نوش
بشارتی‎ست ز آینده‌های دور شما
چه شادمانه به کابوس مرگ می‌خندید
دو روی سکه هستی‎ست سوگ و سور شما
شکیب زخمی مرغابیان ساحل را
توان بال عقابان دهد عبور شما
مباد خسته شود دست‌های جاری‌تان
مباد تنگ شود سینه صبور شما
مباد سایه ابلیس سار وسوسه‌ها
شبی گذر کند از کوچه شعور شما
مباد تیره مردابیان تبیره زند
مباد بشکند ای رودها غرور شما


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط