سه‌شنبه 10 مهر 1403 - 14:56

کد خبر 293907

سه‌شنبه 07 آذر 1402 - 19:15:00


داستانک/ "توقع" نوشته سروش صحت_ قسمت آخر


آخرین خبر/‌ دوستم گفت "فکر نکنم، مگه این که معجزه بشه یا استثناء" پرسیدم "استثنا وجود داره؟" دوستم گفت "آدم تمام قواعد را می پذیره در امید پیدا کردن استثناها" به دوستم گفتم "من دیگه نمی فهمم چی می گی" دوستم گفت "می دونم" همان موقع برادرم اس ام اس داد که "می گم نمی خوام باهات حرف بزنم، نمی خوام باهات ارتباط داشته باشم، می گی زنگ بزنم؟..." نوشتم "پاشو پنج دقیقه بیا این جا" برادرم جواب نداد. به دوستم گفتم "تو برو، داداشم داره میاد، می خوام باهاش تنهایی حرف بزنم" ‌
‌نگاه کردم دیدم هیچی توی خانه نداریم، فکر کردم بروم و کمی میوه بخرم. به زور و زحمت لباس پوشیدم و بیرون آمدم ولی کنار خیابان ماشینم خاموش شد، هرچه استارت زدم روشن نشد که نشد. به امداد خودرو زنگ زدم. امداد خودرو گفت "کنار ماشین تون وایسین تا یه ربع دیگه ماشین میاد" چند دقیقه ای داخل ماشین نشستم و بعد پیاده شدم، اما فراموش کردم موبایلم را از زیر پایم و از روی صندلی بردارم... امدادخودرو آمد و گفت دینام ماشین سوخته و باید برود تعمیرگاه. ماشین را که داشت بکسل می کرد تازه موبایلم را دیدم. برادرم پیغام داده بود "خودخواه می گی بیا و بعد هرچی زنگ می زنم جواب نمی دی؟ واقعا خودخواهی" اس ام اس دادم که ماشین خراب شده بوده و آمدم خانه. ‌

‌آنقدر شدید می لرزیدم که دندان هایم به هم می خورد، دیدم فقط باید زیر آب داغ بروم. رفتم ده دقیقه زیر آب داغ. در این فاصله برادرم آمده بود و در زده بود و چون زنگ را نشنیده بودم رفته بود. فقط پیغام داد "موبایلم خاموشه، دیگه زنگ نزن" شب دوباره کابوس دیدم. کابوس های عجیب و غریب، گاهی هم خواب های خوب می دیدم. صبح که بیدار شدم احساس کردم موهایم سفیدتر شده، رفتم جلوی آینه و دیدم بله، موهایم سفیدتر شده و پیرتر شده ام. احساس کردم به زودی می میرم و با خودم فکر کردم وقتی به زودی می میرم چرا برادرم اینقدر از من دلگیر است. دوباره لرزم گرفت، فشارم بالا رفت، زنگ زدم اورژانس و آمدم بیمارستان، از دکتر پرسیدم "زنده می مونم؟" دکتر گفت "فعلا آره" گفتم "فعلا یعنی چی؟" گفت "یعنی خوب دیر یا زود بالاخره..." و خندید.‌
 به برادرم اس ام اس دادم که "من در بیمارستان بستری شده ام" جواب داد "منم همینطور" گفتم "من به زودی می میرم" گفت "منم همینطور" گفتم "ولی من خیلی زودتر" گفت "می دونم" گفتم "اگه حواس ات هست می میرم، بیا یه ذره بیشتر هوای هم را داشته باشیم"‌

قسمت قبل:

1402/09/05 - 22:15


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط