پنجشنبه 18 بهمن 1403 - 19:46
سرمقاله فرهیختگان/ خطر ندیدن واقعیتهای ترامپ
فرهیختگان/ «خطر ندیدن واقعیتهای ترامپ» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم مجید شاکری است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
ماگا (MAGA) در اوت ۲۰۲۳ از شعار معروف دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا، یعنی «دوباره آمریکا را باعظمت کنیم» (Make America Great Again)، متولد شد. باید تاکید کنم نکاتی که بیان می کنم به معنای درستیاش نیست. دارم می گویم این کمپ به طور نسبی اینطور فکر می کند و براساس این گزارهها تصمیمگیری و داوری میکند. نکته بعدی این است که بین اجزای ماگا تناقضات زیادی وجود دارد که من به این خواهم پرداخت. پس ما با یک روایت یکپارچه آمریکای ماگا مواجه نیستیم. اما سعی می کنم آن شاخصهای کلی که پر تکرار ترند یا در این ادبیات به تثبیت رسیدهاند را توضیح دهم.
آمریکای ماگا در بسیاری از اصول خود اساساً دوحزبی است. با اینکه نماد آمریکای ماگا، حزب جمهوریخواه ترامپی در بسیاری از شاخصها، تفاوت جدی در سطح راهبرد با دموکراتها و آنچه به آن اقتصاد بایدنی میگوییم و متقابلاً جهتگیری ترامپ ندارد. در ادامه به خطوط کلی و خط قرمزهایی از بسته پیشنهادی برای روابط ایران و آمریکا اشاره میکنم. علاوه بر این مسئله ایده در پرونده ایران و آمریکا موضوع بسیار مهمی است، ایدههای غلط ما را به نتایج بدی میرسانند، اگرچه در ایران امروز بحث بر سر این است که چه کسی مذاکرهکننده باشد اما ایده از مذاکرهکننده مهمتر بوده و بهتر است ایده مذاکرهکنندهاش را انتخاب کند. نکاتی که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد، لزوماً به معنی درست بودن آن نیست، بلکه به منظور اشاره به این موضوع است که این کمپ به طور میانگین اینطور فکر میکند و بر اساس گزارههای مورد اشاره تصمیم میگیرد و داوری میکند.
ظهور جریانهای راست نوین در یک دهه گذشته در غرب
قبل از ورود به موضوع آمریکای ماگا لازم است ابتدا از بیرون به ماجرا نگاه کنیم. نهتنها در کشور آمریکا، بلکه در سایر کشورهای غربی نیز در یک دهه گذشته، با پدیدههای مشابه و جریان راست نوین مشابهی مواجه شدیم. آنقدر که به رئیسجمهور سابق برزیل لقب «ترامپ برزیل» را داده بودند و بوریس جانسون را «ترامپ انگلستان» میخواندند. این جریانها چند ویژگی دارند، عموماً جریانات راستی هستند که طبقه رأیدهنده به آنها از قضا پایه کارگری سفیدپوست دارد و خیلی سرمایهدار نیستند. اگر مفهوم سرمایهدار را مطرح میکنیم بیشتر از سرمایهداران کوچکی که صاحب ماشینشویی و خشکشویی و سوپرمارکت و امثال اینها هستند صحبت میکنیم؛ کمتر آدمهای بزرگی به این کمپ اتصال دارند. مثال آن انتخابات 2024 آمریکا بود که تقریباً هیچ سرمایهدار بزرگ قابل ذکری حتی در حوزه دیپ تیک (تکنولوژی عمیق)(Deep technology) با ترامپ همراه نبود، مگر آن لحظه پیوستن ماسک و پیتر تِیل (کمی قبلتر و بعد از ماجرای ترور ترامپ). صراحتاً جریانهای تکنولوژی و سرمایهداری علیه ترامپ موضع میگرفتند؛ حتی آنهایی که سعی میکردند با احترام در مورد ترامپ صحبت کنند، افرادی مثل دایمون «مدیر اول افسانهای صنعت بانکداری آمریکا» را میدیدیم که عملاً با احترام یک «نه» به ترامپ میگویند به جای آنکه یک «بله» بگویند.
در مورد دیگر افراد نیز همین اتفاق افتاده است. برای مثال در فرانسه، رأیدهندگان به جریان لوپن، کارگران یقهآبی سفیدپوست فرانسوی هستند که به صورت سنتی رأیدهندگان به حزب کمونیست به شمار میروند و پایگاه ثابت و کاملاً قدرتمند جریان لوپن در فرانسهاند. شبیه به این موضوع در مورد آمریکا هم دیده میشود، یکی از جالبترین نکات در تحلیل انتخابات اخیر آمریکا این بود که 65 درصد افراد با درآمد زیر 50 هزار دلار در سال به ترامپ رأی داده بودند؛ ترامپی که درباره کاهش و قطع کردن مالیات ثروتمندان میگفت، در مقابل دموکراتهایی که در مورد برنامه کنترل قیمت، برنامه بازتوزیع، افزایش مالیات، شرایط رفاهی جدید صحبت میکردند. نکتهای که درباره شکل رأیدهی افراد زیر 50 هزار دلار در سال، در کمپ GOP و ترامپ بحث میشد، این بود که گویی بوقلمون به عید شکرگزاری رأی داده است. سؤال این است که چه عواملی باعث این تغییر و تناقض نسبت به انگارههای سنتی از سیاست در غرب شده است؟
ظهور الگوی سیاسی تازه از دل یک سهقطبی در آمریکا
درخصوص ظهور الگوی جدید سیاسی توضیحات متعددی وجود دارد، از این دیدگاه که یک سهقطبی بین افراد ثروتمند، فقیر و تکنوکراتهایی که به عنوان کارگر و متخصص دانشی وارد میشوند و ادبیاتی که توسط این کارگران دانشی، قشر فرهیخته و الیت متولد و بزرگشده انتهای قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم استفاده میشود، ادبیات LGBTQ و امثال اینهاست. ثروتمندان این ادبیات را تحمل میکنند، اما فقرا ناچارند با این ادبیات بسازند و تحتتأثیر آن قرار گیرند. ترامپی که خودش از ثروتمندان آمده و به تعبیر آنچه در برخی یادداشتها آمده (میتواند به همه ارزشهای این حکم تف بیندازد) ارزشمند است. در کنار تمام این حرفها یک تحلیل جالب جامعهشناسی و اقتصادی وجود دارد و به طرز خوبی میتواند توضیح دهد که چرا با چنین تغییر و پارادایم شیفتی در فضای سیاست داخلی اروپای غربی و آمریکا مواجه شدیم.
کارگران یقهآبی سفیدپوست؛ طبقه بازنده آمریکایی
شاخص مهمی به این عنوان وجود دارد که در 30 سال اول، یک نسل چقدر توانستند دارایی کسب کنند. این موضوع مهمی است به این خاطر که در فضای غرب با توجه به اینکه باید دارایی کسب کنید تا درنهایت در نقطه بازنشستگی بتوانید از آن دارایی استفاده کنید (فارغ از اینکه آن دارایی چه شکلی دارد، مستغلات است یا خود یک بسته بازنشستگی است)، این شاخص برای کسانی که متولد دهه 70، 80 هستند؛ نسل هزاره و نسل بعد از انفجار جمعیتی پس از جنگ جهانی دوم «بسیار بد» است، حتی نسبت به کسانی که همین شاخص را در بحران 1929 محاسبه میکنیم هم بدتر است. این شاخص برای گروه دوم، توضیحدهنده وضعیتی است که با آن مواجهند.
در دورهای که باید پایههای دارایی خانوادهشان را بسازند، در ابتدا به بحران و شرایط خاص تورمی و بعد سیاست پولی بسیار سختگیرانه «ورلد کر» برخورد کردند و نتوانستند دارایی کسب کنند و حالا که به سن 40، 50 سالگی رسیدهاند هم با بارِ نداشتن ذخیره و پسانداز از دوره جوانی مواجهند، هم با بارِ نگهداری بزرگسالان خود که هزینههای بیمارستانیشان گاهی اوقات قابل تحمل نیست یا خدمات عمومی نمیتواند آن را پوشش دهد. همچنین با نسل پس از خود مواجهند که دیرتر ازدواج میکنند و دیرتر از خانواده بیرون میروند. این امری جدی برای آنهاست و آنها را تبدیل به بازنده کرده است، علیرغم اینکه عملکرد کلیت اقتصاد آمریکا بهوضوح عالی است. برای مثال اقتصاد آمریکا در مقایسه با کشورهای بزرگ دیگر، بهتر عمل کرده است و حتی با 2 درصد بالاتر از نرخ رشد به فرض ادامه قبل از کووید ایستاده است.
با این وجود و در دل این عملکرد عالی، گروهی وجود دارد که بازندگان دهه 70، 80، بازندگان از دسترفتگان توان تولید صنعتی آمریکا و خروج آن به کشورهای دیگر در چهارچوب جهانیسازی و بازندگان ظهور «TECH» (تکنولوژی) هستند؛ کارگران یقهآبی سفیدپوستی که تبدیل آمریکا از آمریکای تولیدکننده با حساب جاری مثبت به آمریکای مصرفکننده با حساب سرمایه مثبت که مبتنی بر سرمایهداری مالی است، مستقیماً به ضرر آنهاست.
همچنین اجزای مختلف کمپین ترامپ در همه شعارها و انتخاب جیدیونس و دیگر موارد، پاسخ به سؤالاتی است که این موضوع ایجاد میکند. باید توجه داشت که نگرانی از ظهور این طبقه، یک مسئله صرفاً مربوط به حزب جمهوریخواه نیست و دموکراتها مکرراً در دفاع از برنامه سیاست صنعتی دوره بایدن که به طور خاص مبتنی بر قانون کاهش تورم در آمریکا بود و برنامه توسعه صنعتی کامل با همه اجزای خود شامل ویژگیهای تعرفهای خاص، سوبسیدهای مالیاتی خاص، کمکهای نقدی خاص بود، صحبت میکردند. استدلال دموکراتها در دفاع از قانون کاهش تورم این بود که ما به دنبال شیرینساز برای آنکه به طبقه یقهآبی بدهیم، نیستیم بلکه فکر میکنیم گرایش آنها به جریانات راست تندروتر به تهدید موجودیتی برای آمریکای مبتنی بر دموکراسی تبدیل میشود و این را یک موضوع پایهای میبینیم که سالیوان بارها درباره این موضوع در محورهای مختلف صحبت کرده است.
بحران 50 سالگی آمریکایی
بحران 50 سالگی موضوع جامعهشناختی دیگری است که میتوان به این موضوع اضافه کرد. در تحقیق گستردهای که در مورد بحران 50 سالگی در کشورهای اروپای غربی، آمریکا و ژاپن انجام شده، بازه وقوع آن بین 46 تا 53 سالگی دیده شده است. ویژگی اصلی این دوره نیاز به خرج کردن در حوزههای مشخصی است که هویت متفاوتی ایجاد کند. مثلاً مشتری BMW با یک حد 80 درصدی در فاصله 46 تا 53 سالگی قرار میگیرد، در واقع با یک شکاف طبقاتی مواجه نیستیم بلکه با یک شکاف نسلی مواجهیم که این شکاف معانی طبقاتی هم دارد. اگر این را درک کنیم متوجه میشویم که فعلا با بدنه کمابیش متمرکز و مصمم رایدهنده که در مقابل ائتلافهای دیگر در داخل جوامع دیگر غربی میتواند کارا باشد، مواجهیم و ادبیات آمریکای ماگا نه یک ادبیات زودگذر و مرتبط به ترامپ، بلکه برآمده از یک واقعیت اجتماعی فعلا برقرار است.
هزینه زندگی؛ یک سؤال لاینحل سیاسی در آمریکا
اگر کمی روی زمین بیاییم و به بحرانهای متفاوتی که آمریکا به طور عام و این طبقه به طور خاص بازنده آن هستند، بپردازیم، به چند نکته اصلی میرسیم؛ اولین نکته که دموکراتها خودشان را شهید آن میدانند موضوع هزینه زندگی است. هزینه زندگی چیزی بیش از تورم است، به طور خاص بیش از تورم کور یا هسته که شامل تغییرات قیمت انرژی و مواد غذایی نمیشود، است. درست است که تمرکز سیاست پولی در آمریکا با افزایش نرخ بهره کنترل انتظار تورمی و حفظ تورم هسته حول دوونیم درصد بوده اما چیزی که بر رفتار رأیدهنده و درک آنها از محیط پیرامونشان مؤثر بوده، هزینه زندگی است. هزینه زندگی در دو نقطه اصلی با تورم هسته متفاوت است، اولاً چون موضوع مواد غذایی و انرژی بخش مهمی از هزینه زندگی است و این در تورم هدلاین دیده میشود نه تورم هسته، تمرکز خانوار بیشتر روی آن است. به طور خاص در سال آخر دولت بایدن، موضوع خواروبار نکته بسیار مهمی بود که آثار جدی بر زیست طرف آمریکایی داشته است. علیرغم آنکه تورم در همه گروهها کاهنده بوده، در این گروه خاص با افزایش تورم تا 13 درصد مواجه بودیم تا آنجا که کامالا هریس، ایده استفاده از اختیارات ویژه رئیسجمهور برای گذاشتن سقف قیمتی شبیه کاری که آخرینبار نیکسون انجام داد را پیشنهاد کرد. اما این همه چیز نیست، موضوع مهمتری نسبت به این موضوع وجود دارد و نکته ظریفی است.
این را پیش از این در ادبیات جمهوریخواهان میدیدیم اما بستهبندیشده و زیبای آن را «لری سامرز»، که کهنهکارترین اقتصاددان دموکرات از زمان بیل کلینتون است، اشاره میکرد. او میگوید درست است که نرخ بهره را بالا میبرید که تورم را کنترل کنید اما نفس افزایش نرخ بهره باعث میشود برای خانواری که برای پاسخگویی به نیازهای خودش وابسته به CREDIT CARD(کارت خدمات) و برای خرید مسکن و خودرو به اعتبار وابسته است، پرداختی زیاد شود نه اینکه کم شود. ممکن است کاری کنیم که هدف کاهش تورم باشد اما باعث افزایش هزینه تمامشده خانوار شود، این مهم است. تقریبا آن ابزار سیاست پولی که برای کنترل تورم و جلوگیری از نارضایتیهای حوزه تورم استفاده میکنیم، در این موقعیت معکوس کار میکند و این یک محدودیت مهم است.
لذا بدون اقداماتی در سمت عرضه، اساسا چشمانداز کاهش هزینه زندگی با سوالاتی جدی مواجه است. علیرغم آنکه خوشبینی زیادی وجود داشت که بانکهای مرکزی میتوانند با سرعت زیادی نرخ بهره را کاهش دهند و مخصوصا آلارمهایی که موضوع بیکاری و بهطور خاص بیکاری سیاهپوستان بهعنوان یک پیشنشانگر برای فد نشان میداد، این احتمال را تقویت میکرد که فد سریعتر نرخ بهرهها را کم خواهد کرد، حتی در موردی که برخی فکر میکردند نرخ بهره 25 صدم درصد در بهار کاهش پیدا میکند، نیم درصد، کاهش یافت ولی آن روند متوقف شده و در چند روز گذشته هم این روند متوقف شده باقی ماند، فلذا موضوع هزینه زندگی که مستقیما به طبقه اعتبارگیرنده متوسط و فقیر برمیگردد، یک سوال لاینحل سیاسی در آمریکاست که اجزای آن را هم بهصورت انتقاد از دلار قوی و اثر آن بر کاهش تولید صنعتی در داخل آمریکا و هم از اعلامهای مختلف ترامپ درمورد اینکه نرخ بهره بالاست و باید کم شود میتوان دید و حالا بخش مهمی از آن گاردی که علیه فدرال رزور شکل میگیرد هم در همین راستاست و چیزی است که بدنه رایدهنده آن را با گوشت و پوست و استخوانش حس میکند.
کسری بودجه؛ مسئله آمریکای ماگا
وجه دیگری از مسئله آمریکای ماگا، مسئله کسری بودجه است. جمهوریخواهها با لهجه خاص مخالف کسری بودجه بودند و همیشه تاکید داشتند که کسری بودجه باید کنترلشده باشد. خودشان را طرفدار دولت کوچک نشان میدادند ولی معمولا کنترل کسری بودجه از شکل افزایش درآمد مالیاتی نبود، بلکه معمولا حذف کردن خدمات پایه و بهداشتی و خدمات اجتماعی بود که توسط جمهوریخواهها انجام میشد. اما الان دغدغه کسری بودجه بهصورت کاملا متفاوتی در داخل آمریکا قرار دارد، علیرغم میراث قابلتوجهی که بایدن برای آمریکا به جا گذاشته است کسری بودجه بالا(7درصد) GDPسالانه که رقم تجربهنشدهای در داخل آمریکاست، مگر در شرایط خاص و از آن مهمتر، یک مانده بدهی نسبت به GDP 130،140 درصدی باقی گذاشته که در آمریکا ایجاد نگرانی کرده است.
در گذشته ادبیات هجوم دارندگان اوراق قرضه برای تمدید کردن آمریکایی که کسری بودجه زیادی ایجاد میکند و دولتی که خرج میکند، وجود داشت به این معنی که دستهجمعی و به دلیل نگرانیهای تورمی اوراقشان را روی میز میگذارند و میفروشند، دولت را تنبیه میکنند، نرخ اوراق را پایین میآورند، نرخ بهره دولت را بالا میبرند و هزینههای تامین مالیات را بالا میبرند. با اینکه درباره این ادبیات بحث زیادی در اقتصاد پولی وجود دارد اما این موضوع در آمریکا جدی است، بهخصوص که اعداد مانده بدهی به جیدیپی، اعداد تجربهنشدهای است و چیزی است که «ادام توز» از آن بهعنوان دریاهای که هنوز به آن وارد نشدیم یاد میکند. این موضوع نگرانی دوحزبی برای آمریکاییها در حوزه کسری بودجه است و اینکه کسری بودجه را به چه صورت کاهش دهیم، یک سوال دوحزبی جدی است و حتی قبل از آنکه ماسک به کمپین ترامپ برود کنترل کسری بودجه و رفتار بایدن محل انتقاد بود، بعد از آمدن ماسک هم ادبیات « گاورمنت افیشنسی دگ » آمد که اسمش با «کوینی» که ماسک تبلیغ میکرد، یکی است. اینکه ما 2 تریلیون دلار از بودجه را ببریم و همه معانی که به لحاظ سیاسی پشت سر این موضوع است.
کسری بودجه؛ مسئله حاد دولت ترامپ
کسری بودجه از جهات مختلف مسئله حادی در دولت ترامپ است. اول آنکه ترامپ وعدههای مهمی در حوزه کاهش مالیات داده که بخش مهمی از آن مربوط به ثروتمندان است اما بخشی هم مربوط به کارگران انعامبگیر است. سوال کسری بودجه که چطور کسری بودجه را جبران کنیم و به این وعدهها پاسخ دهیم جلوی روی آنها قرار دارد، نکته دیگر این است که اگر به دنبال کاهش مالیات باشید یکی از آثار مهم برابریساز در آمریکا کاهش پیدا کرده است، ضریب جینی در آمریکا پس از اثرگذاری مالیات بسیار بهتر از قبل اثرگذاری مالیات است.
وقتی باز توضیحات ناشی از مالیات، یعنی دریافت مالیات از ثروتمندان و دادن آن به فقرا مورد محاسبه قرار میگیرد، ضریب جینی به اندازه 0.5 بهتر میشود که تقریبا 10 درصد بهبود رخ میدهد و بسیار مثبت است. برای درک اهمیت آن باید به این موضوع اشاره کنیم که در چین به دلیل ضعیف بودن ساختار جمعآوری مالیات، ضریب جینی قبل و بعد از مالیات تفاوتی ندارد. اساسا این مسئله که طرفدار کنترل کسری بودجه باشیم ضمن آنکه به دنبال کاهش مالیات باشیم و خود را طرفدار قشر فقیر نشان دهیم تناقضی سهجانبه را با خود حمل میکند.
لزوم بازسازی زیرساختها در سایه کسری بودجه
نکتهای که بالای سر این کسری بودجه وجود دارد اجماع در آمریکا درمورد لزوم بازسازی زیرساختهاست. بخش اصلی زیرساختهای آمریکا مربوط به دوره توسعه درخشان بعد از جنگ جهانی دوم است. این زیرساختها نیاز به بازسازی دارد. در بسیاری از مکانها زیرساختها فرسوده شده و متناسب با وضعیت جدید آمریکا نیست. از طرف دیگر بودجهای برای بازسازی این زیرساختها با وجود کسری بودجه وجود ندارد و با توجه به شاخصهای تورمی نمیتوان، رفتار پولی شدید در حوزه انبساط پولی نشان داد، پس موضوع سرمایهگذاری برای آمریکا موضوع بسیار مهمی است. آمریکایی که در مقطعی با انتقال جریان سرمایه از داخل آمریکا به بیرون از آن و با طرح مارشال، اصل چهار ترومن و موارد دیگر، تعریف میشد.
آمریکا امروز موقعیت معکوسی دارد؛ نهتنها مستقیما اقداماتی برای مانع شدن بر سرمایهگذاری آمریکاییها در چین میشود، بلکه درباره سرمایهگذاری آمریکا در هند نیز تصوری وجود داشت که آمریکاییها آنقدر که طرفدار این موضوع هستند، در عمل رخ نداد. هنگامیکه «آیآرای» را میخوانید همهچیز طراحی شده به این منظور که سرمایهها به داخل خاک آمریکا کشیده شود. سرمایههایی که برای سرمایهگذاریاند و کارهایی مثل ساختن کارخانه «تیاماسسی» در آریزونا و چیزهای چشمگیر در این حوزه با این هدف طراحی شدند. امروز برای آمریکا جذب سرمایه داغ برای پوشاندن کسر حساب سرمایه جاری خود و جذب سرمایه پایدار برای بهبود وضعیت زیرساختها بسیار مهم است.
نکتهای که وجود دارد این است که بخش مهمی از سرمایه زیرساختها در آمریکا، ظرف 5 سال گذشته به حوزه صندوقهایی که روی داراییهای غیربورسی، سرمایهگذاری میکنند اما ممکن است یونیتهای آنها بورسی باشد یا خیر منتقل شده و اساسا ادبیات آنکه روی «پراوینت اکویتارز» زیرساخت متمرکز شود در آمریکا بسیار پرطرفدار است. اصل مهم آمریکایی در این مسیر این است که تا حد ممکن آمریکا مقصد جذابی باشد، براین اساس تا حد ممکن مقاصد جذاب دیگر را تحمل نمیکنند. در ادبیات جمهوریخواهان چیزی بهطور عام وجود دارد و آنها علت بحران مالی 1991 که باعث تکدورهای شدن بوش پدر شد، را باز شدن پای کشورهای اروپای شرقی نسبت به سرمایه خارجی میدانند.
بنابراین در آمریکای ماگا، سرمایهگذاری آمریکاییها در خارج نهتنها پسندیده نیست بلکه مستقیما با انواع تشویقها و همچنین عدم پشتیبانیها همراه میشود تا آمریکا را به مرکزی برای جذب سرمایه تبدیل کند، حتی در مقیاسهای کوچک. امروز یکی از بخشهای اصلی کمپین ترامپ این است که کشورهای عضو ناتو باید میزان سهم بودجه دفاعی خود را نسبت به تولید ناخالص داخلیشان افزایش دهند و از ارقام متوسط الان به دوبرابر برسانند، کل بودجهای که پنتاگون در حال حاضر برای دفاع از اروپا هزینه میکند – که آن هم در داخل خاک آمریکا گردش دارد؛ چراکه بخش مهمی از آن صرف خرید کالا و خدمات آمریکایی میشود – حدود ۷۰ میلیارد دلار است. اگر این عدد را بین کشورهای اروپایی عضو ناتو تقسیم کنیم تقریباً برای هر کشور حدود ۷ میلیارد دلار خواهد شد. بنابراین برای آمریکاییها مسئله فقط اعداد نیست بلکه آنها با بهرهبرداری، هرچقدر کوچک نیز مخالفند.
سرمایهگذاریها باید به نفع برنامه تولید در آمریکا تمام شود
نکته جالب توجه این است که حتی در سرمایهگذاریهای دیگران در داخل آمریکا، نیز آمریکاییها روی این موضوع متمرکزند که آیا این سرمایهگذاری، نهایتا_حتی اگر کاملاً به نفع آن کارخانه یا شرکت باشد – به نفع کل برنامه بازگشت تولید به داخل آمریکاست؟ یک مثال در این زمینه که مربوط به دوره بایدن است خرید سهام USSteel توسط فولاد ژاپن بود USSteel بیست و سومین تولیدکننده بزرگ دنیا بود اما طرف ژاپنی سومین تولیدکننده مطرح دنیا بود و از نظر فناوری بسیار جلوتر از طرف آمریکایی بود اما درنهایت بایدن جلوی این معامله را گرفت. با این استدلال که مشخص نیست در آینده که ما نیز نیازمند فولاد هستیم، برای رشد تولید در داخل آمریکا، نسبت به وضعیت امروز، طرف ژاپنی نیز که او هم مصرفکننده فولاد برای صنایع خودروسازی خود است، اولویتی برای خود در نظر نگیرد و نهایتا معاملهای که مستقیما برای نجات U.S. Steel طراحی شده بود کنار گذاشته شد.
حال ببینید که این موضوع در دوره ترامپ چگونه خواهد بود. بنابراین تصور اینکه سرمایهگذاری در خارج از آمریکا امتیاز در دوره آمریکای ماگا حساب میشود، کاملاً معکوس است و هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد. آمریکاییها کاملاً موفق بودهاند. بهعنوان مثال، در دسامبر سال ۲۰۲۴، توانستند تنها در یک سال ۱۴۰ میلیارد دلار سرمایه خارجی جذب کنند؛ آن هم در حالی که معمولاً بازار سهام و بازار اوراق قرضه بهصورت معکوس عمل میکنند. اما در این دوره هر دو بازار عملکردی بسیار درخشان از خود نشان دادند. این برای آمریکاییها از اهمیت بالایی برخوردار است که جریان سرمایه به داخل آمریکا با این شدت ادامه پیدا کند، سرمایه از آمریکا خارج نشود یا مقصد تازه و قابلتوجهی برای سرمایهگذاری در جهان متولد شود.
انرژی؛ دغدغه آمریکای ماگا
مسئله انرژی و برتری در این حوزه است، نکته مهم دیگر آمریکای ماگاست. البته این موضوع برای آمریکای بایدن نیز مهم بود اما با دو روایت متفاوت درباره آن صحبت میشد. استقلال آمریکا در حوزه انرژی که در حوزه گاز، تقریباً به خودکفایی کامل رسیده و در حوزه نفت، با توجه به بینالمللی بودن بازار نمیتوان گفت کاملاً خودکفا هستند، اما در سال ۲۰۱۹ بزرگترین تولیدکننده نفت جهان بودند و از سال ۲۰۲۳ به طور خالص صادرکننده محسوب میشوند. ایده برتری انرژی برای آنها بسیار مهم است و ترامپ در همان سخنرانی شب اول خود به این موضوع اشاره کرد. اما رویکرد دموکراتها و جمهوریخواهان در این زمینه با یکدیگر تفاوت دارد. دموکراتها به انرژی سبز اهمیت میدادند. بخش مهمی از IRA با تمام جزئیات فنی آن مربوط به انرژی خورشیدی و هیدروژنی بود. بااینحال در همین دوره بایدن بیشترین همراهی را در افزایش تولید نفت نشان داد. اگرچه او در ابتدای دوره خود مجوز حفاری در سواحل غربی را لغو کرد اما در دیگر حوزهها کاملاً همراهی داشت.
در اینجا دو روایت متفاوت مطرح میشود:
1. برخی معتقدند آمریکاییها پیشبینی نمیکردند که نفت شیل و مهمتر از آن گاز شیل باعث چنین انفجاری در تولید شود. از سال ۲۰۱۰ به بعد، ۹۵ درصد از مصرف جدید جهان از طریق نفت شیل تامین شده است. اکنون، حتی بیش از عربستان نفت تولید میشود و بیشتر از نفت متعارف آمریکا تولید دارد.
2. برخی دیگر میگویند آمریکاییها در سال ۲۰۰۸، تعمداً قیمت نفت را از طریق دستکاری در بازارهای کاغذی نفت افزایش دادند تا گاز را بهصرفه کنند، و شیلگاز بهصرفه شود. در هرصورت در حال حاضر برتری برای آمریکا در حوزه انرژی موضوعی بسیار مهم است. بهطور خاص وقتی درمورد آمریکای ترامپ صحبت میکنیم، درمورد انرژی فسیلی صحبت میکنیم، کل کمکهای حوزه انرژی «آیآراف»، توسط ترامپ همان شب اول معلق شد. در مقابل شعار معروف خود به این معنی که «شروع کنید، حفاری کردن»، برایش مهم است و به دنبال آن است که آمریکا همچنان این نقش را حفظ کند، پس اینکه تصور کنیم آمریکاییها حاضرند اجازه دهند خارج از کنترل کشور دیگری وارد بازارهای جهانی نفت شود موضوع صحیحی نیست.
تناقضات کمپین ترامپ
تناقضات کمپین ترامپ از دو جهت حائز اهمیت است؛ نخست، از این بابت که متوجه شویم آمریکای ماگا با تمام ویژگیهایی که ذکر شد، یک موجودیت یکپارچه نیست و دوم، از این منظر که توجه کنیم اینها شکافهایی است که ما باید در آن جا بگیریم. نخستین و شاید فوریترین تناقض، تضاد میان اخراج مهاجران غیرقانونی و کنترل هزینههای خانوار است. پیشتر توضیح دادم که یکی از جنبههای مهم کنترل هزینههای خانوار مربوط به حوزه خواروبار است. ترامپ از اخراج ۸.۵ میلیون کارگر غیرمجاز سخن گفته و این اقدام را ابزاری برای بازگرداندن آمریکا و در واقع افزایش دستمزد کارگران یقهآبی آمریکایی معرفی کرده است. با این حال پیشتر تلاشهایی برای اخراج گسترده مهاجران صورت گرفته که یکی از نمونههای آن در دوره اوباما انجام شده و تحقیقات گستردهای درباره آن وجود دارد.
این تحقیقات نشان میدهد به ازای هر ۱۰۰ مهاجر اخراجشده، ۸ شغل آمریکایی از بین رفته است. درحالیکه ترامپ تصور میکند این اقدام باعث افزایش تقاضای کار و ارتقای دستمزد سفیدپوستان آمریکایی میشود شواهد میدانی حداقل تاکنون چنین چیزی را نشان ندادهاند. نکته مهمتر این است که این ۸.۵ میلیون نفر عمدتاً در سه حوزه مشغول به کار هستند؛ کشاورزی، رستورانداری و خدمات فرآوری گوشت. بهطور مشخص حدود 65 درصد کارگران حوزه کشاورزی در آمریکا از اتباع غیرمجاز هستند.85 درصد کارگران بزرگترین شرکت فرآوری گوشت در آمریکا را اتباع غیرمجاز تشکیل میدهند.80 درصد کارکنان حوزه رستورانداری از مهاجران غیرمجازند. بنابراین اخراج این افراد مستقیماً به افزایش هزینههای خانوار منجر خواهد شد. این همان تناقضی است که ترامپ و نگاه ماگا تاکنون پاسخی برای آن ارائه نکرده است. دموکراتها و مخالفان ترامپ به این موضوع بهشدت انتقاد کردند اما تاکنون هیچ پاسخ روشنی از سوی حامیان ترامپ به آنها ارائه نشده است.
تناقض دوم مربوط به موضوع قیمت انرژی است. جالب است که ترامپ وعده داده قیمت انرژی در آمریکا نصف شود، با توجه به اثری که این تغییر بر هزینههای خانوار خواهد داشت مشکلاتی در برابر این موضوع وجود دارد. مهمترین تناقض این است که این موضوع بهنوعی با انرژی تولیدشده در آمریکا در تضاد است؛ چراکه با تمام تلاشهایی که صورت گرفته بهطور میانگین قیمت تولید نفت شیل از ۶۳ دلار پایین نیامده و هنوز میانگین هزینه آن کمتر از ۶۰ دلار نیست. به عبارت دیگر، این هزینهها همچنان بالا مانده و حتی تکنولوژی جدید هم نمیتواند کمک زیادی کند. علاوه بر این، در بعضی از مناطق ایالاتمتحده مانند مین، که اصلیترین تولیدکنندگان Shale gas و Shale oil (نفت و گاز شیل) در آنجا هستند، هزینه تولید در حال افزایش است.
این موارد در کنار فشارهایی که از سال گذشته نهادهای مالی به شرکتهای فعال در حوزه شیل وارد کردهاند، باعث شده تا این شرکتها تحت فشار قرار گیرند تا سود خود را توزیع کنند. این فشارهای مالی هزینههای شرکتها را بالا میبرد و هزینه تمامشده را افزایش میدهد. مطلقا هم آمریکای ماگا هیچ اعتقادی به انرژی سبز ندارد و ترامپ در اولین شب تمام کمکهای حوزه انرژی سبز را قطع کرده است. معمولاً هم بهطور مستقیم با این موضوع مخالفت نمیکنند و بیشتر ایرادهای فنی میگیرند. مثلاً میگویند فناوری باتری هنوز به اندازه کافی توسعه نیافته است.
هوش مصنوعی هم تأثیر زیادی در کاهش محبوبیت انرژی سبز در داخل آمریکا داشته است؛ چراکه هوش مصنوعی نیاز به انرژی ۲۴ ساعته در هفت روز هفته دارد و فناوری باتری هنوز به اندازه کافی پیشرفت نکرده که بتواند پاسخگوی این نیاز باشد. برای این تناقض نیز فعلا پاسخی وجود ندارد.
تناقض تعرفه در مقابل هزینه زندگی
تناقض سوم که بنیادیتر است موضوع تناقض تعرفه در مقابل هزینه زندگی و دلار ارزان است. زمانی که تعرفه میگذارید، حالا دیگر همه میدانند که ترامپ ۲۵ درصد تعرفه بر کانادا و مکزیک گذاشته، ۱۰ درصد تعرفه مازاد گذاشته و تهدید کرده که میخواهد این دو را ۶۵ درصد برای چین بالا ببرد. همه اینها باعث شده که طرح بهخودیخود منجر به بالارفتن هزینههای زندگی شود. ترامپ معمولاً ارجاع میدهد به اینکه در دوره اول خودش با وجود اینکه تعرفههای تنبیهی علیه چین اعمال کرده، تورم وضعیتش خوب بوده. تحقیقات را در این زمینه تایید میکند که این تحقیقات بهطور خاص میگوید تعرفهها به ضرر سود خردهفروشها در داخل آمریکا بوده و بدون اینکه سود صادرکننده به آمریکا کم شود، قیمتها تقریباً برای مصرفکننده آمریکایی ثابت مانده است.
درواقع بازنده حوزه تعرفه در داخل آمریکا در دوره اول ترامپ شرکتهای فروشنده یا توزیعکنندگان خرد بودند. معلوم نیست این جمله درست باشد اما مشخص نیست در دوره فعلی که داریم درباره تعرفههای ۶۵ درصد و ۲۵ درصد میگوییم و نگرانیهای تورمی اساساً از دوره قبل بیشتر است، آیا این موضوع درست است یا نه. مشکل دیگری که حالا از این بزرگتر است این است که وقتی شما تعرفه میگذارید بهطور طبیعی چون میزان واردات به آمریکا در شوک اول تقویت میشود و بعد دلار تقویت شده خودش هزینه تولید در آمریکا را بالا میبرد. یعنی آن کاری که آمریکا درنهایت بخواهد انجام دهد برای بهصرفه کردن تولید در داخل آمریکا، دارد با اثرش بر دلار گران آفست میشود. بخش مهمی از ادبیات جدی که در ۲۰۱۶ از علل پیروزی ترامپ بر هیلاری کلینتون این بود که دلار بهطرز جدی گران شده بود و در دلار گران، درواقع موجی در کارگران یقهآبی به نفع ترامپ ایجاد شده بود. این تناقضی است که در آمریکای ماگا وجود دارد و در واقع باز هم برای آن پاسخی وجود ندارد.
باید روایتی متناسب با آمریکای ماگا بسازیم
وقتی درباره تعرفه صحبت میکنیم، حتی نحوه اعمال آن در داخل تیم ترامپ تفاوتهایی دارد. مثلاً وزیر خزانهداری میگوید باید تدریجی افزایش پیدا کند، مشاور حوزه تعرفهداری ریاستجمهوری میگوید باید یکجا افزایش پیدا کند؛ این موضوع بحثهای زیادی را به دنبال دارد. اما در نهایت باید درک کنیم که این آمریکا، آمریکای متفاوتی با گذشته است. حتماً در برخی موارد میراثدار آمریکای قدیم است اما اساساً نمیتوان با ادبیات گذشته به این مسئله نگاه کرد.
برای مثال این آمریکا بههیچوجه آمریکای طرح مارشال نیست که بخواهد در خارج از کشور سرمایهگذاری کند. اصلاً سرمایهگذاری در خارج، حتی اگر بالاترین سودها و عالیترین ظرفیتها را داشته باشد از نظر سیاسی قابل تشویق نیست. در واقع، این موضوع به امنیت و سیاست داخلی آمریکا مربوط میشود. به عبارت دیگر، نهتنها از خروج سرمایه از آمریکا حمایت نمیکنند بلکه محلها و مقاصد سرمایهگذاری در خارج از کشور را تنبیه میکنند. به این معنا ادبیاتی که مثلاً آقای عبدالعلیزاده به کار بردند طرف آمریکایی را به این نتیجه میرساند که ما درک درستی از وضعیت نداریم. یا اینکه اگرچه آمریکا برای کاهش قیمت انرژی در داخل کشور، مسئلهای مهم دارد سوال اصلی این است که اوپکپلاس که شامل اوپک، بهخصوص عربستان و روسیه است، قرار بود ۶ میلیون بشکه را در ابتدای ژانویه کاهش دهد، اما این روند تا آوریل تمدید شده است.
در واقع، آمریکا باید نشان دهد که میتواند تولیدکنندگان دیگری مانند ایران را در این بازی نگه دارد، اگر فضایی برای آنها ایجاد کند. اما در نهایت تصور اینکه ایران که در واقع یکی از ارزانترین هزینههای تولید را بعد از عربستان دارد، میتواند امتیازی از آمریکا بگیرد و بهطور پایدار وارد بازار نفت شود، تفکری اشتباه است. این با ادبیات آمریکای ماگا همخوانی دارد. در نهایت، باید به این نکته توجه کنیم که اولاً این آمریکای ماگا دارای تناقضهای زیادی است؛ چراکه هرچقدر در خطوط اصلی تکلیفش مشخص است، در جزئیات تکلیفش مثل آمریکای گلوبالیست مشخص نیست. این ما ایرانیها هستیم که باید برنامه و ایده توافق را روی میز بگذاریم وگرنه کسان دیگری، نه تیم ترامپ، بلکه کسان دیگری که میتوانند به آمریکا خدمت کنند، این کار را انجام خواهند داد؛ مثل اعراب، قطریها و اسرائیلیها. اما وقتی خودمان این موضوع را روی میز بگذاریم، حتی اگر جواب منفی بگیریم دستمان خیلی بازتر است. نکته دوم اینکه باید این چیزی که میسازیم روایت درستی داشته باشد. باید این روایت ماگایی باشد. اصلاً نمیتواند شکل برجام را داشته باشد. وقتی میگوییم نمیتواند شکل برجام باشد، معنایش این نیست که باید از برجام عبور کنیم.
من با روشهای عراقچی یا روش دولت چهاردهم مبنی بر برجام بدون هزینه موافق نیستم، اما باید همین که هست را با یک روایت کاملاً متفاوت بسازیم. آنچه که اکنون برای روابط دو کشور ضروری است، اقدامات متقابل بیشتر نیست بلکه خلاقیت بیشتر است. این خلاقیت را آنها برای ما به خرج نمیدهند و این مسئولیت بر عهده ماست که آن را به خرج بدهیم. اینجاست که ایده مهم است. اینجاست که کلیگویی مفید نیست. اینجاست که هیچ چیز خطی و ساده وجود ندارد. باید روایتی بسازیم که با آمریکای ماگا همخوانی و با فهرست نیازهای آن همخوانی داشته باشد. ممکن است لازم نباشد امتیازاتی را هم مبادله کنید؛ ممکن است در حوزه انتفاع، چیزهایی را به دست آورید که اصلاً در حوزه برجام به دست نمیآوردید، فقط به این خاطر که شما در شکافهای آمریکای ماگا جاگذاری کردهاید.
وجود تناقض در آمریکای ماگا و فرصتهایی که برای جاگیری در داخل این تناقضها وجود دارد، نباید ما را به این نتیجه برساند که آمریکای ماگا انگیزهای برای فشار بر ایران ندارد. اتفاقاً در بعضی از راهحلها پاسخ به مواردی که اشاره شد ممکن است در سیاست خارجی راهحلهایی را بسازد که شامل فشار بیشتر بشود. مسئله این است که ما باید تفاوت بین آمریکای ماگا و گلوبالیست را درک کنیم و بفهمیم اگر فشار جدیدی تولید میشود، چرا تولید میشود. یا اگر روزنه جدیدی در حال تولید است چرا این اتفاق میافتد. یادداشت منتشره ترامپ یک نقشه راه بلندمدت شامل فشار در نقاط مختلف است. اینکه ما چه واکنشی به این نقشه فشار گسترده باید نشان بدهیم در درجه اول نیازمند شناخت شرایط جدید آمریکا و پیوند آن با شرایط پیشین است.
پربیننده ترین
-
عکس مسی درآمد؛ آخرین توپ طلا با آرایشگر ویژه!
-
10 جایزه 5 میلیون تومانی برای کاربران آخرین خبر (مهلت شرکت در مسابقه تا 9 آذر تمدید شد.)
-
10 جایزه 5 میلیون تومانی برای کاربران آخرین خبر (مهلت شرکت در مسابقه تا 9 آذر تمدید شد.)
-
آخرین وضعیت راهها در چهارمین روز از سال جدید؛ محور چالوس از شنبه دوباره بسته میشود
-
زنده؛ بیرانوند در یک قدمی استقلال
-
"دنا پلاس اتومات" بخریم یا "تارا اتومات؟"/ مقایسه اختصاصی "آخرینخودرو" از دو خودروی پرطرفدار
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (16)
-
5 نشانه ضعیف شدن ریه ها و بهترین روش تقویت آن چیست؟
-
لندکروزر یا ۲۰۶؟ / مقایسه جالب "آخرینخودرو" به بهانه سخنان جنجالی میرسلیم
-
سپ، برترین شرکت در خاورمیانه شد
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (28)
-
ویدیو تست و بررسی فیدلیتی پرایم جدید در آخرین خودرو
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (14)
-
لحظه به لحظه با جدال پرسپولیس مقابل النصر
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (22)
-
یحیی مچ ساپینتو را خواباند / برد ارزشمند پرسپولیس در صدمین شهرآورد
-
چالش/ بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (19)
-
چالش/بازیکن داخل تصویر رو حدس بزن (11)
آخرین اخبار
-
مسئول آمریکایی: میخواهیم حزب الله در دولت لبنان هیچ نقشی نداشته باشد
-
انتقاد فراستی از بازی امین حیایی در فیلم زیبا صدایم کن
-
«آنتیک» توهین یا صیانت از مقدسات؟
-
قزوینی، بازیگر فیلم «صددام»: بازی با تیم فیلم صددام و در نقشم یک لذت تمام عیار بود
-
تاختوتازها به فیلم «آنتیک» برای چه بود؟
-
مادرانههای جذاب «گوهر خیراندیش» در فیلم هایی مهم
-
عباس جمشیدی فر از دلایل حضورش در سینمایی «صددام» می گوید
-
تداوم نقض آتش بس در غزه؛ ۱۰۰ کودک به علت تعلل اسرائیلیها شهید شدند
-
فرازهایی از مناجات شعبانیه با نوای میثم مطیعی
-
درخواست افزایش ۲ برابری وام خرید مسکن به بانک مرکزی رفت
-
۲۰ گل برتر رونالدو در منچستر یونایتد
-
واژگونى اتوبوس حامل دانشآموز در کرمان با ۶ کشته
-
عکس/ نشست خبری فیلم «صددام»
-
زندان، مجازات استفاده از هوش مصنوعی چینی
-
میلوشویچ: بازیکنان نساجی کیفیت لازم برای ماندن در لیگ را دارند
سایر اخبار مرتبط
نظرات
ثبت نظر
مهمترین اخبار
درخواست افزایش ۲ برابری وام خرید مسکن به بانک مرکزی رفت
پنجشنبه 18 بهمن 1403 - 19:36:03
ثبت سفارش خودروهای برقی معاف از الزام اخذ مجوز از سازمان محیطزیست
پنجشنبه 18 بهمن 1403 - 19:16:52
هشدار به متقاضیان بد حساب؛ از نهضت ملی مسکن حذف میشوید
پنجشنبه 18 بهمن 1403 - 18:55:31
سهمیه ۴.۶ میلیارد دلاری واردات ملوانی؛ شوتیها حذف میشوند
پنجشنبه 18 بهمن 1403 - 18:19:09
هدیه ۱ اونس طلای خود را اینجا دریافت کنید!
پنجشنبه 18 بهمن 1403 - 19:30:00