جمعه 06 مهر 1403 - 02:50

کد خبر 261365

جمعه 12 آبان 1402 - 14:00:00


قند پارسی/ حکایتی از سیاست نامه


آخرین خبر/ مردی نزد سلطان محمود از قاضی شکایت برد که دو هزار دینار در کیسه سر بسته ، نزد او امانت گذارده ام ، اکنون امانت را پس گرفته و سر کیسه را گشوده ام ، به جای زر ، درم های مسین می بینم و یقین دارم که سر کیسه هم باز نشده است . سلطان گفت : کیسه را نزد من آر ! مرد برفت و کیسه بیاورد . 
محمود گرداگرد کیسه را نگریست و شکافی ندید . سپس گفت : کیسه را نزد من بگذار و روزی سه من نان و یک من گوشت و ماهی یک دینار از وکیل من بستان تا تدبیر زر تو کنم .
محمود قدری به کیسه نگاه کرده و مدتی بیندیشید تا به خاطرش رسید که ممکن است ، کیسه را شکافته باشند و زر بیرون کرده و سپس رفو نموده باشند . محمود چادرشبی زر بفت داشت و پر بها که به روی بالین گسترده بود ، نیمه شبی برخاست و کارد بر کشید و مقداری از چادر شب را بدرید . روز دگر سپیده دم به شکار رفت و سه روز شکارش طول کشید ، هنگامی که باز گشت ، چادر شب را درست یافت .
محمود فراش را بخواست و پرسید :" این چادر شب ، دریده بود ، که آن را درست کرد ؟ "فراش که از دریده شدن آن بسیار ترسیده بود ، در آغاز منکر شد ، ولی پس از اطلاع بر جریان گفت :" فلان رفو گر رفویش کرده ."
سلطان رفو گر را بخواست و از او پرسید :"امسال هیچ کیسه دیبای سبزی رفو کرده ای ؟" گفت :" آری . "محمود پرسید : "کجا ؟ "گفت "به خانه قاضی شهر ، او دو دینار مرا مزد داد ." محمود کیسه را بدو نشان داد . گفت : "آری همین کیسه می باشد" و جای رفو را نیز نشان داد . 
قاضی احضار گردید و با رفو گر و خداوندمال رو به رو شد . از بیم ، چنان لرزه ای بر اندامش افتاد که سخن نتوانست گفت . پس زرها گرفته شد و به صاحبش مسترد گردید.

از سیاست نامه خواجه نظام الملک 


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط