پنج‌شنبه 30 آبان 1404 - 22:01

کد خبر 951649

سه‌شنبه 25 تیر 1404 - 23:54:18


یک جامعه شناس: باید صدای رادیکال‌ها و تندروها مدیریت شود


هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

مقصود فراستخواه جامعه‌شناس و پژوهشگر علوم انسانی| من در کاربرد واژه «پساجنگ» تردید دارم، چراکه ما نه در دوره جنگ و نه پساجنگ هستیم و توقف جنگ آسیب‌پذیر است. کشور ما در یک وضعیت بسیار پرمخاطره قرار دارد و به این همبستگی که اتفاق افتاده هم نباید خوشبینانه نگاه کنیم. این همبستگی با همه تکثرهایی که داشته، اما عقلانیت ایران و یک دانش و آگاهی تاریخی مردم ایران است که در پشت آن است و این خرد اجتماعی و عقل اجتماعی در جامعه هست. ما 20 میلیون تحصیلکرده عالیه در ایران داریم و نسبت به ابتدای انقلاب متوسط سواد مردم براساس شاخص یونسکو پنج برابر شده است.

تغییرات نسلی و گروه‌های جدید اجتماعی هم ایجاد شده و این تغییرات دموگرافیک جامعه به وضعیتی رسیده است که پشتوانه عقل تاریخی مردم است. در نتیجه این اتفاق مسئله جدیدی نبوده است، در سال 76 عقل مردم کار می‌کرد، حتی در دهه‌های 80 و 90 و در انتخابات 92 و 96 این خرد کار می‌کرد. در اعتراضات سال 96 مردم به نوعی همدل بودند،  اما دیدگاه خاص خودشان را نیز در تغییر ایران داشتند؛ یعنی یک مراقبت‌هایی از این سرزمین داشتند که چطور این تغییر رخ دهد اما با معترضین و مشکلاتی که داشتند نیز به شدت همدل بودند و با وجود آنکه تغییر سیاست را می‌خواستند اما ملاحظاتی هم داشتند.

به تعبیر قائم‌مقام مردم قانون حساب دارند. این خصیصه ضمنی در ایران وجود دارد، یک خصیصه ادراکی و شناختی هم هست. همین که با وجود اعتراض به حکومت، خرد تاریخی مردم می‌داند که این ساختار ما را به سمت نابودی می‌برد، و واقعاً مردم ضعف شدید این ساختار را مطمئن هستند و تغییر را می‌خواهند اما اینگونه هم نیست که اسرائیل حمله بکند و بعد اینها بریزند و کشور را به باد فنا دهند. مردم می‎فهمند و عقل سلیمی در جامعه وجود دارد که سرمایه بسیار بزرگی است. 

اما از نظر من، در این جنگ سرمایه اجتماعی عمودی یک مقدار بیشتر هم دچار فرسایش شد، اصلاً وضع بهتر نشده است و مردم تنها سعی کردند از این کشور دفاع کنند. وگرنه اعتماد مردم نسبت به آسمان ایران کمتر شده است. نسبت به سیاست‌های ملی و نسبت به آینده کمتر شده است و با این شرایطی که پیش می‌رویم مطمئناً سرمایه‌های اجتماعی خیلی بیشتر نیز دچار فرسایش می‌شوند. 

در کنار این سرمایه عقلانیت اجتماعی که نمی‌توانیم از آن بهره بگیریم، یک سرمایه دیگر هم انباشت پیدا کرده است که آن ظرفیت میانی جامعه است. در این دوازده روز، دولت به معنای ارائه خدمات از هم نپاشید و این نتیجه حضور کارشناسان و مدیرانی است که بخشی از این عقلانیت جامعه هستند و در لایه میانی، بین مردم و حکمرانی قرار دارند. نمی‌گویم که این خدمات‌رسانی ایده‌آل بوده است اما یک عقلانیتی نیز از طریق کارشناسان و مدیران سطح میانی دولت نمایان شد که می‌توان به‌عنوان یک سرمایه روی آن حساب کرد.  

هرچند که ما یک تغییر در سیاست ملی لازم داریم که متاسفانه اصلاً شواهدی برای آن وجود ندارد، در واقع ما به یک آتش‌بس داخلی و آتش‌بس بین‌المللی نیاز داریم و الان باید صدای آتش‌بس از ایران برخیزد؛ آتش‌بسی مبنی بر اینکه ما دیگر نمی‌خواهیم بجنگیم و اصلاً به جنگ نیازی نداریم. این همبستگی از نوع متکثر بود چراکه سیاست‌های زندگی مردم کثرت‌گرا است و سیاست‌های حکومت هم باید کثرت‌گرایانه باشد که اینگونه نیست. این شناخت از کجا نشأت می‌گیرد؟ آیا ما ظرفیت شناختی برای عبور از این بحران داریم؟ آیا از این بحران راه برون‌رفت وجود دارد و چه ظرفیت شناختی و ادارکی برای آن وجود دارد؟ این ظرفیت شناختی یا باید از بالا جاری شود، مثلاً همانطور که رهبری به حسینیه رفتند، همانطور نیز به صحنه بیایند.

ژاپن در جنگ جهانی دوم شکست خورد، اما دیگر به دنبال خون‌خواهی نرفت؛ گفت می‌خواهم صلح کنم و زندگی کنم و شروع کرد به تغییر و یک عقلانیتی در آن بود که این کار انجام شد. آیا در ایران این عقلانیت وجود دارد که تغییر شروع شود؟ آیا آتش‌بس داخلی اعلام می‌شود؟ مبنی بر اینکه ما با مردم بی‎خود جنگیدیم، با سرمایه‌گذار  و بازاری و نخبه و نسل‌ها جنگ کردیم و وقت آن است که نگاه امنیتی به رسانه‌ها و نهادهای مدنی کنار گذاشته شود. اما من شواهدی در این مورد نمی‌بینم و ای‌کاش اینگونه باشد و از بالا دچار تغییرات شویم و از ظرفیت‌های ملی استفاده کنیم و به موقع تغییرات را قبل از اضمحلال رقم بزنیم.

با چنین شرایطی چراکه اگر تغییر رخ ندهد ایران خیلی ضرر می‌کند. اگر تغییرات از بالا رخ ندهد، از پایین شروع خواهد شد که به نظرم سطح پایین  کار خود را شروع کرده است و سه دهه است که تغییر می‌خواهد؛ آن هم یک تغییر عقلانی. از نظر من انقلاب در عقلانیت و دانش ضمنی جامعه ایران جایی ندارد و مردم به نوعی معتقدند که باید با ملاحظات فنی پیش رفت. مردم می‌دانند که اگر شرایط در قالب انقلاب به هم بریزد مانند سال 57 نیست که به سادگی ساخته شود. مردم از پایین شروع کردند، اما اجازه نمی‌دهند پیش بروند؛ مثلاً کاسبان تحریم الان غوغا ایجاد می‌کنند و تولید خشونت می‌کنند.

الان از همبستگی اجتماعی هم یک روایت فیگورال، آیینی، نمایشی و مذهبی توصیف می‌شود. مثلاً می‌گویند ایران عاشورایی، در‌حالی‌که عاشورا یکی از نمادهای این سرزمین است و ما می‌خواهیم از همبستگی هم یک روایت نمایشی ایجاد کنیم. نظام جهانی هم اجازه این تغییر را نمی‌دهد. از نظر من هیچ‌وقت نظام جهانی اجازه نداده است که در ایران یک تغییر پاکیزه از درون ملت جلو برود.

یعنی مدام این بازی مردم را به هم زده است. اما قدرت‌ها و رانت‌ها و انحصاراتی که در ایران است تولید غوغا و خشونت می‌کنند و اجازه نمی‌دهند جنبش اجتماعی مردم و اراده معطوف به تغییر به شکل مدنی، محلی، انواع ظرفیت‌های صنفی و حرفه‌ای پیش برود. اما حالت سوم یک حالت میانی است. من همچنان در ایران یک ظرفیت میانی می‌بینم که نمی‌گذارد فروپاشی در ایران اتفاق بیفتد؛ بدین معنی که ظرفیت میانی حتی هر تغییری در سطح سیاسی صورت بگیرد این ظرفیت میانی می‌تواند این سرزمین را حفظ کند که در جنگ دوازده‌روزه نیز همین ظرفیت میانی را داشتیم. حالا باید بحث کرد که در دوره پساجنگ چگونه باید این ظرفیت میانی جامعه را فعال کرد.

باید از این ظرفیت پشتیبانی و کمک کرد و آن را توسعه داد که بتواند آن ظرفیت شناختی، ادراکی و ظرفیت عاملیتی جامعه، کنشگری اجتماعی را در این دوره بسیار پرخطر مدیریت کند چراکه نه‌چندان امیدی است که از بالا اتفاقی رخ دهد و نه صرفاً از طریق خیابان و پایین میسر است.زیرا از یک طرف این اجازه را نخواهند داد و از طرف دیگر مردم نیز به یک عقلانیتی رسیده‌اند که نمی‌شود همه چیز را در خیابان حل کرد.

بلکه در کنار این خواست تغییر در جامعه و ظرفیت‌های شناختی که در لایه‌های میانی وجود دارد، به نظر می‌رسد باید تلاش کنیم تا روی سرمایه‌گذاری‌های مدنی، سمنی، حرفه‌ای، صنفی، محلی، همبستگی‌های همسایگی و... بیشتر صحبت شود؛ برای نمونه در زمینه دیپلماسی چه ابتکاراتی در نظر گرفته شود چراکه رئیس‌جمهور به تنهایی نمی‌تواند کاری کند. تمام تلاش آقای پزشکیان در گفت‌وگوی اخیر با کارلسون را دیدیم؛ ساختار بیش از این اجازه نمی‌دهد که یک رئیس‌جمهور  سخن بگوید.

سقف ریاست‌جمهوری در این حد است که بگوید ما خواهان جنگ نیستیم اما باید آن ظرفیت‌های میانی را به گونه‌ای فعال کنیم که برای مثال مهارت‌های دیپلماسی جدید ارائه شود. باید روی ظرفیت‌های شناختی که در جامعه وجود دارد تمرکز کرد و روی همبستگی خلاقی که بتواند تغییر را مدیریت کند دست گذاشت و تغییر ایجاد کرد. بعلاوه اینکه چطور در این ایام می‌شود صدای رادیکال‌ها و تندروها را مدیریت کرد نیز بحث دیگری است که باید به آن پرداخت. در مجموع به نظر من یک امید اگزیستانس وجودی دارم اما چشم‌انداز بسیار مهیبی پیش روی خود می‌بینم که هزینه بزرگی برای این سرزمین ایجاد می‌کند و ممکن است مردم برای تاوان این هزینه‌های بزرگ متحمل خسارت شوند.


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط