دوشنبه 03 دی 1403 - 03:36

کد خبر 2665

جمعه 04 فروردین 1402 - 16:45:00


آینده‌ سینمای ایران بستگی تام با رفتار سینماگران دارد


هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و انتشار آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

انجمن علمی مطالعات فرهنگی و رسانه‌ای دانشکده ارتباطات علامه طباطبایی هفته گذشته با همکاری انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، نشستی با عنوان «آینده فیلمسازی در سینمای ایران» را در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار کرد. سخنرانی کیوان کثیریان در این نشست را می خوانیم.

کیوان کثیریان| سینمای ایران سال‌هاست تحت قیومیت و استیلای ساختار سیاسی به حیات خود ادامه داده است. جز در مقاطعی کوتاه، بخش خصوصی در آن نقش کلیدی ایفا نکرده و غالبا فرصت نفس کشیدن به سینمای مستقل داده نشده است.
حتی گاه اطلاقِ «بخش خصوصی» به پوششی ظاهری برای هزینه کردِ بودجه‌های دولتی بدل شده است. ورود پول‌هایی با منابع نامشخص، غلبه‌ی نگاه دولتی، وابسته نگاه‌داشتن سینما از حیث مادی و معنوی به ساختار سیاسی، درگیر کردن سینما با مناسبات اقتصادی ناسالم و مشکلات پیچیده تولید و اکران، ناکارآمد کردن نهادهای صنفی و تهدیدِ همیشگی سانسور ازجمله آسیب‌های عمده‌ای است که همواره گریبان سینمای ایران را گرفته است.
سینمای ایران همواره و تا حدود بسیاری به قواعد و قوانین موضوعه‌ی حاکمیت تن داده، همواره چشمش به دست دولت بوده و به تعبیری در چهل‌وچند سالگی نیز با او چون موجودی نابالغ و حتی طفلی شیرخواره برخورد شده است. سایه‌ی کنترلگریِ تئوریزه در این چهل‌وچندسال لحظه‌ای از سرِ سینما کنار نرفته است. تنها در مقاطعی که فضا کمی فراهم‌تر شد و آزادی‌های اولیه کمی بیشتر وجود داشت، سینما از روزنه‌های به‌وجود آمده نفس کشید و بالید و در دنیا خودنمایی کرد. در سال‌های اخیر جریانی شدت یافت که طی آن سرمایه‌های هنگفتی در اختیار نهادهای ایدئولوژیک قرار گرفت تا بی‌توجه به مخاطبان سینما، با پول خود آنها انبوهی از فیلمهای سفارشی، پرهزینه و بی‌مصرف ساخته شود و درنتیجه سینما از همه‌ی جهات شکست بخورد و به بن‌بست فعلی برسد. دیگر اثری از سینمای متفکر، انسانی و خلاق ایران به‌چشم نمی‌خورد و سینمای هیجان‌انگیز و تراز اول ایران به سینمایی متوسط و معمولی تبدیل شده است.
ساختار سیاسی سال‌هاست که دیگر سینما را نمی‌خواهد و این موضوع بارها اثبات شده است. روشن‌تر بگویم؛ سینما را با شرایط مطلوب خودش می‌خواهند، نه با این وضعیت. سینمایی را می‌خواهند که مستقیما و مشخصا ایدئولوژی رسمی را منتقل کند. ساختار سیاسی بارها ثابت کرده که سینمای منتقد و واقع‌گرا نمی‌خواهد، پس از هیچ تحدید، کارشکنی و مانع‌تراشی بر سرِ راهِ سینمای مستقل فروگذار نمی‌کند. اما به دلایل بسیار این نخواستن، هرگز تحقق عملی پیدا نمی‌کند چون دست جناحِ حاکم بر سینما از نیروهای خلاق و صاحب ایده و تفکر به‌شدت خالی است.
ساختار سیاسی مدت‌هاست به این نتیجه رسیده که برآیندِ حضور فعال هنرمندان در عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی به سودش نیست. در رویدادهای رسمی و راهپیمایی‌ها و انتخابات، معمولا همراهی آنها را ندارد. در عوض در تحرکات اعتراضی، هنرمندان کم‌وبیش خود را در سوی مقابل تعریف می‌کنند.
در شرایط فعلی، بیش از همیشه سینما و اهالی‌اش را نمی‌خواهند. آنقدر نمی‌خواهد که رئیس سازمان سینمایی پس از استقبال بسیار سردِ سینماگران از جشنواره و اختتامیه‌اش مدعی می‌شود که از غیبت حداکثریِ سینماگران خوشحال است، چون سینما و جشنواره به دست صاحبان اصلی‌اش برگشت. ادعایی که مطمئنا از سر استیصال مطرح شده وگرنه بدیهی است که سینمای ایران بدون بدنه‌ی اصلی‌اش، نخواهد توانست به حیات مفیدش ادامه دهد و از هویت‌اش تهی خواهد شد. این را مدیران سینمایی هم خوب می‌دانند. مشخصا حاکمیتِ سینما حالا دیگر نمی‌خواهد دردسرهای حضور بدنه فکری و هنری سینما را -که تاحدی میان مردم مقبولیت و مرجعیت دارند- تحمل کند. به‌واقع حالا دیگر از همراهی‌های حداقلی که تاکنون وجود داشت هم ناامید شده و چاره‌ای ندارد جز آنکه مذبوحانه وانمود کند قید همه‌ سینماگران غیرهمسو با خودش را زده است. طبعا اگر از این به بعد سینمایی هم وجود داشته باشد، جای خیلی‌ها در آن خالی خواهد بود و حاکمان سینما ناچار خواهند بود با عناصری غالبا کم‌کیفیت اما همسو با خودشان کار را پیش ببرند و طبیعی است که نتیجه‌ی کار از همین حالا مشخص است.

شکاف میان سینماگران و حاکمیت، مختص امروز و دیروز نیست. مدت‌هاست که این دره هر روز عمیق‌تر شده ‌است اما در چندماه اخیر به نقطه‌ای تعیین‌کننده و به دقایقی تاریخی رسیده‌ایم. اکنون و پس از تحولات ماه‌های اخیر کشور و همراهیِ بخشی از هنرمندان و اهالی سینما با حرکت اعتراضی مردم، روشن شدنِ نسبت آدم‌ها با حاکمیت لااقل در بخش فرهنگ و سینما، اجتناب‌ناپذیر به‌نظر می‌رسد. حالا دیگر هرکس باید تکلیف خود را معلوم کند، سَمت‌اش را مشخص کند. دوطرفه بازی کردن و عافیت‌طلبی، دیگر جواب نمی‌دهد. مسئولیت فردی و صنفی حالا دارد مفهوم اصلی خود را باز می‌یابد و به‌نظر می‌رسد در این لحظه‌ی تاریخی که در آن هستیم، قدرت انباشته و رهایی بخشِ هنرمندان باید بیش از همیشه جدی گرفته شود. اما برای آنکه بتوانیم آینده‌ی سینما را تا حدی پیش‌بینی کنیم، جشنواره‌ی فجر همین امسال، مورد مناسبی برای بررسی است. این جشنواره مصداق بارز همبستگی و اتحاد میان سینماگران بود. اقدام عملی آنها موجب شد ظرفیت بالای سینماگران در ایجاد تغییر، مرئی شود. غیبت اکثریت قریب‌به‌اتفاق سینماگران در جلسات پرسش و پاسخ و البته مراسم اختتامیه‌ی جشنواره، نشان داد آنها در اقدامات برنامه‌ریزی نشده نیز از توان بالقوه‌ی بسیار بالایی برخوردارند و عملا می‌توانند به‌عنوان ستون‌های سینما نارضایتی‌شان را از روند موجود به شیوه‌های دموکراتیک و مدنی اعلام کنند. می‌توانند اعتراض‌شان را عمومی کنند و حاکمیتِ سینما را در موضع ضعف قرار دهند. آنها به‌ سادگی قواعد بازی‌های مرسوم در رویدادی مثل جشنواره فیلم فجر را به‌هم ریختند تا جایی که مدیران آن را برای تشکیل تیم داوری، جذب بخش خصوصی به جشنواره و اهدای جوایز، به دردسرهای مهلکی انداختند. در شرایط فعلی و پس از تحولات اجتماعی ماه‌های اخیر، حداقل اتفاقِ ممکن در حوزه سینما می‌تواند تغییرِ ساختارهای مزاحم، نظارت‌های بی‌منطق، محدود کردن و حذف سانسور باشد. بی‌شک مماشات با نظارت بی‌منطق و مدارا با دستگاه سانسور در سال‌های اخیر، همواره به زیاده‌خواهی و پیشرویِ سازوکار سانسور منجر شده ‌است.
حالا دیگر تن دادن به سانسور و البته تبعیت از مجوزهای رایجِ ساخت و نمایش می‌تواند عملا از دستور کار سینماگران خارج شود. طبعا خروج از این سیطره، نیاز به شجاعت، پرهیز از عافیت‌طلبی و محافظه‌کاری و یک عزم‌جمعی از سوی سینماگران –به‌ویژه کارگردانان، تهیه‌کنندگان، پخش‌کنندگان، سینماداران و البته سرمایه‌گذاران- دارد. بی‌تردید با پیچیدگی‌ها و هزینه‌های چنین اقداماتی ناآشنا نیستیم ولی تغییر ساختارهای نادرستِ موجود، هرگز بدون هزینه نیست و مگر در این دوران مردم کم هزینه دادند؟ شک ندارم که ایستادگی مقابل قوانینِ نادرستِ حاکم به ‌هر صورت نتیجه‌بخش است. به شبکه نمایش خانگی نگاه کنید که چطور مقاومت و امتناع دو، سه پلتفرم مقابل مجوزهای ساترا جواب داد.
از یاد نبریم که عمومی شدن هر حرکت هماهنگِ اعتراضی، هزینه‌های عمده‌ای را متوجهِ حاکمیت سینما هم خواهد کرد.
آینده‌ی سینما بستگی تام با رفتار سینماگران دارد. اینکه در ادامه بخواهند تن به قواعد سانسور بدهند، یا نه. اینکه بخواهند تن به مجوزهای دست‌وپا گیر بدهند یا خیر. طبیعتا پایمردی و ایستادگی بر سر مطالبات بحق، خواهد توانست سینما را از این انسداد و بن‌بست خارج کند، حاکمیتِ سینما را به عقب‌نشینی وادارد و نظمِ مستقر اما شکننده‌ی موجود را به چالش جدی بکشد. بی‌تردید نقش حمایتی و تصمیم سازِ نهادهای صنفی در این میانه بسیار کلیدی و مهم است. تجربه نشان داده همبستگی و مبارزه‌ی اهالی سینما و هم‌افزایی ظرفیت‌ها و توان آنان، می‌تواند نتایجِ گاه غیرقابل باوری به‌بار آورد که نمونه بارز آن غائله‌ی تعطیلی خانه‌سینما در دولت دهم و بازگشایی آن در سال ۹۲ است. طبیعی است که حاکمیت سینما تلاش کرده و خواهد کرد که فعالیت سینماگران را در بیرون از سیطره‌ی خود ناممکن کند و مداخلات قدرت را همچنان برقرار نگاه دارد، ولی شک نباید کرد که قدرت رهایی‌بخش هنر و هنرمندان می‌تواند به تغییر اساسی در نظم معیوبِ موجود بینجامد، ساختارهای سنتی و تمامیت‌خواهانه مدیریتی و نظارتی را درهم بشکند و از دل آن نظم تازه‌ای مبتنی بر آزادی‌های اولیه و آزادی‌بیان پی افکند. ساختارهایی دموکراتیک برپا کند و از قید محدودیت‌های نهادینه‌شده‌ی موجود برهد. ازاین‌رو سینمای ایران چاره‌ای ندارد جز آنکه اعتراضش را علنی کند، به نافرمانی مدنی روی بیاورد و از هر روزنه‌ای برای پیوند خوردن به مخاطبش استفاده کند. در غیر اینصورت، بدیهی است که آلترناتیوهای دیگری خود را نشان خواهند داد. در عصر ارتباطات و تکنولوژی، بخش بزرگی از سینمای ایران به زیر زمین مهاجرت خواهد کرد و به‌راحتی و بی‌نیاز از بازارهای داخلی، بازار خود را در فضای سایبری و حتی آن سوی مرزها خواهد جست. آنچه مسلم است سینمای ایران به شکل فعلی دیگر مرده است. ارزش‌های حاکم تغییر کرده و اخلاق حرفه‌ای تضعیف شده است. تبعیض و بی‌عدالتی، در عرصه‌های مختلف بیداد می‌کند، بالافتن نجومیِ هزینه‌های تولید عملا منجر به حذف بخش زیادی از سینماگران خواهد شد. مردم، سینما را از سبد مصرف‌شان حذف کرده‌اند. این اتفاق تنها به‌دلیلِ فشارهای روزافزونِ اقتصادی نیفتاده است، بلکه مردم آگاهند که یک سینمای وابسته و غیرمستقل هرگز نخواهد توانست دغدغه‌ها، دردها، غم‌ها، خشم‌ها، یأس‌ها، شادی‌ها، کابوس‌ها، خاطرات جمعی و آرزوهای آنان را به پرده‌ی سینما بکشاند. سینمای ایران با این وضعیت هرگز نخواهد توانست داستان‌هایی از ماجراهای دراماتیک ماه‌های اخیر بسازد، هرگز اجازه ندارد از هواپیمای اوکراینی چیزی بر پرده بیاورد، خیابان‌های ماه‌های اخیر و قهرمانان ماه‌های اخیر را بسازد، هرگز نمی‌تواند و نمی‌خواهد از مسمومیت دانش‌آموزان چیزی بگوید، از ماجراهای واکسن و کرونا حرفی بزند و...
سینما می‌توانست میانجی میان مردم و خواسته‌های‌شان با ساختار سیاسی باشد که نیست و هرگز نبوده ‌است. دستکم 13سال‌ اخیرِ عصر ما پر است از ماجراها و اتفاقاتی که سینما هرگز نتوانسته نزدیکشان بشود. این سینمای بی‌هویت، عقیم، ناتوان و بی‌رمق دیگر به‌درد کسی نمی‌خورد. این سینما فرسنگ‌ها از مردم عقب مانده است. پس مردم هم آن را از برنامه زندگی‌شان کنار گذاشته‌اند. مخاطب امروز دیگر این سینما را نمی‌خواهد. فیلم‌های بی‌خاصیت، ایدئولوژی زده، سفارشی، ندیدنی و بی‌کیفیت بی‌آنکه نسبتی با مردم داشته باشند و فهم درست و عمیقی از شرایط موجود به دست دهند چرا باید ساخته شوند؟ این سینما دیگر فقط به درد پر کردن بیلان کار نهادهای دولتی و حکومتی می‌خورَد و صرف کردن هزینه‌هایی از جیب مردم و جایزه بردن در جشنواره‌ای که دیگر اعتباری برایش باقی نمانده است. رفتار سینماگرا از پسِ رخدادهای این چندماه، تعیین‌کننده خواهد بود. مجری مراسم اختتامیه فجر امسال در پیِ ابراز دلخوریِ دبیر جشنواره از غیبت عموم سینماگران، جمله‌ای کلیدی بر زبان آورد: «آنها برمی‌گردند، خیلی زود هم برمی‌گردند، خم به ابروی‌تان نیاورید.» و رئیس سازمان سینمایی هم به نکته مهمی اشاره کرد که نقل به مضمون می‌کنم: «از این به بعد هرکس فیلمی بسازد یا در فیلمی بازی کند یعنی با ماست، یعنی ما را قبول دارد، یعنی می‌گوید اشتباه کردم» آینده‌ی نزدیک نشان می‌دهد این جملات چقدر به واقعیت نزدیک است.
مخلص کلام اینکه در این لحظات تاریخی، فرهنگ و سینمای ایران دچار انسداد شده‌ است و سینماگران و هنرمندان برای بقا و ادامه‌ی حیات، به تبعییت از مردم، باید حرکت کنند.

*رضا صائمی


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط