شنبه 31 شهریور 1403 - 12:03
روایتی از زندگی خاص پدر علم ژنتیک ایران؛ این پزشک ۸۶ ساله روزی ۱۴ ساعت کار میکند!
فارس/ «پروفسور داریوش فرهود»، پدر علم ژنتیک ایران و چهره شناخته شده در جهان این روزها با آنکه 86 بهار زندگی خود را گذرانده، اما همچون کوه استوار، به مردم خدمت میکند!
امروز روز پزشک است؛ همان روزی که به پاسداشت یاد و نام حکیم ابوعلی سینا این روز نام گذاری شده و گرامی داشته میشود.شنیده بودم انسان عجیبی است!بسیار مهربان و متواضع؛ طوری که هرکس او را از نزدیک ببیند خود بخود جذب شخصیت و منش اخلاقی ارزشمند او میشود.خیلی دوست داشتم یک بار از نزدیک همکلامش شوم.تا اینکه روز پزشک بهانهای شد تا با این مرد خسته ناپذیر پزشکی گپ و گفت دوستانهای داشته باشیم.چهرهاش با آنکه با خط و خطوط دوره سالمندی در هم رفته است اما هنوز رگهایی از سیمای جوانی را میتوان در خندههای صمیمانه و کلام بی غل و غش او نظاره کرد؛ روحیه و نشاط او با آنکه 86 بهار را گذرانده همچون یک جوان 30 ساله است؛ شوخ طب و شیرین زبان.قامت جسمی اش کمی انحنا برداشته اما عزم و اراده اش راسخ تر و استوار شده ؛انگار هنوز در عنفوان جوانی روزگار می گذراند!دریایی از کلام دلنشین و پند آموز است و گویی همچون گنجهای از خاطرات و توانمندیهای جامعه پزشکی ایران زمین در وجودش نهان شده است.مرد سپید موی پزشکی ایران که شاخص ترین متخصص در علوم ژنتیک کشور یا به عبارت مناسبتر پدر علم ژنتیک، «پروفسور داریوش فرهود» به مناسبت روز پزشک میزبان ما در محل کار خود شد.فرهود دکترای علوم طبیعی در ژنتیک انسانی و دکترای انسانشناسی را از دانشگاه ماینتس آلمان (۱۹۷۲) و درجه استادی در ژنتیک پزشکی را از دانشگاه مونیخ (۱۹۹۱) اخذ کردهاست. او همچنین بنیانگذار و رئیس اولین کلینیک ژنتیک ایران (از ۱۳۵۴ تا کنون) و استاد و مدیر گروه ژنتیک انسانی دانشکده بهداشت و دانشگاه علوم پزشکی تهران است.
پیر مرد شاخص جهان پزشکی به ویژه در علم ژنتیک آرام اما با وقارو در هیبت استادی برجسته در اتاقش پشت میزی نشسته است که خود انبوهی از خاطرات است؛ از میز مملو از کتاب و مقاله علمی تا صدای دلنشین و سنتی زنگ پاندولی اتاق و تابلوهای رنگا رنگ مختلف از کشورهای گوناگون و کتابهای پزشکی، ادبی، فرهنگی و...که خود نگاشته است.پروفسور زندگی سراسر تلاش و موفقیت خود را این چنین روایت کرد.بنده در 4 فروردین 1317 در تهران به دنیا آمدم. پدرم اصالتا آذری و مادرم اهل گیلان بودند،اما ساکن تهران بودیم و بنده متولد تهران هستم. پدرم چون فرهنگی بود بسیار با ایمان و سختکوش و خدمتگذار بود. وی رئیس اداره فرهنگ خوزستان بود و بنده از چند ماهگی همراه خانواده به خوزستان رفتم. در آنجا ابتدا در شهر هفتگل بودیم؛ تا کلاس دوم ابتدایی آنجا بودم و پدرم دبستان رودکی هفتگل را بنا نهاد..چون فقط تابستانها میآمدیم تهران و برمیگشتیم من هرگز برف ندیده بودم.در تهران فارغ التحصیل مدرسه البرز شدم و سال ۱۳۳۶ برای ادامه تحصیلات به آلمان رفتم.به این جهت که آن زمان ویزایی نمیخواستند و میتوانستم به جای آلمان، آمریکا یا هر جای دیگری بروم اما بنده آلمان را انتخاب کردم.
تحصیل در 3 رشته دانشگاهی در آلمان
آلمانی ها خود را به نژاد ایران نزدیک می دانستند؛ به همین خاطر در آلمان تحصیلات را شروع کردم. چند صباحی که از تحصیلات پزشکیم گذشته بود بر حسب تصادف دیدم که در غذاخوری دانشگاه طوری بود که وقتی برمی گشتم تا به دانشکده های مختلف بروم از جلوی یک ساختمان عبور می کردم که دیدم روی ساختمان نوشته «انسان شناسی»گفتم: یعنی چی؟ رفتم به این ساختمان اتفاقا تعدادی از افراد این مرکز به ایران آمده بودند و از اقوام قشقایی گزارش تهیه کرده بودند؛ لذا آنها با ایران آشنا بودند.خلاصه اینکه این طور شد که من دومین رشته تحصیلی خود را در رشته انسان شناسی و ژنتیک گذراندم.خودم اینطور فکر میکنم و به دیگران همینطور سفارش میکنم که به هیچ یک از علوم تک بعدی و لوله تفنگی نگاه نکنند، بلکه افق ذهنشان باز باشد و همه چیز را ببینند. من در کنار پزشکی یک رشته کاملاً مجزایی به عنوان انسان شناسی و ژنتیک را شروع کردم که ۶۵ سال پیش بود و همزمان نیز رشته دیگری به نام روانشناسی را نیز دنبال کردم ؛ این سه رشته مثلث بسیار خوبی بود. به هر صورت بنده در رشته پزشکی تحصیلات خود را با درجه دکترا تمام کردم، رشته انسان شناسی خود را نیز با مدرک دکترا تمام کردم؛ البته در خصوص روانشناسی دیگر نرسیدم تحصیلات را کامل کنم؛ چرا که آن زمان به صورت مرتب از تهران و از سوی که از رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران برای من تلگرام میآمد که ما منتظر شما هستیم. بنده سال 1351 به عنوان دانش آموخته این رشتهها وارد ایران شدم و در دانشکده بهداشت دانشگاه تهران کرسی استادی دریافت کردم و شروع به پایه گذاری رشتهای کردم که در آن زمان در هیچ کدام از کشورهای اطراف ما این علوم وجود نداشت.
روزی حداقل ۱۴ ساعت درمحل کارم فعالیت میکنم
با کمک خداوند خیلی خوب پیش رفتیم و الان که ۵۲ سال بعد از آن زمان در خدمت شما هستم و ۲۰ سال بازنشسته شدم، همچنان روزی حداقل ۱۴ ساعت درمحل کارم فعالیت میکنم.تعطیلی ندارمپنجشنبه و جمعه نیز در منزل ۱۵- ۱۶ ساعت کار میکنم.این زندگی بنده است؛چیزی به نام وقت آزاد و کارهای بیهودهای که ثمری ندارد ندارم. وقت آزاد من بعد از تحصیل ژنتیک و پزشکی که حاصل آن تربیت دهها هزار پزشک و حدود ۳۰۰ مقاله در مجلات معتبر بوده؛ضمن اینکه ۱۱ جلد کتاب ایران فرهنگی را نوشتم که درآن در خصوص رشتههای تاریخ، ادبیات،خط و دین و مذهب مربوط به ایران از ۳۰۰۰ سال پیش تاکنون را مدون کردم.دکتر ! شما فرمودید 14 ساعت در روز کار میکنید؛ با توجه به کهولت سن این کار خیلی طبیعی است؟شکر خدا این فرسایش در ذهن من ایجاد نشده و ذهنم کاملاً آمادگی دارد و آن، حاصل کار کردن است. ما باید زنده بودن را در کار کردن بدانیم. من شخصاً تا زمانی که فکر میکنم یا کار میکنم و خدمت میکنم و به کسی سود میرسانم زنده هستم؛ وگرنه وقتی که سودی نرسانم که به درد نمیخورم؛ حالا هر طور که دستش میرسد؛ چه مادی باشد یا معنوی و فکری.این ۱۵ جلد کتاب که درباره ایران نوشتم و چند جلد کتابی که در زیر چاپ است 100 سال دیگر میگویند این را چه کسی نوشته؛ فردی که اکنون فوت کرده؛ این حاصل همان است که من علوم را تک بعدی نگاه نمیکنم.
ژن خاص نیستم
استاد! با توجه به اینکه حضرت عالی رشته ژنتیک خواندهاید آیا شما ژن خاص هستید و ضریب هوشی بالایی دارید؟ نه، من کسی نیستم. هوش یک مسئله خاصی وتقسیم بندی کرده که حدود ۱۱ ،۱۲ نوع هوش است و نباید با حافظه دیداری و شنیداری اشتباه کنیم بلکه هوش هیجانی مهم است؛ مثلاً ادیسون که الکتریسیته را کشف کرد روزی در مدرسه مادرش را صدا کردند و به او گفتند «خانم این نامه را بگیر و بخوان! نامه را مادر خواند و تا کرد و بیرون آمد.این بچه(ادیسون) بعدا کاشف و مخترع 60 -70 اختراع شد.بعد از مادرش پرسید «آن نامه چه بود؟» در حالی که در نامه نوشته بود «این بچه را از مدرسه ببرید، بدرد هیچی نمی خورد!» در حالی که به هوش هیجانی او فکر نکرده بودند. آموزش و پرورش ما تبدیل به کلاسی شده که دانش آموزخواندن و نوشتن یاد بگیرد. ما حدود 12 مهارت داریم؛ مثلا با هم زیستن، تحمل آرای مخالف و...در حالی که آقا و خانمی که با هم زندگی میکنند مهارت ارتباط ندارند. در بسیاری کشورها از همان کودکی باید در مدرسه سرویس بهداشتی مدرسه را تمیز کنند، جارو می کنند و قدر این کار را میدانند. چنین وضعیت آموزش متاسفانه در دانشگاههای ما نیز همین طور است و مختص آموزش و پرورش ما نیست.الان دانشگاه نسل پنجم در دنیا داریم. نسل اول، دانشگاهی که فقط آموزش بود. نسل دوم پژوهش به آن اضافه شد.
ماجرای استادان دانشگاه تهران با مدرک شش ابتدایی!
الان با کمال شرمندگی تمام بودجههای پژوهشی وزارت بهداشت و علوم تقریبا قطع شده؛ دانشگاه همان جایی است که کسی فقط بشنود و یاد گیرد؛ یعنی فقط خواندن و نوشتن. نسل سوم دانشگاه کارآفرینی بود؛ یعنی شخص باید برای خودش کارآفرینی کند و بلد باشد این کار را انجام بدهد؛ در حالی که اینجا اینطور نیست.دانشجودرسش را میخواند اما جز بیکاران میماند؛ حالا دیگر نسل چهارم و پنجم که بماند .دانشگاه دردنیا تا نسل پنجم پیش رفته اما ما در نسل اول دانشگاه هستیم؛مثل دارالفنون قدیم هستیم؛ به عبارتی ما الان دارالفنون زمان امیرکبیرهستیم.میخواهم بگویم علوم چنین وضعیتی دارد.من به نیکی یاد میکنم که ما در دانشگاه ادبیات تهران استادانی داشتیم که فقط مدرک ۶ ابتدایی داشتند! اما معلومات داشتن؛ یعنی میگفتن خواندن و نوشتن جعبه ابزار است و بقیه آن را من باید یاد بگیرم.در نتیجه بعد از آن خودش مطالعه میکرد و یک استاد بینظیر بود. بالاترین آنها مدرک دیپلم داشتند و کسی دکترا نداشت. ببینید جایگاه علوم نیز باید همینطور بالا بیاید؛ اما متاسفانه در کشور ما اینطور نیست. باور کنید مردم ایران هوش بالایی دارند.مردم ایران از باهوش ترین مردم جهان هستند نه اینکه این موضوع را به خاطر حب وطن و تعصب ایرانیگری خود بگویم؛ بنده حدود ۴۳ کشور دنیا را گشته ام اما مردمانی به باهوشی مردمان ایران کمتر جایی دیدهام اما متاسفانه هدر میرود! میخواهم عرض کنم که ایرانی آن چیزی را که باید داشته باشد دارد؛یعنی ژن سالم و خوب را دارد. بارها مورد هجوم قرار گرفته اما مجدد بلند شده زانو زده اما از پای نیفتاده است؛ باید از این توانایی استفاده کنیم.
شاهد فرار ژن های خوب هستیم
میرسیم به حرف حضرت سعدی که «باران که در لطافت طبعش خلاف نیست؛ در دشت لاله روید و در شورزار خس» برای من جانگداز است که دانشجو اینجا نزد من میاید که متاسفانه خیلی زیاد هم شده است از من توصیه میخواهد که بنویسم این دانشجوی خیلی خوبی است؛ بنده میدانم که این توصیه را میخواهد آمریکا بفرستد و از ایران برود. خیلی از دانشجوهای تراز اول را بنده در ایران دیگر نمیبینم. المپیادیها و دانشجوهای برجسته دارند میروند و اصلاً این فرار مغزها نیست بلکه فرار ژنهاست. من اگر از کشور خارج شوم اتفاقی نمیافتد اما یک جوان ۲۱ تا ۲۵ ساله وقتی میرود، ژن خود را نیز با خود میبرد. وقتی صحبت از مریم میرزاخانی میکنیم که از ایران رفت و ژن را با خودش برد و با یک آمریکایی ازدواج کرد و الان یک فرزند دارد. این آن چیزی است که باید ما به آن برسیم.در قدیم پزشکان حکیم بودند پزشک در قدیم کسی بود که هم علم بدن را بداند و هم علم جان و روح را؛ یعنی حکمت میدانست وبه او حکیم می گفتند؛ در حالی که حکیم بسیار کم بود. کسانی بودند که طب سنتی می دانستند و در منزل معالجه میکردند؛ مانند پدربزرگ و مادربزرگ که تجربیاتی داشتند.حکیم خیلی کم بود اما هرچی بود حکیم بود؛یعنی یک پزشک خالی که یک رباتی باشد که مقداری اطلاعات راجع به چشم یا جای دیگر بدن داشته باشد نبود،بلکه همه چیز میدانست؛یعنی روانشناسی، جامعه شناسی و... در همه مسائل وارد بود و حاصلش همین همگرایی علوم بود؛یعنی یک حکیم همه چیز را میدانست.ابن سینا یکی از آن افراد بود؛ همان کتاب شفایی که نوشت در حکمت و فلسفه است. هم فیلسوف بود هم حکیم، پزشک وهم تاریخ نگار.
بیشتر پزشکان امروز فقط به جسم بیمار کار دارند
استاد! تعریفی داشته باشید از اینکه چه تفاوتی بین پزشک و حکیم وجود دارد؛ از قدیم مردم برای طبابت و درمان بیماریهای خود نزد حکیم باشی میرفتند؛ شما نسل گذشته را حس کردهاید و در آن فضا قرار داشتید؛ توضیح دهید که حکیم آن زمان و پزشک فعلی چه تفاوتی دارد؟حکیم کسی بود که علم جان و علم تن را میدانست. الان پزشکان جدید و جوان بیشتر با همان جسم فرد کار داشته و کاری به دیگر مسائل ندارند؛ در حالی که همان کسی که مفصلش را عمل میکنند چه بسا روحش دچار مشکل است و به دلیل روح آسیب دیده اش فوت می کند.پزشک باید همه ابعاد بیمار را ببیند؛ حتی ابعاد رفاه اجتماعی.برای نمونه این دستوری که من پزشک میدهم وبه بیمارمیگویم مثلاً روزی دو تا موز بخور؛ باید ببینم آیا بیمارآنقدر حقوق و درآمد دارد که آن را تهیه کند.یا مثلاً یک نفر سر چهارراه کاسبی می کند اما دستور من پزشک این است که باید در جایی در بالای کوه و خوش آب و هوا زندگی کند خوب این فرد چطور زندگی کند؟این باید سر چهارراه باشد و فعالیت کند؛ یعنی دستورات پزشکی بعضی وقتها متناسب با امکانات و شرایط بیمار نیست.این فرق پزشک و حکیم است.
حال جسمی و روحی بیمارم را متحول می کنم
بسیاری از کارهای پزشکی را رباتها انجام میدهند اما اینکه چطور به روح شخص بیمار بپردازد و اثرگذار باشد مهم است. مثلاً بیماری بعد از 37 سال نزد من آمده و فرزندش نیز بزرگ شده و آن نیز ازدواج کرده اما میگوید «زمانی که من نزد شما آمدم شما این جملات را به من گفتید و متحول شدم.»این برای بنده بسیار با ارزش است.هر یک یا دوهفته یک بار اتفاق میافتد که بیمارازاتاق بنده بیرون میآید و به منشی میگوید«من در اثر صحبت های این پزشک متحول شدم!» بنده میگویم یکی از قدرتهای خداوند همین تحول است؛ در نتیجه من میتوانم به عنوان یک سایهای از خداوند بیایم و حال کسی را متحول کنم. مثلاً کسی میخواهد خودکشی کند یا از بچه و زندگیش جدا شود اما بنده توانستم زندگی او را متحول کنم.بعد از چند ماه همین فرد نزد من آمده و دیدم که چقدر خوشحال است! بنده در این پنجاه و چند سال زندگی پزشکی خودم خیلی خاطرات عجیب و غریبی دارم. آلمان را با همه امکانات رها کردم استاد توضیح بفرمایید چطور شد که آلمان را با آن امکانات غیر قابل قیاس آن زمان با ایران را رها کردید و به ایران آمدید؟ بله، همانطور که فرمودید بنده در آلمان امکانات بسیار زیادی داشتم و حتی در شهری که زندگی میکردم شهردار آمد و گفت «در بهترین نقطه شهر و بالای کوه به شما زمین میدهم تا خانهای بسازید و در آنجا بمانید» اما من قبول نکردم؛ چرا که پدرم آدم بینهایت وطن پرستی بود و من نیز چنین هستم. وطن پرستی را بنده یکی ازجلوههای طبیعی خداوند میدانم؛ یعنی یک چیز من درآوردی نیست.
خاک ایران را بوسیدم
وطن پرستی غریزه است که خداوند در نهاد انسان گذاشته است. بنده یادم میآید وقتی از ایران رفته بودم هر دو سال یک بار به تهران میآمدم. ۱۶ سال در آلمان بودم و ۸ بار به ایران آمدم. یکبارحدود یک سال و نیم تا دو سال بود که در آلمان بودم که یکی از خویشاوندان به من گفت «من میخواهم از راه زمینی با ماشین به ایران بروم؛ میخواهی با من بیایی؟ من قبول کردم. از مرز بازرگان وقتی وارد ایران شدیم من که یک جوان ۱۹ ساله بودم که به آلمان رفته بودم و حالا ۲۱ سالم بود به او گفتم «لطفاً ماشین راهمین جا نگه دار! او نگه داشت و من افتادم روی زمین و صورتم را به خاک میهن مالیدم و قسم خوردم که من به ایران برخواهم گشت و اینجا خدمتگزار خواهم شد.هیچ کجا وطنم نمی شوداین آن چیزی است که باید در جوانان ما تقویت شود. بنده قبول دارم که خیلی بیمهریها و بیتوجهیهابه جوانان میشود؛ به کسانی که باید الان شغل خوب و راحت داشته باشند اما این طور نیست.یا یک سری دوستان نادان که باعث این مسائل شدن؛ یعنی مردم وطنشان برای خودشان مهم نبود. چرا برخی افراد فکر میکنند اگر یک ویلایی در ترکیه یا در کانادا گرفتن آنجا وطن شان میشود؟!در حالی که این وطن نیست؛ وطن چیز دیگری است.با تمام تمام خوبیها و بدیها و مشکلات وطن، وطن است. بنده همیشه گفتم که آنجایی که من با سر فرود آمدهام و زاییده شدم من دوست دارم همانجا به خاک سپرده شوم. این میهن پرستی است؛آیا کسان دیگری باید این کشور را بسازند؟ آیا باید خارجی کشوررا بسازد؟
در زمان دفاع مقدس پیشنهادات زیادی از اروپا داشتم
آن خارجی که برایش مهم نیست؛ من باید دلسوز باشم.در زمان جنگ به من پیشنهادات زیادی از خارج مثل آلمان و فرانسه میشد و به من تلفن میزدند که ایران جنگ است و بلند شو بیا اینجا؛ منزل می دهیم و درآمد ماهیانه خوب خواهی داشت.میگفتم «من اینجا میمانم و اگر قسمتم باشد کشته میشوم.بنده در دوران جنگ یک روز هم از تهران خارج نشدم و فعالیتهای خود را نیز ادامه میدادم؛ مثلاً سر کلاس درس میرفتم و آژیر خطر میزدند؛ اما دوباره درس را ادامه میدادیم.بنده جدای از کار پزشکی در امور خیریه مانند مدرسه سازی فعالیت دارم.عضو انجمن مدرسه سازان هستم و در تهران و شهرستانها مدارسی ساختم.آزمایشگاه ژنتیک پزشکی ام را وقف کرده اماین ساختمان دو طبقه اینجا به همراه ساختمان بغلی آن را وارد سرمایه شخصی خودم نکردم و هرچه داشتم به اینجا اختصاص دادم و تنها درآمدم از یک حقوق بازنشستگی دانشگاه است که با آن زندگی میکنم و کفایت هزینه ام را می کند.هر درآمدی که اینجا به دست میآید خرج خودش میشود. بنده اینها را موقوفه گذاشتم و وصیت کردم. هیچ پول و درآمدی در جیب من نمیرود. خوشحال نمیشوم که یک نفر نزد من برای بیماری خود مراجعه می کند و من خوشحالی و نفعم را در زیان کسی دیگر نمیبینم.در هر صورت اینجا جزو سرمایه من نیست و همه چی برای خدمت به مردم است. هیچ درآمدی از کارم برای خودم نیست البته حداقل تعرفههایی که دولت تعیین کرده است را از مردم میگیریم و اگر نداشته باشند تخفیف هم میدهیم، اما بنده هیچ درآمدی از اینجا ندارم.
حداقل تعرفه هایی که دولت تعیین کرده است را از مردم میگیریم و اگر نداشته باشند تخفیف هم میدهیم، اما بنده هیچ درآمدی از اینجا ندارم.آقای دکتر! با توجه به سابقه بیش از نیم قرن زندگی علمی از خاطرات خود برایمان بگویید. یک بارخانمی نزد من آمده بود که دیدم حال بسیار بدی دارد و فکر میکرد جنینی که در رحم دارد دچار عیب و نقص است. بنده عکس و آزمایش انجام دادم و گفتم مشکلی ندارید. خانم نیز آدم به ظاه با ایمانی بود.اما دیدم گریه میکند. بنده به آن خانم گفتم «شما به ظاهر مسلمان هستی اما من به ایمان شما شک دارم!» گفت «چرا؟» گفتم اگر ایمان داری، من میگویم مشکلی نداری. مدت ۲۰ سال از این داستان گذشت و یک روز دیدم فردی زنگ زد و گفت «من ۲۰ سال از شما خبر نداشتم؛ گفتم شما از کجا تماس میگیرید؟ گفت یادت هست که آن زمان که برای درمان نزد شما آمدم گفتی «در ایمان شما شک دارم!»اما الان فرزندم دانشگاه میرود و رشته معماری درس می خواند.من به خاطرآن حرفی که به من زدی و گفتی به ایمان شما شک میبرم اسم فرزندم را ایمان گذاشتم.خاطره دیگری که دارم این است که در زمان جنگ بود و یک شب حدود ساعت 10 از محل کار به خانه میرفتم. در میدان فاطمی دیدم خانمی عقب و جلو میرود و دچاروحشت شده و چند نفر حتی میخواهند او را به ماشین هول بدهند و وحشت کرده بود.من که سابقه نداشت خودروام را برای کسی نگه دارم ایستادم واین خانم بدون سوال و جواب سوار ماشین من شد. جلوتر رفتم و به او گفتم خانم این موقع شب در اینجا چیکار میکنی؟! گفت: بچه من مدام میگفت سینما برویم و بالاخره دیر شد. گفتم کار اشتباهی کردهاید. خانم از من تشکر کرد.بعد ازمسافتی که رفتیم به من گفت« شما پزشک هستی؟گفتم :بله
باز کمی جلوتر که رفتیم گفت «شما استاد دانشگاه هستید؟» گفتم «بله» توی خیابان گیشا که رسیدیم و میخواست پیاده شود به من گفت «شما دکتر فرهود هستید؟ گفتم «از کجا فهمیدید؟» گفت برادر من دانشجوی شماست و هر موقع که در دانشگاه درس میدهید حرفهای شما را یک هفته برای من تکرار میکند و من شما را از روی حرف هایتان شناختم.
پربیننده ترین
-
عکس مسی درآمد؛ آخرین توپ طلا با آرایشگر ویژه!
-
10 جایزه 5 میلیون تومانی برای کاربران آخرین خبر (مهلت شرکت در مسابقه تا 9 آذر تمدید شد.)
-
10 جایزه 5 میلیون تومانی برای کاربران آخرین خبر (مهلت شرکت در مسابقه تا 9 آذر تمدید شد.)
-
آخرین وضعیت راهها در چهارمین روز از سال جدید؛ محور چالوس از شنبه دوباره بسته میشود
-
زنده؛ بیرانوند در یک قدمی استقلال
-
"دنا پلاس اتومات" بخریم یا "تارا اتومات؟"/ مقایسه اختصاصی "آخرینخودرو" از دو خودروی پرطرفدار
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (16)
-
5 نشانه ضعیف شدن ریه ها و بهترین روش تقویت آن چیست؟
-
لندکروزر یا ۲۰۶؟ / مقایسه جالب "آخرینخودرو" به بهانه سخنان جنجالی میرسلیم
-
سپ، برترین شرکت در خاورمیانه شد
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (28)
-
ویدیو تست و بررسی فیدلیتی پرایم جدید در آخرین خودرو
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (14)
-
لحظه به لحظه با جدال پرسپولیس مقابل النصر
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (22)
-
یحیی مچ ساپینتو را خواباند / برد ارزشمند پرسپولیس در صدمین شهرآورد
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (19)
-
چالش/بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (11)
آخرین اخبار
-
ستاره فیلادلفیا تمدید کرد
-
درخواست آموزش و پرورش از سازمان برنامه و بودجه
-
به دنبال رکوردشکنی؛ کمپانی در یک قدمی پپ
-
اعتماد بارسا به فلیک؛ تو فوقالعادهای، هانسی!
-
تلاوت آیاتی از کلاماللهمجید در دیدار مسئولان نظام با رهبر انقلاب
-
تراکتور - خیبر بدون تماشاگر شد
-
عکس/ رونمایی از سامانه پدافندی تندر در مراسم رژه
-
خاصترین گوشی تاشو هواوی راهی بازار جهانی میشود
-
استفاده از سنت موسیقایی عربی و هندی در آهنگسازی فیلم محمد (ص)
-
نماهنگ زیبای «والا محمد (ص)»
-
حرفهای جالب کارشناس سیما درباره خواستگاری
-
مشخصات فنی بازی Microsoft Flight Simulator 2024 اعلام شد
-
خاطره جالب کارن همایون فر از احمد شاملو
-
خوشحالی عجیب زن هاشم از زنده بودن همسرش!
-
آخرین قیمت انواع رمزارز؛ بیت کوین چه قیمتی خورد؟
سایر اخبار مرتبط
نظرات
ثبت نظر
مهمترین اخبار
آخرین قیمت انواع رمزارز؛ بیت کوین چه قیمتی خورد؟
شنبه 31 شهریور 1403 - 11:48:17
۷۲ سال زمان برای خرید خانه در تهران
شنبه 31 شهریور 1403 - 10:52:49
واریزی فوقالعاده دولت پزشکیان به حساب این گروه از مستمریبگیران
شنبه 31 شهریور 1403 - 09:57:00
فروش ۸ تن شمش طلا در ۳۶ حراج
شنبه 31 شهریور 1403 - 09:42:24
همتی عامل رشد بورس را معرفی کرد
جمعه 30 شهریور 1403 - 23:00:17