شنبه 10 آذر 1403 - 14:17

کد خبر 645284

یک‌شنبه 08 مهر 1403 - 11:25:00


گریز از جنگ، جنگ گریز ناپذیر


وطن امروز/متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

حمید ملک‌زاده، پژوهشگر اندیشه‌های سیاسی: درست بعد از ترور بزدلانه شهید اسماعیل هنیه در تهران، در مرکز امن مقاومت درباره آن دسته از تحلیل‌هایی که دولت جمهوری اسلامی ایران را به خویشتن‌داری دعوت می‌کردند این‌طور نوشتم که بحث درباره خویشتن‌داری موضوعی مربوط به زمانه صلح است. همین‌طور این نکته را اضافه کردم که بحث درباره خویشتن‌داری تنها وقتی موضوعیت دارد که شما در آستانه تبدیل ‌شدن مناقشه‌ای سیاسی با یک طرف مشروع سیاسی، یعنی یک دولت مشروع دیگر، درباره موضوعی مشخص هستید و در این مناقشه از پیش در جایگاه برتر قرار دارید، یا اینکه انتظار دارید خویشتن‌داری شما وضعیت برتری را برای شما به ارمغان بیاورد. امروز، یک روز بعد از شهادت سیدحسن نصرالله توسط ارتش صهیونیستی، نتایج آن دسته از تحلیل‌هایی را که زنهار می‌دادند از اقدامی که به «افروخته شدن آتش جنگ منتهی می‌شود» به‌ وضوح می‌توانیم ببینیم: ترور فرماندهان بزرگ مقاومت، گسترش دامنه تجاوز رژیم صهیونیستی به محدوده سرزمینی لبنان و مورد هدف قرار دادن دبیرکل حزب‌الله لبنان. قدمی بزرگ از طرف رژیم صهیونیستی علیه تمامیت مقاومت که به 2 اعتبار انجام ‌گرفته است: الف - اطمینان رژیم صهیونیستی از همراهی و حمایت دولت‌های غربی با محوریت ایالات متحده آمریکا، ب - اطمینان این رژیم از فقدان اراده سیاسی معنادار برای پاسخ‌ دادن به اقدامات خصمانه‌ای که علیه ایران و محور مقاومت انجام می‌دهد. اگرچه ما عادت کرده‌‌ایم که مورد اول را برجسته و درباره آن صحبت کنیم، اما چیزی که بیش از مساله دیگری باید به آن پرداخته شود همین مساله دوم است: در روابط بین‌الملل تنها به دولت‌هایی احترام می‌گذارند که از توانایی و اراده لازم برای وارد شدن به جنگ برخوردار باشند. من در این یادداشت کوتاه سعی می‌کنم موضوع خویشتن‌داری را با عنایت به ترور بزدلانه دبیرکل حزب‌الله لبنان مورد بررسی قرار دهم.
* خویشتن‌داری؛ سازوکار تنظیم مناقشه میان دولت‌های رقیب
موضوعات مهمی هستند که در بحث پیرامون خویشتن‌داری نادیده گرفته می‌شوند. مهم‌ترین این موضوعات این است که خویشتن‌داری موضعی سیاسی از طرف دولت در مقابل یک دولت مشروع دیگر است؛ یعنی موضوع روابط میان دولت‌هایی است که اصل مشروعیت حیات یکدیگر را پذیرفته‌اند. با وجود این برای حل‌کردن مسائلی که درباره منافع واقعی خود دارند، فرصتی دوباره به دیپلماسی می‌دهند تا از این طریق رابطه میان خود را به‌ عنوان اعضای مسؤولی در محیط بین‌الملل تنظیم کنند. بحث درباره خویشتن‌داری در غیاب شناسایی وجودشناختی طرفین موضوعیت ندارد. به این معنا که وقتی بحث درباره رابطه میان دولت با یک بازیگر سیاسی به رسمیت شناخته‌شده نباشد، اصولا با فقدان بستر مشترکی که امکان تنظیم رابطه متقابل میان طرفین رابطه را به وجود می‌آورد سروکار داریم. در چنین وضعیتی تنها زور مادی است که بر رابطه میان طرفین مناقشه حاکم است. برای اینکه منظور من را بهتر درک کنید این نکته را در نظر بگیرید که مناقشه یا منازعات حادی را که میان 2 دولت به وجود می‌آید می‌شود بر اساس امکاناتی که حقوق بین‌الملل در اختیار آنها قرار می‌دهد حل‌وفصل کرد. در چنین وضعیتی خویشتن‌داری به معنای فرصت دادن به دیپلماسی است. یعنی رهبران دولت‌ها تصمیم می‌گیرند فرصتی را به وجود بیاورند تا دیپلمات‌های حرفه‌ای در طرفین مناقشه به راه‌حلی مشروع در چارچوب اصول حقوق بین‌الملل برای حل مسائل فی‌مابین دست یابند. اما در وضعیتی که صحبت درباره رابطه دولت با یک بازیگر به رسمیت شناخته‌نشده باشد، بحث درباره خویشتن‌داری اصولا فاقد معنای سیاسی است. خویشتن‌داری تنها وقتی از نظر سیاسی معنا دارد که انتظار داشته باشیم آورده‌هایی سیاسی در زمینه برآورده ‌شدن منافع دولت را به ارمغان بیاورد. اینکه چطور می‌توان از این مفهوم برای تنظیم‌ کردن رابطه دولت با بازیگری که اصولا هستی آن را مورد هدف قرار داده و هیچ بستر مشترکی نیز برای تفسیر کردن رابطه دولت با آن وجود ندارد استفاده کرد موضوعی قابل بحث است‌؛ در چنین وضعیتی تکیه کردن بر مفهوم خویشتن‌داری بیشتر به در انداختن سیاست به ورطه عمیق و غیرسیاسی فضایل مدنی منتهی خواهد شد.
خویشتن‌داری در مقام یک فضیلت مدنی موضوعی مربوط به رابطه افراد بشر با یکدیگر است. در بهترین حالت تنها درباره رابطه میان اعضای یک دولت با هم و یا رابطه میان یک دولت با شهروندان خودش از معنای سیاسی رقیقی برخوردار است. خویشتن‌داری اگر بنا باشد به‌ عنوان فضیلتی سیاسی در نظر گرفته شود تنها به اعتبار نقشی که در تأمین منافع دولت خواهد داشت و نه ارزش اخلاقی و مدنی آن موضوعیت پیدا می‌کند. این مساله‌ای است که به نظر می‌رسد ما در سطح تصمیم‌گیران دولت درباره آن دچار اشتباهاتی اساسی شده‌ باشیم.
از این‌ جهت مساله‌ای که با آن دست‌به‌گریبان هستیم ناشی از همین کج‌فهمی درباره مفهوم سیاسی از خویشتن‌داری است. وقتی رژیم صهیونیستی ضمن زیر پا گذاشتن همه خطوط قرمزی که می‌توانستیم تصور کنیم، رئیس‌دفتر سیاسی حماس را در تهران، در پایتخت مقاومت ترور کرد، ما به شکل بی‌معنایی از خویشتن‌داری صحبت کردیم. خویشتن‌داری در آن زمان تنها وقتی معنایی سیاسی داشت که دولت ایران از موضع بالا اعلام می‌کرد تنها 10 روز یا مثلا 15 روز برای اعلام آتش‌بس کامل در سرزمین‌های اشغالی به‌ طرف صهیونیستی فرصت می‌دهد و اگر بعد از آن از عدم امکان دست‌یابی به آتش‌بس مطمئن شد از حق خود برای پاسخ‌ دادن به اسرائیل استفاده خواهد کرد. خویشتن‌داری در معنایی که بعد از ترور هنیه در تهران مشاهده کردیم تنها یک‌جور بی‌عملی ناشی از کج‌فهمی درباره معنای سیاسی لغات و اصطلاحات بوده است. من می‌توانم بدون اینکه بیمی از اشتباه داشته باشم اقدام ارتش رژیم صهیونیستی برای حذف فیزیکی فرماندهان مقاومت لبنان و دبیرکل حزب‌الله لبنان را به‌ عنوان دلیلی برای درستی ادعاهای خودم مطرح کنم.
* دیپلمات بی‌سلاح؛ واعظ کلیسای کاتولیک متروک
درباره مسائلی که به طور مستقیم به ترور دبیرکل حزب‌الله، سید الشهدای مقاومت، آقای سیدحسن نصرالله، مربوط می‌شود مساله دیگری هست که باید به آن توجه داشته باشیم. این موضوع نیز پیش‌تر در یادداشت‌های مختلفی آورده‌ شده است.
 آن دسته از تحلیل‌هایی که از نخستین ساعات پس از حمله ارتش رژیم اشغالگر قدس به اماکن دیپلماتیک ایران در سوریه از خویشتن‌داری دفاع می‌کردند، انتظار داشتند مسائل ناشی از تجاوز نظامی ارتش رژیم صهیونیستی به اماکن دیپلماتیک ایرانی را از طریق مذاکرات سیاسی و دیپلماتیک حل‌وفصل کرد. در بخش اول توضیح دادم که چطور دفاع از خویشتن‌داری و بحث درباره دیپلماسی متعاقب آن درباره خاصی که از آن صحبت می‌کنیم فاقد معنا یا وجاهت سیاسی است. یعنی اصلا نمی‌توانیم به شکل معناداری از جهت سیاسی درباره آن صحبت کنیم. در این بخش بنا دارم موضوعی عام‌تر درباره دیپلماسی را مورد بررسی قرار دهم: 
 در سیاست بین‌الملل دیپلماسی فرع بر جنگ است. یعنی آن چیزی که در محیط بین‌الملل اصالت دارد جنگ است. تنها در وضعیتی می‌توانیم از دیپلماسی صحبت کنیم که در آن یک‌جور نظم ناشی از جنگ در رابطه میان دولت‌ها مستقر شده باشد. در نهایت دیپلمات‌ها، فاقد از توانایی‌های حرفه‌ای ویژه‌ای که باید داشته باشند، تنها در صورتی می‌توانند کار معناداری انجام دهند که از حمایت توان نظامی و اراده سیاسی دولت‌هایی که آن را نمایندگی می‌کنند برای واردشدن به جنگ برخوردار باشند. در غیر این صورت دیپلماسی چیزی جز فرایند اطلاع ‌پیدا کردن از اراده طرف قوی‌تری که در میز مذاکره وارد شده است نخواهد بود. برای مثال وضعیت و شرایط مربوط به توان چانه‌زنی دولت جمهوری اسلامی ایران در روزهای بعد از اجرای عملیات وعده صادق را در نظر بگیرید: تنها وقتی از توان و اراده سیاسی برای استفاده‌ کردن از سلاح برخوردار باشید به شما احترام می‌گذارند. ما از فردای اجرای عملیات «وعده صادق» بود که می‌توانستیم به شکل معناداری انتظار داشته باشیم که در دیپلماسی منطقه‌ای توفیق‌های قابل‌توجهی به دست بیاوریم اما روندی که تحت‌تأثیر اتفاقات داخلی ناشی از سقوط بالگرد رئیس‌جمهور فقید ایران، شهید ابراهیم رئیسی در مقابل ما قرار گرفت فرصت استفاده‌ کردن از این اماکن دیپلماتیک را تا حد زیادی از دست برد. همین‌طور تحلیل غلطی که درباره پایداری توازن ایجاد شده بعد از آن داشتیم شرایطی را به وجود آورد که ما خباثت رژیم اسرائیل و تلاشی را که برای بازگرداندن توازن از دست ‌رفته انجام خواهد داد نادیده بگیریم. تا جایی که حتی بعد از ترور اسماعیل هنیه در تهران نتوانستیم اقدام مناسبی برای جلوگیری از تداوم اقدامات باند تبهکار اسرائیلی صورت دهیم. در این زمینه ما حداقل می‌توانستیم بعد از فراهم ‌آوردن شرایط لازم برای برداشتن گامی مهم در زمینه بازگردان توازن نیروها در منطقه در دکترین دفاعی و هسته‌ای خودمان تجدیدنظر کنیم. این گام مهمی بود که می‌توانست در درجه اول اسرائیل را از دست ‌زدن به اقداماتی خصمانه علیه محور مقاومت و منافع دولت جمهوری اسلامی ایران بازدارد و در مرحله دوم فرصت دوباره‌ای را برای دیپلماسی قدرتمند و عزتمندانه دستگاه دیپلماسی ایران در اختیار دولت جدید قرار دهد. اهمیت این موضوع بیشتر در این مساله نهفته است که دیپلمات‌هایی که ابزار نظامی یا پشتوانه نظامی لازم برای وارد شدن به مذاکرات سیاسی را نداشته باشند بیشتر مانند واعظان اخلاقی کلیسای کاتولیک متروکی هستند که به‌ جای منافع دولت، درباره ارزش‌های اخلاقی و فضایل مدنی سخنرانی می‌کنند. واعظانی که هر دو طرف صورتشان از سیلی دشمنان سرخ می‌شود تا مبادا به آنها انگ جنگ‌طلبی بزنند.
* گریز از جنگ،‌گریز از سیاست است
ما در سیاست داخلی باید از ادبیات وفاق پیروی و آن را بیش‌ازپیش تقویت کنیم. در این زمینه احتمالا تا حد زیادی اقدامی دیرهنگام نیز داشته‌ایم. با این‌ وجود این مساله را متذکر می‌شوم که بحث درباره دوستی، وفاق و مدارای با دشمن موضوعاتی مربوط به سیاست داخلی هستند. یعنی مسائلی هستند که باید در داخل مرزهای دولت به آنها پرداخت. نباید از نظر دور داشته باشیم که با پایان ‌گرفتن حدود جغرافیایی دولت این نه قانون، اخلاق یا ادبیات کهن و سنت دیرینه مهربانی، بلکه اصل اجتناب‌ناپذیر جنگ است که بر روابط دولت‌ها حاکم است. از این‌ جهت صلح تنها وقفه‌ای کوتاه در میانه جنگ‌های بزرگ است. صلح وقفه‌ای ناشی از نظمی است که دولت‌های پیروز در آخرین جنگ بزرگ ایجاد کرده‌اند. وقفه‌ای برای بازسازی قدرت نظامی تا آغاز جنگی دیگر. صحبت‌ کردن از دوستی در چنین محیطی، اگر پوششی برای حقنه ‌کردن منافع دولت‌ها نباشد، یک‌جور اخلاق‌گرایی بی‌معنا و غیرسیاسی در محیطی نامناسب است. برای مثال وقتی دولت ایالات متحده از ضرورت تلاش برای کاهش تنش‌ها یا دامن ‌نزدن به مناقشات جاری و خویشتن‌داری همه طرف‌ها صحبت می‌کند موضوعی طبیعی را اعلام کرده است. دولت آمریکا با ارائه‌ کردن این درخواست تلاش می‌کند از نظمی که بعد از پیروزی در جنگ دوم جهانی ایجاد شده به نفع منافع واقعی خود و هم‌پیمانانش دفاع کند اما وقتی دولتی که هم از منافع اقتصادی ناشی از این نظم و هم تا حد زیادی از امنیتی که انتظار می‌رود حاکم شدن یک نظم خاص در جهان برای همه طرف‌های موجود در آن ایجاد کند محروم شده و نفس وجودش توسط بازیگری غیرمسئول، خشن و غیرقابل‌کنترل مدام تهدید می‌شود از خویشتن‌داری صحبت می‌کند، احتمالا این کار را به‌ خاطر عدم درک درست از واقعیت‌های جاری در محیط بین‌الملل انجام داده است. در نهایت این دو مساله اساسی را متذکر می‌شوم: الف - دولت‌ها قبل و بیش از هر چیز اراده‌های واقعی برای استفاده ‌کردن از سلاح علیه بازیگرانی هستند که تمامیت وجودشناختی آنها را به چالش می‌کشند؛ ب - تنها گلوله ضامن معاهدات شریف در سیاست بین‌الملل است.


پربیننده ترین


سایر اخبار مرتبط