یک‌شنبه 01 مهر 1403 - 10:03

کد خبر 235050

شنبه 22 مهر 1402 - 09:00:00


شاعرانه/ رباعیاتی از یوسفعلی میر شکاک 


خراسان/ می خواستم ای دوست که یارت باشم
شمع شب خلوتگه تارت باشم
دیدم که به خورشید تمایل داری
آیینه شدم که در کنارت باشم
 
رباعی دوم :
عمری عبث آرزوی حق می کردم
روی دل خود به سوی حق می کردم
با خود همه گفت وگوی حق می کردم
حق بودم و جست وجوی حق می کردم
 
رباعی سوم:
یاری که ازو به دل غباری دارم
با زلف شکسته اش قراری دارم
با او پس ازین مرگ در اعماق عدم
آن سوتر از این وجود کاری دارم
 
رباعی چهارم 
گفتم به دل از داغ تو مضمون بندم
ممکن نشد آفتاب در خون بندم
برخیزم و پیدا کنم آیینه وشی
تا تهمت خود به نام مجنون بندم
 
رباعی پنجم:
ای صبح ازل خیالی از خنده تو
شاهان و پیمبران همه بنده تو
با من نظری کن که نباشم در حشر
شرمنده آن که نیست شرمنده تو
 
رباعی ششم :
تو تار شدی، ز هر طرف پود شدیم
صدبار عدم شدیم و موجود شدیم
صدبار غبار ره موعود شدیم
القصه نیامدی و نابود شدیم


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط